محیط‌ زیست هرگز اولویت اصلی ما نبوده است

 

گلنار شفیع‌پور/ گیلان با درختان برافراشته از البرز تا کاسپین، با چشمه‌سارهای برآمده در جنگل‌های هیرکانی، با پرواز دسته‌جمعی پرندگان مهاجر و با شقایق‌های وحشی دشت‌های همیشه سبزش میراث کهن سرزمین‌مان ایران است. ولی چهره‌ی امروزش نشان می‌دهد که ما میراث‌دار خوبی نبوده‌ایم و زخم‌های به جامانده از این تعرّض گواه تلخ بی‌توجهی ماست. در این گفت‌وگو از دکتر سعید نادری، مدرّس رشته‌ی محیط‌ زیست در دانشگاه گیلان در خصوص کمّ و کیف بعضی از مشکلات محیط‌زیستی عمده‌ی استان گیلان جویا شده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

طرح انتقال آب دریاچه‌ی کاسپین به فلات مرکزی ایران، تا چه اندازه می‌تواند تهدیدی برای محیط‌زیست گیلان باشد؟

واقعیت آن است که اطلاعات جزئی و شفاف مشخصی در مورد چنین طرح عجیب و غریبی در اختیار محقّقان وجود ندارد. واقعاً هدف از این طرح چیست؟ چگونه و با چه تکنولوژی و با چه بودجه‌ای، آب دریا را قرار است استفاده کنند؟ درحالی‌که در طرح‌های بسیار ساده‌تر از این هم خوب و منضبط و اساسی رفتار نشده، حال تصوّر کنید که عواقب این طرح با این ساختار عجیب و سطح عملکردی چه خواهد بود؟! آبخیزهای شمال ایران به واسطه‌ی شرایط اقلیمی ناشی از وجود دریای کاسپین و نیز جایگاه بسیار مناسب سلسله جبال البرز، در شرایط مناسب رطوبت و منابع آبی قرار دارد. آیا رفتاری درست و مبتنی بر دانش و با تکیه بر علم از سوی دانشمندان و متخصصان واقعی و اصیل سرزمین‌مان برای همین منطقه داشته‌ایم؟ آیا مدیریت علمی در حفظ و نگهداری این منبع خدادادی داشته‌ایم؟ به جای روش‌های درست و اساسی که ضامن حفظ ثبات اکوسیستم‌های ما است، به دلایل نهان و آشکار به سراغ روش‌های اشتباه رفته‌ایم. سال‌هاست این دور تسلسل را دنبال می‌کنیم و حاصلش وضع ناپایدار و وخیم سراسر حوضه‌های آبخیز کشورمان است.

بسیاری از مناطق مرکز به سمت جنوب کشورمان، در اوضاع وخیم منابع آبی هستند و همین حالا برای استحصال آب، چاه‌های بسیار عمیق می‌زنند و در کنار صدها مشکل محیط‌زیستی، بحران خشکسالی و فقدان منابع آب کافی، شاید اصلی‌ترین مشکل محیط‌زیستی ما است. این نمایه‌ی خطرناکی است. از نظر فرهنگی هم درست عمل نکرده‌ایم و از نظر هدررفت منابع آبی، یکی از بدترین‌های دنیا هستیم. در مورد این طرح عجیب هم با عدم آگاهی و ساده‌انگاری تصمیم‌سازان مواجهیم و طرح و برنامه‌ی اساسی با رجوع به هوشمندان و متخصصان در این ارتباط، وجود ندارد.

به‌طور کلّی نبود آگاهی کافی در سطوح مختلف اقشار جامعه و به‌خصوص وابستگی نابخردانه به منابع آب و خاک و محیط‌زیست برای معیشت، منجر به این وضع پیچیده و ویرانگر شده است. انتقال آب از یک حوضه‌ی آبخیز به حوضه‌ی آبخیز دیگر فرایند ساده‌ای نیست و مطمئناً با تخریب پوشش گیاهی، جوامع جانوری و زیستگاه‌هایشان و نیز تغییر اقلیم همراه خواهد بود. چنین تصمیماتی در این مقیاس، می‌تواند منجر به عواقب وخیم غیرقابل‌جبرانی شود. اعتقاد عمیق به نگاه علمی در مواجهه با طبیعت وجود ندارد و همه می‌خواهند هر طور شده، امروز را بگذرانند و غافل از آن هستند که طبیعت پاسخ چپاول را با اندک زمان تأخیر، به سخت‌ترین شکل خواهد داد که بارها در سرزمین‌مان شاهد بوده‌ایم.

