نقش جوامع محلی در حفاظت از حیات وحش

محمّد نظامی- محیط‌بان/ درمورد چالش‌های شغل محیط‌بانی بارها شنیده‌ایم. این چالش‌ها می‌تواند به تناسب اقلیم‌های مختلف، شرایط معیشت جوامع محلی و امکانات هر منطقه متفاوت باشد. گاهی جوامع محلی یک منطقه که هنوز دستخوش نیازهای زندگی مدرن نشده‌اند و روش‌های سنّتی زیستن هنوز در بین آنها جاری‌ست، خود نقش حافظان طبیعت منطقه را ایفا می‌کنند، زیرا به تجربه، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با طبیعت را آموخته‌اند. یعنی درست همان مفهومی که امروزه در قالب هدف توسعۀ پایدار به دنبال آن هستیم. امّا سبک زندگی در بسیاری از مناطق تحت تأثیر نیازهای جدید و به خصوص مشکلات اقتصادی جوامع در حال تغییر و حرکت به سمت بهره‌کشی یک‌طرفه و ناپایدار از منابع طبیعی و حیات‌وحش شده است.

تأثیر منفی این تحوّلات در یک منطقه خود را به شکل دست‌درازی به جنگل و کوه و رودخانه نشان می‌دهد و در جای دیگر به صورت شکار غیرمجاز گونه‌های مهم. با این توضیح ملاحظه می‌شود که نقش جوامع محلی در کمک به حفاظت از طبیعت می‌تواند دو روی کاملاً متضاد داشته باشد. با این حال، در همان حالت دوم هم امید است که با آموزش و فرهنگ‌سازی و ارائۀ مسیرهای جایگزین و پایدار امرار معاش بتوان طبیعت را از تعرض انسان حفظ نمود. در ادامۀ مطلب دو نمونه‌ از خاطرات اینجانب در طول دورۀ خدمت و حفاظت از عرصه‌های طبیعی استان گیلان را که گویای همین موضوع است، می‌خوانید.

در پاییز ۱۳۹۸ طی تماسی از ادارۀ محیط‌زیست شهرستان سیاهکل با پاسگاه‌ محیط‌بانی دوست‌لات واقع در مجاورت سدّ سنگر در گیلان اطلاع داده شد که مدّتی است یک قلّاده ‌پلنگ به کلبۀ چندتن از جنگل‌نشینان که شغل‌شان دامداری ‌و زنبوداری است نزدیک شده، چند رأس از گاوهای آنها را شکار کرده و همچنین باعث ایجاد رعب‌ و وحشت در خانواده‌های آنان شده است. من به همراه دو نفر از همکاران محیط‌بانم، آقایان باقری‌پور و حسن‌پور جهت بررسی و همچنین پایش منطقه و شنیدن صحبت‌های جنگل‌نشینان به محل عزیمت کردیم. مسیر دسترسی، جادۀ خاکی و ناهموار در دل کوه بود که تا حدّ امکان با خودرو رفتیم و یک مسافت ۵ الی ۶ کیلومتری را نیز به صورت پیاده طی کردیم. البته تجربۀ همکارمان آقای باقری‌پور در آن منطقه نسبت به ما بیشتر بود، به همین خاطر در مسیر مقداری نان و قند و شکر و شکلات نیز برای مردم منطقه تهیه کردیم و با کوله‌پشتی به دل جنگل زدیم.

پس از حدود ۳ الی ۴ ساعت پیاده‌روی به منطقۀ مورد نظر رسیدیم. متأسفانه آنتن‌دهی موبایل و بی‌سیم در آن منطقه خیلی ضعیف بود و چون دیروقت بود با مشقت بسیار به اداره اطلاع دادیم که شب را در آن منطقه می‌مانیم. ساعت ۲۱:۳۰ بود که به اولین کلبۀ جنگلی رسیدیم. چند بار صدا زدیم، پاسخی نشنیدیم ولی سگ‌های نگهبان جلوی در و حصار چوبی شروع به سر و صدا کردند و صاحب‌خانه که در طویله مشغول تیمار گاوها و گوسفندها بود با شنیدن صدای سگ‌ها به سمت در آمد. اول ترسید که در ما آن وقت شب با اسلحه و کوله‌پشتی آنجا چه‌کار می‌کنیم. وقتی خودمان را معرّفی کردیم خیلی خوشحال شد و ما را به داخل کلبه دعوت کرد. یک پیرمرد ۹۷ ساله با چهره‌ای مهربان و صورتی پر از چروک‌های سختی‌دیده از روزگار با گرمی از ما استقبال کرد و به محض نشستن در کلبه که به‌وسیلۀ چراغ گردسوز روشن شده بود و همچنین بخاری هیزمی که در وسط اتاق روشن و کاملاً گرم بود، شروع به تهیۀ شام کرد.

