اخلاق‌ در قبال حیات‌وحش

زهرا انوشه/ رابطۀ میان «فلسفه»، «اخلاق» و «حیات‌وحش»، یکی از ژرف‌ترین و ضروری‌ترین مباحث عصر حاضر است. این سه عنصر، مثلثی را تشکیل می‌دهند که نحوۀ تعامل ما با جهان غیرانسانی را در بنیادی‌ترین سطح تعریف می‌کند. در یک نگاه کلی، فلسفه چارچوب فکری و هستی‌شناختی ما را فراهم می‌آورد (حیوانات و طبیعت چیستند؟ جایگاه ما کجاست؟)، اخلاق دستورالعمل‌های رفتار و بایدونبایدها را استنتاج می‌کند (در قبال آن‌ها چه وظیفه‌ای داریم؟)، و حیات‌وحش عرصۀ عمل و آزمون این ایده‌هاست.

برای قرن‌ها، فلسفۀ غرب تحت سیطرۀ رویکرد «انسان‌محوری (Anthropocentrism)» بود. در این نگاه، که ریشه در آرای فیلسوفانی مانند دکارت دارد، انسان به عنوان تنها موجود صاحب عقل و روح، در مرکز جهان قرار می‌گیرد و همۀ موجودات دیگر، از جمله حیوانات، ابزارهایی برای تأمین نیازها و خواسته‌های او هستند. در این چارچوب فلسفی، اخلاق نیز منحصراً مربوط به روابط بین انسان‌ها می‌شود. حیات وحش در بهترین حالت، به عنوان یک «منبع» طبیعی دیده می‌شد که باید به شکل «خردمندانه» مدیریت شود، اما ارزش ذاتی مستقلی برای آن قائل نبودند.

اما در دهه‌های اخیر، شاهد انقلابی فلسفی در این حوزه بوده‌ایم. این انقلاب سه جریان اصلی دارد:

اخلاق فردگرایانه: گسترش دایرۀ اخلاق به موجودات دارای احساس

این نگاه، که توسط فیلسوفانی مانند «پیتر سینگر۱» (با رویکرد فایده‌گرایانه) و «تام ریگان۲» (با رویکرد حق‌محور) بنا شده، استدلال می‌کند که معیار شمول اخلاقی، «عقلانیت» نیست، بلکه «قابلیت زجر کشیدن» (در نزد سینگر) یا «ذات ارزشمند» زندگی (در نزد ریگان) است. از آن‌جایی که بسیاری از حیوانات، به ویژه پستانداران، می‌توانند درد، ترس و رنج را تجربه کنند، باید در دایرۀ توجه اخلاقی ما قرار گیرند. این نگاه، مستقیماً با مسائل حیات‌وحش مانند شکار غیرضروری، نگهداری حیوانات در قفس‌های تنگ در باغ‌وحش‌ها و رنج ناشی از تخریب زیستگاه ارتباط پیدا می‌کند. این رویکرد، اگرچه پیشرفتی بزرگ بود، اما اغلب بر رنج فردی حیوانات متمرکز است و کمتر به سلامت کل اکوسیستم می‌پردازد.

اخلاق زیست‌بوم‌محور (Ecocentrism): ارزش ذاتی کل سیستم

اخلاق زیست‌بوم‌محور، که از آرای فیلسوفانی مانند «آلدو لئوپولد۳» (اخلاق زمین) و «آرنه نِس۴» (بنیان‌گذار اکولوژی عمیق) سرچشمه می‌گیرد، یک گام فراتر می‌گذارد. در این پارادایم فلسفی، ارزش ذاتی تنها به افراد (انسان یا حیوان) محدود نمی‌شود، بلکه به کل‌های بزرگ‌تری مانند گونه‌ها، جمعیت‌ها، اکوسیستم‌ها و حتی خود کرۀ زمین تعلق می‌گیرد. «هر چیزی وقتی درست است که تمایل به حفظ یکپارچگی، ثبات و زیبایی جامعه زیستی را داشته باشد و وقتی نادرست است که تمایل به خلاف آن داشته باشد» (لئوپولد).