مقاله‌ای که در دسامبر ۲۰۲۰ در نشریه‌ی نیچر منتشر شده و به مسئله‌ی کاهش سطح تراز آب دریاچه‌ی کاسپین تا پایان قرن حاضر پرداخته، مطالعه‌ای است که توسط کشورهای آلمان و هلند انجام شده، چرا ما شاهد مطالعات این‌چنینی توسط دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی کشور به عنوان اهرم‌های فشار برای جلوگیری از برنامه‌ریزی‌های نابخردانه‎‌ای چون طرح انتقال آب کاسپین نیستیم؟

این‌طور نیست که محقّقان و دانشمندان ما کاری نکرده‌اند. اما، همان‌طور که عرض کردم متأسفانه به مطالعات محقّقان خودمان، یعنی آنها که جانانه کار کرده‌اند عملا ًتوجه نمی‌شود و نتایج کارکردی آنها برای برنامه‌های عملی مدیریت سرزمین به‌کار گرفته نمی‌شود. با اندکی بررسی و جست‌وجو در باب موضوع مدیریت منابع آبی و تغییرات سطح دریای کاسپین، اسامی اساتید برجسته‌ای را خواهید دید که سال‌هاست به هزار روش حاصل مطالعات‌شان را مطرح کرده‌اند و خون گریسته‌اند. اما گوش شنوایی برای رعایت قواعد طبیعت وجود ندارد. این اوضاع به‌تدریج محققّان اصیل و زحمت‌کش کشور ما را منزوی کرده است.

بهترین و باهوش‌ترین متخصصّان ما اغلب به‌خاطر چنین شرایطی منزوی شده‌اند. خیلی‌ها در گذشته، برای دل خودشان و به‌خاطر سرزمین‌شان به‌طور شخصی کار می‌کردند. اما امروزه به دلیل افزایش سرسام‌آور هزینه‌ها، امکان این موضوع هم دیگر موجود نیست. در این ارتباط، مثال‌های عینی زیادی هست. در همین استان گیلان، پروژه‌هایی کلید خورده‌اند که در روند آن‌ها کسی به حرف محقّقان و متخصصان گوش نسپرد. مثلاً احداث انواع سدهایی که قابل بررسی است. یا در مورد معضل سال‌های اخیر تالاب انزلی یعنی ورود گونه‌ی مهاجم گیاه سنبل آبی، به نتایج بهترین محقّقی که بسیار بر روی این معضل کار کرد توجه عملی و واقعی نکرده‌اند و انگار فکر می‌کنند که این گیاه مهاجم، که جزء ۱۰گونه‌ی گیاهی اول از نظر مهاجم  بودن هست، منتظر مدیریت ما می‌ماند. آنقدر تأخیر و تعلّل کرده‌اند که در حال حاضر، ضمن گسترش پراکنش این گونه در کلّ تالاب انزلی، بسیاری از رودخانه‌های استان گیلان و حتّی مازندران به این گیاه آلوده شده‌اند. طبیعت، نظام پیچیده‌ای دارد و از طریق عناصر و اهرم‌های مختلّفش در حال تحرّک و انتقال است.

میراث کهن جنگل‌های هیرکانی با درختان بلوط بلندمازو با قدمت سی‌میلیون ساله، دستخوش نامدیریتی‌هایی است که همواره با بهانه‌ی کمبود بودجه مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد، جلب مشارکت محلّی در مدیریت منابع جنگلی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

