از آغوش عطش‌دارِ بختگان …

حسن طباطبایی/ تالاب‌های طشک و بختگان با پهنۀ ۱۲۶ هزار هکتاری در شرق استان فارس واقع شده‌اند که پنج شهرستان بختگان، نی‌ریز، استهبان، خرامه و ارسنجان در حاشیۀ این تالاب‌ها قرار گرفته‌اند. شغل اغلب ساکنان این شهرستان‌ها دامداری و کشاورزی‌ست. حوزه‌های آبخیز وسیع این تالاب‌ها در شمال استان فارس از شهرستان‌های اقلید، سعادت‌شهر و… شروع شده و تا شرقی‌ترین قسمت در شهرستان نی‌ریز ادامه دارد. رودخانه‌های کر و سیوند دو منبع عمدۀ تأمین آب از حوزۀ آبخیز و چشمه‌های کوچک و بزرگی مانند چشمه گمبان در حاشیۀ این تالاب‌ها تأمین‌کننده‌های آب این تالاب‌ها هستند.

وضعیت این تالاب‌ها با وجود احداث سد درودزن در سال ۱۳۵۰ تا حوالی سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۵ نسبتاً بد نبود و این دو تالاب ارزشمند مأمنی برای زیست‌مندان آبزی و کنارآبزی و جمعیت‌های انسانی حاشیۀ تالاب‌ها بودند، به‌طوری‌که قیل‌وقال شبانۀ پرندگان، این پهنۀ عظیم را مانند شهری پر از زندگی و جنب‌وجوش کرده بود و جز این هم نبود.

درناها، فلامینگوها، مرغابی‌ها، کاکایی‌ها و… در کنار مردمانی که از حال خوب و مرطوب تالاب‌ها بهره‌مند بودند زندگی می‌کردند و روزگار به کام‌شان بود. تا این‌که رفته‌رفته تکنولوژی و علم بی‌ارتباط با اقلیم ایران وارد حوزۀ آبخیز طشک و بختگان شد. علم و قوانینی که شاید روزهای اوّل اجرا به عنوان ناجی مردم و رونق تولید از آن یاد می‌شد، طی بازۀ زمانی کوتاهی بلای جان حاشیه‌نشینان تالاب‌ها و حتّی مردم دورتر شده و بی‌گمان با مرور زمان پهنۀ دربرگیرندۀ این شرایط گسترده‌تر خواهد شد.

ای کاش می‌شد با تجارب امروزمان یک ‌بار دیگر به اواسط دهۀ هشتاد برمی‌گشتیم و می‌گفتیم هیچ‌گاه حال خوبِ آغوش‌نشینان این دو گوهر ارزشمند فارس را با سد و چاه عوض نخواهیم کرد، چراکه همزمان با ساخت دو سدّ ملاصدرا و سیوند در حوالی سال ۱۳۸۵ ورودی آب رودخانه‌های کر و سیوند به این تالاب‌ها کاملاً قطع شد و همزمان با این موضوع نیز برداشت آب از سفره‌های آب زیرزمینی شدّت گرفت. به‌طوری‌که در سال ۱۳۸۹ قانونی مصوّب شد که اغلب چاه‌های حفرشده تا پیش از سال ۱۳۸۵ مجوّزدار شدند. این آغازی بود بر مهاجرت، هم مهاجرت پرندگان پُرشَروشور و هم مهاجرت مردمان آرام، باصفا و صمیمی‌ حاشیه‌نشین تالاب‌ها.

با خشکیدگی مستمرّ بستر، پرندگان و حیات آبزی و کنارآبزی، رفته‌رفته رخت سفر بستند تا این‌که طی یکی دو سال اخیر از میان آن‌ همه تنوّع‌ زیستی، تنها پرندۀ درنا به عنوان یک گونۀ کنارآبزی مهمان قسمت‌های کوچکی از اراضی کشاورزی حاشیۀ تالاب طشک شد و به رغم خسارتی که برای اراضی کشاورزی به بار آورد، انگار مردم هنوز دوستی‌های قدیمی‌شان را با این پرنده فراموش نکرده‌اند و این پرندگان زیبا در آرامش منطقه را ترک کردند که امیدواریم باز هم شاهد آمدن‌شان باشیم.

اما گونۀ فلامینگو که طی سال‌های اخیر در شرق تالاب بختگان زادآوری داشت متأسفانه در سال جاری به دلیل خشکیدگی زیاد بستر هیچ‌گونه تخم‌گذاری و زادآوری‌ای نداشت. شاید این اتفاقات برای عدّه‌ای محدود که هنوز تفکّرات ناپایدار تولید در بخش کشاورزی و ساخت سازه‌های شومی مانند سد در اقلیم خشک و نیمه‌خشک ایران را دارند مهم نباشد، اما بی‌شک این اتفاقات تلنگری‌ست بر جوامع انسانی حاشیۀ تالاب‌ها و حتّی فراتر از آن.