از این دیدگاه طبیعت ارزش ذاتی دارد، صرف نظر از این‌که آیا انسان‌ها آن را ارزش‌گذاری کنند یا خیر. هولمز رولستون۵، فیلسوف محیط‌زیست، استدلال می‌کند: «برخی از ارزش‌ها از قبل وجود دارند، کشف نشده‌اند و توسط ارزش‌گذار ایجاد نشده‌اند…» درست است که تا آن‌جا که در حال حاضر می‌دانیم، ما انسان‌ها تنها گونه‌ای هستیم که در مورد ارزش‌های اخلاقی تأمل می‌کنیم و آن‌ها را به کار می‌بریم، با این حال، می‌توانیم درک کنیم که زندگی به طور مشترک تکامل یافته است تا پیچیدگی شگفت‌انگیز شبکۀ حیات را شکل دهد – و ادعا کنیم که طبیعت ارزش دارد، چه انسان‌ها این را درک کنند و چه نکنند. نظریۀ ارزش ذاتی مستقل طبیعت، بشریت را از وسواس انسان‌محورانۀ خود مبنی بر این‌که همه چیز مربوط به ارزش‌گذاری ماست، رها می‌کند. این نظریه به وضوح بیان می‌کند که طبیعت ارزش ذاتی دارد، چه انسان‌ها این را درک کنند و تصدیق کنند یا نکنند.

در این نگاه، حفاظت از یک گونۀ در معرض خطر مانند «پلنگ ایرانی»، نه فقط به خاطر رنج فردی تک‌تک پلنگ‌ها، که به دلیل ارزش ذاتی گونۀ «پلنگ ایرانی» و نقش حیاتی آن در سلامت اکوسیستم زاگرس و هیرکانی است. این نگاه، مبانی فلسفی قدرتمندی برای حفاظت از حیات‌وحش در مقیاس کلان فراهم می‌کند.

این رویکرد به جای تمرکز صرف بر «عمل درست»، بر «شخصیت درست» تأکید می‌کند. پرسش اصلی این است: «چه نوع انسانی باید باشیم در قبال طبیعت؟» فضایلی مانند «فروتنی زیست‌محیطی» (درک این‌که انسان مرکز جهان نیست)، «قدردانی» و «تحسین» نسبت به پیچیدگی حیات‌وحش، و «مسئولیت‌پذیری» در این‌جا کلیدی هستند. این نگاه توضیح می‌دهد که چرا یک فرد ممکن است حتی اگر هیچ انسانی او را نبیند، از شکستن شاخۀ یک درخت کهن یا آلوده کردن یک چشمه در دل کوه خودداری کند؛ زیرا این عمل با منش یک «انسان خوب» یا «نگهبان زمین» در تضاد است.

کارن جردن و کریستیان کریستیانسون، در مقالۀ خود تحت عنوان «پایداری، اخلاق فضیلت‌محور و فضیلت هماهنگی با طبیعت» (منبع ۱) با نگاهی نقادانه به رویکردهای غالب در حوزۀ پایداری و حفاظت محیط‌زیست، استدلالی بنیادین را پیش می‌کشند مبنی بر این که راه حل‌های فنی، اقتصادی و قانونی به تنهایی برای مواجهه با بحران‌های زیست‌محیطی عمیقِ عصر حاضر ناکافی هستند. آن‌ها بر این نکته صحه می‌گذارند که پایداری واقعی تنها زمانی محقق خواهد شد که شاهد تحولی درونی در انسان‌ها باشیم؛ تحولی که مبتنی بر پرورش فضایل اخلاقی خاص، و به طور ویژه «فضیلت هماهنگی با طبیعت»، باشد. این مقاله مسیر رسیدن به پایداری را نه در انقلاب فناورانه، که در انقلاب اخلاقی و وجودی می‌داند.