منابع اکوسیستم‌های جنگلی ما کاهش چشمگیر و معناداری داشته است. همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، در اثر وابستگی نابخردانه‌ی معیشت به اکوسیستم‌های سرزمین، شاهد این فجایع هستیم. این در حالی است که این جنگل‌های بسیار ارزشمند، به‌عنوان منابع مهم اقتصادی و صنعتی، دارای تنوّع گونه‌ای معادل تمام جنگل‌های اروپا و حتّی بیشتر هستند. این منابع عظیم خدادای، باید منبع ثروت و رفاه کشور ما باشد. همانطور که در کشورهای پیشرفته و مدرن، با اتکاء به دانش و استفاده از سرزمین در چارچوب قواعد توسعه‌ی پایدار، ضمن حفظ منابع طبیعی‌شان، به بالاترین درجه‌ی رفاه رسیده‌اند. به عنوان مثال فنلاند با وجود شرایط سخت اقلیمی، کشوری است که اقتصاد وابسته به جنگل دارد و از این طریق، سال‌های متمادی به عنوان مرفه‌ترین کشور جهان مطرح است. اساس این نوع مدیریت مبتنی بر علم، مشارکت مردم هر سرزمین است. اگر کامل‌ترین علوم تخصصی را داشته باشید اما مردم سرزمین‌تان با شما همراه و همدل نباشند، موفق نخواهید بود. در سرزمین ما مردم بومی مناطق مختلف کشور در اکثر مواقع به‌خاطر فقر و نیاز معیشتی، به طبیعت به‌عنوان تنها منبع درآمد بی‌پناه، رجوع می‌کنند. این یعنی تقابل دائمی مردم با مردان محافظ طبیعت، یعنی محیط‌بانان و جنگلبانان زحمت‌کش و عزیزمان.

جنگل‌بانان و محیط‌بانان که پایین‌ترین حقوق را دارند، نه امکانات کافی دارند و نه آموزش درستی دیده‌اند. باید هکتارها سرزمین را حراست کنند که اصلاً با هیچ استانداردی قابل تحلیل نیست. نتیجه‌ی این وضع پیچیده، تعارض دائمی و آسیب‌های مختلف به جامعه که شکل‌های عجیب و غریبی دارد از یک طرف، و نابودی طبیعت از طرف دیگر است. اگر با مدیریت درست، منابع معیشتی درست برای مردم سرزمین فراهم شود و لزوم حفاظت طبیعت برای ادامه‌ی حیات برایشان واضح شود، آنها هم نسبت به سرزمین‌شان حساسیت پیدا می‌کنند و خود از حافظان اصلی طبیعت شده و به معنای واقعی در پروسه‌ی حفاظت مشارکت خواهند نمود. بنابراین، مشارکت مردم بومی جزء لاینفک مدیریت اکوسیستم‌های جنگلی و اصولاً کلّ منابع‌طبیعی است. برای این موضوع، مثال‌های بسیار زیبا و ملموسی در ایران ما هم وجود دارد. به عنوان مثال، در جزیره‌ی قشم، بزرگ‌مرد محیط‌ زیست ایران، آقای مهندس بیژن فرهنگ درّه‌شوری، با تعامل و آموزش هوشمندانه به مردم توانست که نسل لاک‌پشت پوزه‌عقابی را از خطر انقراض نجات دهد. در حال حاضر، ضمن حفاظت از این گونه‌ی مهم، مردم بومی منطقه که روزگاری از تخم‌های این لاک‌پشت‌ها استفاده می‌کردند، خود حافظان اصلی آن هستند. در واقع، از طریق رونق صنعت گردشگری و اکوتوریسم به درآمد بهتر رسیده‌اند و با درک اهمیت گونه برای سرزمین‌شان از آن به صورت واقعی حفاظت می‌کنند. این تجلّی بسیار زیبای مشارکت مردم بومی برای حفظ بوم‌سازگان است.

پس آیا قوانینی که حامی محیط‌بانان و جنگل بانان باشد، وجود ندارد؟

اتفاقاً قوانینی در این زمینه وجود دارند. گرچه خیلی مواقع ناقص و ضعیف هستند. ولی مشکل این است که همین‌ها هم اغلب فراموش می‌شوند و عملاً به تعویق می‌افتند یا به موانع برخورد می‌کنند. مثلاً ما شاهد بی‌توجهی به خانواده‌های محیط‌بانانی هستیم که در راه حفاظت از کشور جان باخته‌اند. با این وضعیت برای آن محیط‎‌بان یا جنگلبان غیور که سال‎‌هاست با حداقل‌ها ساخته است، انگیزه‌ای باقی  نمی‌ماند. در حالی‌که در کشورهای پیشرفته با توجّه به اهمیت حفظ طبیعت برای حفظ پایداری و اقتصاد پویا، گاردهای طبیعت بسیار محترم شمرده شده و از بهترین حقوق و نیز احترام جامعه برخوردارند. به هر حال، اگر قوانین ما و نحوه‌ی اجرای آنها درست و بهینه بودند، باید امروز نتایج آنها را به خوبی می‌دیدیم و شاهد این همه مشکلات پیچیده نبودیم.