مردمانی که معیشت‌شان به کشاورزی و دامداری وابسته است با خشکاندن این تالاب‌ها طی حداقل یک دهۀ گذشته به‌شدّت به لحاظ مسائل اقتصادی، اجتماعی، روحی و روانی تحت ‌تأثیر قرار گرفته‌اند. مردمانی که با شغل اجدادی‌شان معاش می‌کردند و در آرامش و صمیمیت بودند، امروز با خشکاندن این تالاب‌ها به جبر ساخت سد و نگه داشتن آب در بالادست، مجبور به مهاجرت و حاشیه‌نشینی در شهرهای بزرگ هستند.

شهرهای بزرگی که برای دل این مردمان بسیار کوچک است؛ مردمانی که فراخ می‌زیستند چگونه می‌توانند بدون شیر، ماست، نان و گندم خودشان در شهر با هزینه‌های آن‌چنانی، کارگر و راننده تاکسی باشند؟ کاری که هیچ‌گاه در ذات و تفکّرات آنان وجود نداشته و انجامش برای‌شان عذاب است و رفته‌رفته این انسان‌های پُرشور و شعور تبدیل به انسان‌های گوشه‌نشین پر از مشغلۀ فکری و روحی خواهند شد. که این روند نه تنها گریبان این انسان‌ها بلکه گریبان شهرنشینان سابق را هم خواهد گرفت. مهاجرت تنها برای مهاجر دردناک نیست، بلکه جامعۀ مهاجرپذیر نیز در آیندۀ کوتاه دچار بحران‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای خواهد بود.

امروز چندین نقطه از آغوش عطش‌دار این تالا‌ب‌های ارزشمند به کانون‌های بحرانی غبارخیز تبدیل شده‌اند و همه‌روزه بخش وسیعی از شهرستان‌های اطراف دچار این معضل هستند. آب شرب اغلب تجمعات انسانی حاشیۀ این تالاب‌ها شور شده و سال به سال به این مشکلات افزوده می‌شود.

اما آیا باید دست روی دست گذاشت و نشست؟

همۀ ما انسان‌ها محکوم به امیدیم، اما امید منطقی با رویکرد تغییرات اساسی در کارهایمان طی چند دهۀ گذشته. حال دیگر عموم مردم ریشۀ این مشکلات را می‌دانند: سدهایی که بی‌ملاحظه و پرشتاب ساخته و چاه‌هایی که پرتکرار حفر شدند. سدها و چاه‌هایی که متناسب با اقلیم مرطوب و پربارش اروپا بود نه ایران. ایرانی که بارش‌اش در حال حاضر حدود یک‌چهارم اروپاست و تبخیرش حدود دو برابر! اما دانش‌آموختگان ایرانی در اروپا بی‌محابا این رویکردها را ترویج دادند و هنوز هم دست از این رویه برنداشته‌اند.

پس نخست همگی باید بپذیریم که این سرزمین توان این‌ همه دست‌اندازی و برداشت را ندارد. به تاریخ‌مان رجوع کنیم و ببینیم ایرانیان چگونه با آب‌وخاک رفتار می‌کردند. شکی نیست که پیشرفت جوامع بشری در گرو استفاده از تکنولوژی‌ست، اما هر اقلیمی رفتار متناسب با خودش را دارد. کمی در الگوهای غذایی ایرانیان باستان و حتّی معماری خانه‌های آنان که جست‌وجو کنیم متوجه خواهیم شد در چند دهۀ اخیر چقدر تغییر کرده‌ایم و چقدر غذاها و بناهایمان نسبت به گذشته تغییر کرده است، با این اقلیم خشک و نیمه‌خشک به جای وارد کردن آب، با تولید محصولاتی مانند هندوانه، خیار، برنج، گندم و… بیشتر صادرکنندۀ آب بوده‌ایم تا واردکننده.

اما با رویکرد جامع و یکپارچه در کلّ حوزه‌های آبخیز و با جزیره‌ای عمل نکردن دستگاه‌های متولّی، و همراهی مردم می‌توان رفته‌رفته رفتار غلط را تغییر داد تا حال تالاب‌هایمان بهتر شود. امّا نقش حکومت و اجرای قوانینی چون قانون توزیع عادلانۀ آب و قانون حفاظت، احیاء و مدیریت تالاب‌های کشور در این راه پررنگ‌تر خواهد بود.

 

فصلنامۀ صنوبر، سال ششم، شمارۀ ۱۶ و ۱۷، ص ۷۲ تا ۷۵.

پیام بگذارید