برخلاف اخلاق وظیفه‌گرا (کانتی) که بر اطاعت از قوانین و تکالیف عام تأکید دارد، یا اخلاق فایده‌گرا که خوب و بد را بر اساس نتایج و پیامدهای یک عمل می‌سنجد، اخلاق فضیلت‌محور تمرکز خود را بر «شخصیت اخلاقی» فرد و پرورش «عادت‌های نیک» یا فضایل می‌گذارد. هدف غایی در این نظام اخلاقی، رسیدن به «شکوفایی»(Eudaimonia)  است؛ حالتی از کمال و بهزیستی که در پرتو زندگی بر اساس فضیلت حاصل می‌شود. در این چارچوب، پرسش اصلی این نیست که «چه کاری باید انجام دهم؟»، بلکه این است که «چه کسی باید باشم؟». این تغییر پرسش، نقطۀ قوت اصلی اخلاق فضیلت‌محور در مواجهه با مسائل پیچیده‌ای مانند پایداری است، چرا که به جای ارائۀ یک دستورالعمل سفت و سخت، بر شکل‌گیری شخصیتی تأکید می‌ورزد که به طور طبیعی و خودجوش (spontaneously) گرایش به عمل اخلاقی دارد (Jordan & Kristjánsson, 2016).

آزمون میدانی: تقابل فلسفه و اخلاق در چالش‌های واقعی حیات‌وحش

حال، این مباحث فلسفی چگونه در عرصۀ عمل با هم تقاطع پیدا می‌کنند؟ چند مثال متناقض‌نما (Paradox) را در نظر بگیرید:

  • مدیریت گونه‌های مهاجم: آیا اخلاقی است که یک گونۀ مهاجم (مانند «بز کوهی غیربومی» در یک جزیره) را که کل اکوسیستم بومی را نابود می‌کند، شکار یا معدوم کنیم؟ اخلاق فردگرا ممکن است با کشتن یک حیوان مخالف باشد، اما اخلاق زیست‌بوم‌محور برای نجات کل جامعۀ زیستی، آن را مجاز می‌داند. این یک تعارض اخلاقی واقعی است.
  • حفاظت از شکارچیان بزرگ: چرا باید از گونه‌هایی مانند «گرگ» یا «کوسه» حفاظت کنیم که ممکن است به دام یا حتی به انسان حمله کنند؟ اینجا، اخلاق زیست‌بوم‌محور (حفظ نقش تنظیم‌کنندۀ گرگ در اکوسیستم) با منافع اقتصادی و امنیت انسانی (اخلاق انسان‌محور) در تضاد قرار می‌گیرد. راه‌حل، یافتن تعادلی مبتنی بر خرد و در نظر گرفتن همۀ ارزش‌هاست.
  • تغییرات اقلیمی: این بزرگ‌ترین آزمون اخلاقی بشر است. فعالیت‌های انسان‌محورانۀ ما (سوزاندن سوخت‌های فسیلی) دارد زیستگاه‌های بی‌شماری از گونه‌ها را نابود می‌کند. مسئولیت اخلاقی ما در قبال این گونه‌ها چیست؟ فلسفۀ زیست‌بوم‌محور به وضوح می‌گوید: ما مسئولیم.

اخلاق در قبال حیات‌وحش امروزه دیگر یک گزینۀ لوکس یا سمبل احساساتی‌گری نیست. بلکه پیامد ضروری یک فلسفۀ عمیق و انقلابی است که ما را از حاکم مطلق سیاره، به «مسئولِ خردمند و فروتنِ آن» تبدیل می‌کند. این گذار فلسفی و اخلاقی، شرط لازم برای تضمین آینده‌ای است که در آن، نه تنها انسان، بلکه تمامی اجزای شبکه شکوهمند زندگی، امکان شکوفایی داشته باشند.

پانویس

  1. Peter Singer
  2. Tom Regan
  3. Aldo Leopold
  4. Arne Næss
  5. Holmes Rolston

منابع

 

پیام بگذارید