رودخانه‌های زرجوب و گوهررود که در گذشته‌ی نه چندان دور از مناظر طبیعی و مایه‌ی فخر و اساس بنیان شهر رشت بودند، امروزه از آلوده‌ترین رودهای جهان هستند. چرا گذاشتیم کار به اینجا برسد و به جای برنامه‌ریزی و مدیریت، امروزه به طور شتاب‌زده دنبال راه‌حل‌های مقطعی باشیم؟

آب مبنای توسعه است و اگر شهری از چنین نعمتی برخوردار باشد، آن را محور مدیریت شهری و آبادانی قرار می‌دهد. شهرهای مدرن و بزرگ و معروف جهان را ببینید. محور توسعه و آبادانی شهر پاریس، با آن شهرت و اعتبارش رودخانه‌ی سن است. بروید و ببینید چگونه از آن حفاظت می‌کنند و به تبع این رفتار خردگرایانه چه درآمد عالی از جنبه‌های مختلف آن دارند. آیا وضعیت رودخانه‌های ما هم همینطور است؟ واقعاً این همه تفاوت در رفتار و در مدیریت منابع چیست؟ رودخانه‌های ما به ظاهر به نام‌های زر و گوهر مزیّن هستند. امّا درک شدّت آلودگی‌شان نیاز به آزمایش و تحقیق ندارد. جزء آلوده‌ترین رودخانه‌های دنیا هستند. روزگاری، انواع زیادی از گونه‌ها در این رودخانه‌ها می‌زیستند. حالا معابر فاضلاب هستند به طوری‌که جرأت نمی‌کنید دقیقه ای کنارشان بایستید. واقعاً مایه‌ی شرمساری است. این نعمت زیبا و سرشار را خدا ارزانی داشته و لیاقتش را نداشته‌ایم. به جای اینکه این رودخانه‌ها در مسیرشان زندگی ببخشند و مایه‌ی آبادانی باشند، به مجاری فاضلاب تبدیل شده‌اند و در حال انتقال و توزیع انواع آلاینده‌ها هستند که حتّی به تالاب انزلی هم می‌رسند.

آیا نمی‌توانستیم جلوی این ظلم آشکار به طبیعت و به خودمان را بگیریم؟ آیا این موضوع از واجب‌ترین مصادیق زندگی ما نبوده؟ آیا مسئولان و مردم، وظیفه‌ی اساسی در حفظ و حراست این رودخانه‌ها نداشته‌اند؟ آنقدر در اعمال مدیریت و احیاء این رودخانه‌ها تأخیر کرده‌ایم که به وضعیت انباشتگی مشکل دچار شده‌ایم. واقعیت آن است که حلّ مشکل محیط‌ زیست که به وضعیت انباشتگی رسیده باشد بسیار دشوار و غامض است. متأسفانه درد زمانی بیشتر می‌شود که هنوز اراده‌ی واقعی و کارکردی در حلّ این مشکل به‌صورت اساسی دیده نمی‌شود. طرح ساماندهی فاضلاب رشت با وجود سر و صدای زیادی که به پا کرد و سفر استانی‌ای نبود که در آن مسئولان حرف از طرح‌های ساماندهی فاضلاب و تصفیه‌ی فاضلاب به میان نیاورند، ولی هنوز به‌صورت کارا در حال اجرا نیست. چگونه است که در زمینه‌های دیگر شاهد صرف هزینه‌های کلان هستیم ولی توجه به محیط‌زیست هرگز اولویت اصلی نیست؟