خیلی اصرار داشت که گوسفندی برای شام ذبح و از ما پذیرایی کند که مخالفت کردیم و قرار شد نان از ما و پنیر محلّی و عسل و شیر و چای ذغالی از او باشد، که همین‌طور هم شد. پس از صرف شام درمورد ماجرای حضور پلنگ در منطقه برایمان توضیح داد و گفت: در این مدّت که این‌جا ساکن هستم پلنگ تا پشت حصار خانه آمده ولی با سروصدا از منطقه خارج شده است. ولی این پلنگ مدّتی است که در یک محدودۀ چندهکتاری نعره می‌کشد و از منطقه خارج نمی‌شود، با توجه به اینکه درفصل پاییز این اتفاق افتاده و زمان جفت‌گیری پلنگ هم نبوده، پس چه دلیلی می‌تواند باشد؟ خود پیرمردگفت: «این خانه قدمت تقریباً دویست ساله دارد و از پدر به من ارث رسیده است. درواقع ما وارد زیستگاه حیوانات جنگل شده‌ایم نه آنها وارد زیستگاه ما، پس حقّ حیات و زندگی اول با آنهاست». همچنین در بین صحبت‌هایش گفت: «گالش۱ باید گالشی بکند و دنبال گاوها و گوسفندها برود. اگر گالش، گالشی نکند به پلنگ اجازۀ حمله به حیواناتش را می‌دهد».

پرسیدم منظورش چیست؟ گفت: «زمانی که حیوان را به امید خدا در دل جنگل رها کنید و به دنبالش نروید، به پلنگ و خرس اجازه می‌دهید که به آن حمله کرده و برای تغذیه از آن استفاده کنند». پس از ساعتی حضور در کنار پیرمرد و بخاری هیزمی و نور چراغ گردسوز نفتی در ساعت ۲ بامداد وارد جنگل شدیم و صدای نعرۀ پلنگ کاملاً واضح به گوش می‌رسید، ولی در یک محدودۀ مشخص و به صورت دایره‌وار در حال حرکت بود. البته در یک محدودۀ چند هکتاری که احتمال دادیم تولۀ این حیوان توسط شکارچیان غیرمجاز شکار شده و پلنگ به دنبال تولۀ خود در این منطقه در حال گشت ‌باشد. تا صبح در جنگل بودیم و صبح از ردّپای حیوان در پشت حصار کشاورزان عکس و فیلم تهیه کردیم و طی گزارشی به اداره اطلاع‌رسانی کردیم. دو هفته بعد اطلاع دادند که پلنگ یکی از گاوهای همان پیرمرد را شکار کرده و پیرمرد خیلی ناراحت بود. سابقه ندارد که پلنگ در پشت حصار چوبی خانه شکار کند. گاو نر را در نزدیکی در طویله گرفته و به بالای‌ کوه کشیده بود. پس از اطلاع همکاران با گذاشتن دوربین تله‌ای از این پلنگ فیلم و عکس تهیه و مقرّر شد تا محیط‌زیست مبلغی بابت ضرر و زیان گاو شکار شده توسط پلنگ به این کشاورز کمک کند.

اما متأسفانه در نقطۀ مقابل، به فاصلۀ دو ماه بعد طبق گزارش جوامع محلی مبنی ‌بر شکار یک قلّاده پلنگ توسط شکارچیان غیرمجاز و پوست کندن حیوان جهت فروش پوست آن، با هماهنگی قوۀ‌ قضائیه شکارچی غیرمجاز در حین معاملۀ پوست دستگیر و از او یک قبضه اسلحۀ شکاری غیرمجاز به همراه پوست شکارشدۀ پلنگ کشف و ضبط و جهت سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضائی شد. باتوجه به صعب‌العبور بودن مناطق جنگلی و همچنین کمبود همکاران محیط‌‌‌بان و تجهیزات، این تخلّفات به دور از چشم محیط‌‌بانان صورت می‌گیرد. این نکته حائز اهمیت است که جوامع محلی حیوانات جنگل را به دید مزاحم و یا تهدید نمی‌بینند، بلکه با آنها همزیستی می‌کنند. ولی متأسفانه تعداد انگشت‌شماری برای تفریح و پول، مبادرت به شکار این حیوانات می‌کنند که باز هم موضوع آموزش برای جوامع محلی و شکارچیان و نحوه‌ی برخورد با این حیوانات مطرح می‌شود که نیاز به یک کارشناسی اصولی دارد تا شاهد یک محیط‌زیست سالم و با تمام اکوسیستم‌های طبیعی برای آیندگان باشیم.

پانویس

  1. به دامداران کوه‌نشین گیلک و مازنی که در دامنه‌های شمالی البرز در استان‌های ساحلی دریای کاسپین زندگی و دامداری می‌کنند گالش گویند.

فصلنامه صنوبر، سال پنجم، شمارۀ ۱۳ و ۱۴، ص ۲۱۸ تا ۲۲۰.

پیام بگذارید