دلایل ناکارآمدی مدیریت پسماند استان که منجر به فاجعه‌ی سراوان می‌شود چیست؟

بحث پسماندها در شمال ایران، به دلیل پذیرش گردشگران در طول زمان‌های مختلف سال، پیچیده‌ترین وضعیت را در کشور دارد. برای چنین شرایطی نیاز به یک برنامه‌ریزی و استراتژی قوی و چندبُعدی است. باید بر اساس به‌کارگیری دانش روز متخصصان کارآزموده، این مشکل بزرگ انباشته‌شده‌ی محیط‌ زیستی را حل کرد. اما عملاً واقعیت آن است که مدیریت منضبط و در خور صورت نگرفته است. سراوان شاید ملموس‌ترین نمود معضل زباله در استان گیلان و از بحران‌های به مرحله‌ی حاد رسیده باشد که سال‌هاست در حال تخریب طبیعت، فضا و نیز آسیب به جامعه‌ی انسانی است و باعث ابتلای مردم بومی منطقه به انواع بیماری‌ها شده است. ولی واقعیت آن است که این یک مشکل سراسری در استان بوده و به‌صورت اساسی در هیچ‌جا حل نشده است. با مدیریت غیرشفاف و مقطعی که نمی‌توان به این معضل رسیدگی کرد. از پیشرفت تصفیه‌خانه‌‌ی شیرابه‌ها اطلاعاتی در دست نیست، ولی با مشاهده‌ی وضعیت منطقه با کوه زباله و انفجار گاز متان و نیز وجود شیرابه و بوی نامطبوع می‌توان پی برد که عملاً هنوز مدیریت کارایی، صورت نگرفته است. این در حالی است که از زباله در دنیا به‌عنوان طلای کثیف یاد می‌کنند و اگر مدیریت با برنامه و اسلوب علمی و شفاف به کار گرفته شود، ضمن مدیریت درست این وضعیت بغرنج می‌تواند منبع درآمد و اشتغال برای جامعه فراهم شود. راستش این معضل به‌صورت شخصی برای بنده یک غصه‌ی بزرگ است. گیلان، سرزمین زیبایی‌ها، جایی از گزند زباله در امان نیست. سواحل دریا، سواحل رودخانه‌ها، ارتفاعات چشم‌نواز کوهستانی، همه و همه با این عاملان صحنه‌های زشت، آلوده و به‌صورت غم‌انگیزی تخریب شده‌اند. ای کاش گیلانی‌های عزیز و اصیل، نسبت به این وضع بی‌تفاوت نباشند.

شهرداری رشت مکان‌هایی را برای جمع‌آوری پسماند خشک در نظر گرفته و در برخی مناطق شهر یک روز در هفته زباله‌ی خشک جمع‌آوری می کند. در این زمینه چه نظری دارید؟

بله. این گونه عملکردها در جایگاه خود خوب است. اما زمانی به‌صورت کارکردی و درست به نتایج بهینه منتهی می‌شوند که در قالب همان مدیریت چندبعدی و کارا که عرض شد به کار گرفته شوند. در حال حاضر شاهد مدیریت‌های مقطعی بوده‌ایم و یک استراتژی قاطع و اساسی در یک ساختار واضح وجود ندارد. لذا خروجی این خط مشی منجر به حلّ بحران پسماندها نشده است.

روستای سقالکسار به عنوان یک روستای دوست‌دار محیط‌ زیست که یک دهیار توانست در راستای ارتقای فهم بوم‌شناختی و آگاهی محیط‌زیستی مردم تأثیرگذار باشد شناخته می‌شود. آیا این نمونه‌ی موفق می‌تواند الگوی مناسبی در مقیاس کلان باشد؟

بدون شک همینطور است. این‌ها  بارقه‌های امید در سرزمین ما هستند. ایشان با آگاهی و اعتقاد به طبیعت به این رویکرد خوب انسانی رسیده و باعث خدمات خوب و شایان به مردم سرزمینش شده‌است. چنین انسان‌های شریف و عزیزی در سرزمین ما وجود دارند. کسانی در همین استان داریم که شرافتمندانه و جانانه از منابع سرزمین حراست می‌کنند. به محیط‌بانان و جنگل‌بانان عزیزمان اشاره داشتیم. خیلی از دوستان به‌صورت داوطلبانه کارهای بزرگ می‌کنند و عاشقان طبیعت و سرزمین‌شان هستند. مثلاً می‌شناسم کسانی را که حیات‌وحش آسیب‌دیده را تیمار می‌کنند و چقدر شریف هستند. شاید خودشان از نظر مالی مشکلات فراوان دارند اما برای طبیعت مایه می‌گذارند، یا تعدادی از دوست‌داران طبیعت که در قالب تشکّل‌های مردم‌نهاد غیردولتی و سمن‌ها، داوطلبانه در جهت حفاظت محیط‌ زیست کشور در حال فعالیت در عرصه‌های مختلف هستند. اینها مایه‌ی فخر و زنده‌کننده‌ی امید هستند. ولی اگر بخواهیم روراست باشیم، درصد این دلاوران خیلی کم است. همه‌ی این‌ها به‌خاطر همان بحث ابتدایی که مطرح کردم است. یعنی آگاهی و تکامل اخلاق در جامعه. وقتی میانگین مطالعه در کشورمان به حدّ بسیار غم‌انگیزی پایین باشد، آیا می‌توان انتظار معجزه داشت؟ بنابراین با توسعه‌ی آگاهی‌ها و افزایش درصد مردم معتقد به طبیعت، حتماً به نتایج بسیار بهتر و قوی‌تری خواهیم رسید.

امروزه دانش‌ و مهارت‌ بومیان به‌عنوان نمونه در استفاده از آفت‌کش‌های طبیعی، از روش‌های مورد توجّه حفاظت محیط‌ زیست است. شما شاهد نمونه‌های این‌چنینی در گیلان بوده‌اید؟

بله. به‌خصوص در گذشته این مهارت‌ها و با طبیعت عجین بودن و احترام گذاشتن به قواعد آن را در جوامع محلّی بسیار می‌دیدیم. این دانش بومی به‌عنوان یکی از ارکان مهمّ حفاظت محیط زیست در دنیا شناخته می‌شود. این موضوع، به‌عنوان وجه فرهنگی در بُعد حفاظت بسیار مهم است. می‌توان از این اهرم بسیار قوی فرهنگی برای حفاظت طبیعت و رسیدن به روش‌های پویای اقتصادی همگام با طبیعت، استفاده کرد و اساساً راهی جز این وجود ندارد. به خاطر می‌آورم زمانی که به دنبال یادگیری بیولوژی و اکولوژی پرندگان در تالاب انزلی بودم، از تعدادی از هم‌محلّی‌ها که به هر حال از قدیم به شکار مرغابی‌ها می‌پرداختند بسیار آموختم. آنها مانند یک اکولوژیست متبحّر همه‌ی خصوصیات حیاتی و تاریخچه‌ی حیات این گونه‌ها را می‌دانستند و هرگز به شکار بی‌رویه اقدام نمی‌کردند و با درک و دانش محلّی به آن حدّ بهینه‌ای از شکار می‌پرداختند که باعث از دست رفتن پویایی جمعیت‌ها نشود. درواقع به‌صورت مستمر روزی خودشان هم فراهم باشد.

همچنین استفاده از روش‌های طبیعی در مقابله با آفات محصولات کشاورزی باعث شده بود که انگار همه‌ی شرایط طور دیگری باشد. همه‌چیز زیبا و شفاف و اصیل بود. زمین و هوا و خاک و تالاب و دریا و رودخانه و حتّی باغات و اکوسیستم‎‌های کشاورزی، رنگ و بوی دیگری داشت. اما واقعیت آن است که به‌خصوص به‌دلیل شرایط سخت معیشتی بخش زیادی از این نوع تفکّر حتّی در جوامع محلّی هم کمرنگ شده و لذا دیگر شرایط مطلوب گذشته را نداریم. به نظرم ارتباط بین محقّقان، مدیران سرزمین و جوامع محلّی بسیار کم شده و هر یک در جزیره‌ی خود به‌صورت جدا در حال فعالیت هستند و این وضعیت، بر پیچیدگی شرایط محیط‌ زیست سرزمینمان می‌افزاید.

شما که خود فرزند گیلان‌زمین هستید و بهتر می‌دانید بستر آموزش در محیط‌های طبیعی با تأکید بر رویکرد حضور در طبیعت و ارتباط مستقیم با عناصر طبیعی برای فرزندان گیلان زمین مهیاست، چگونه می‌توان از این پتانسیل برای آموزش نسلی دوست‌دار محیط‌زیست استفاده کرد؟

راهی جز آگاهی در دنیای پرعصیان امروز نداریم. تا زمانی که آگاهی ما بالا نرود و به اهمیت حفظ طبیعت عملاً معتقد نشویم، همین دور باطل را طی خواهیم کرد. به قول فرمایش شما گیلان با این همه زیبایی و زمینه‌ی خدادادی، برایتان عرض کردم که گرفتار چه بحران‌های سخت محیط‌زیستی است. این آگاهی باید از سنین پایین در مردم این سرزمین نهادینه شود. باید مثل نیاکان‌مان به حفظ واقعی و عینی طبیعت، به اعتقاد باطنی برسیم. باید آحاد جامعه به این برسند که حیات‌شان از هر نظر در ابتدا به حفظ طبیعت‌شان برمی‌گردد. در طی این سال‌ها، قرار بود موضوع محیط‌زیست به‌صورت بهینه و کارکردی در دروس مدارس گنجانده شود و از تحصیل‌کرده‌های رشته‌ی محیط‌زیست برای آموزش اساسی اقدام شود. اما این فقط در حدّ شعار ماند و برنامه‌ی درست و کارایی به اجرا در نیامد. یک حرکت خوب و امیدوارکننده توسط فرهیختگان جامعه اتفاق افتاد که امیدها را زنده کرده بود و آن راه‌اندازی مدارس سبز و نزدیک به طبیعت بود. مدارس محیط‌زیستی که بنیان‌گذارشان استاد بنده، جناب آقای دکتر وهاب‌زاده هستند.

ایشان از بزرگ‌ترین محقّقان و متخصصان محیط‌زیست کشور است و کتاب‌های بسیار مهم و ارزشمندی در زمینه‌ی محیط‌زیست دارد. این مرد بزرگوار و فرهیخته که مایه‌ی فخر ایرانیان است، همه‌ی فعالیت‌هایش در جهت گسترش اخلاق و آبادانی بوده و همواره کوشیده که در تربیت نسلی که دوست‌دار طبیعت باشند، فعالیت کند. متأسفانه و دردمندانه، شاهد توقّف فعالیت این مدارس بودیم.  تعدادی از دانشجویان فارغ‌التحصیل محیط‌زیست ما در این مدارس به‌عنوان تسهیل‌گر فعالیت می‌کردند و واقعاً شاهد بودم که چگونه ضمن ارائه‌ی کاری اساسی، خودشان هم بسیار پرانگیزه و در مسیر بسیار خوبی برای خدمت به سرزمین‌شان بودند.

در این راستا شاهد چاپ کتابی از آقای مهندس پوریا قلیچ‌خانی، به‌عنوان یکی از این دانش‌آموختگان خوب محیط‌ زیستی با عنوان بسیار زیبای «دیوارها را برداریم» بودیم. مجموعه عکس‌های ناب به همراه نکات تخصصی عالی مرتبط با آن که در طی سال‌ها از آموزش محیط‌ زیستی در این مدارس سبز تهیه شده بود. با تعطیلی چنین مدارس کیفی همه‌ی این شرایط خوب و زیبا از بین رفت. این آسیب است. همانطور که می‌دانید فارغ‌التحصیلان رشته‌ی محیط‌زیست، بالاترین نرخ بیکاری کشور را در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی دارند. آیا واقعاً این نمایه‌ای بسیار بد برای جامعه‌ای که در سطوح مختلف دچار بحران‌های مختلف محیط‌زیستی است، محسوب نمی‌شود؟ ای کاش روزی برسد که همگی در خور طبیعتی که خداوند به ما هدیه داده رفتار و عمل کنیم.

و استاد کلام آخر…

در نهایت ما همه فرزندان ایران هستیم و هدف و تلاش‌مان آبادانی سرزمین‌مان است. آرزو می‌کنم به این آگاهی برسیم که هر توسعه‌ای وابسته به محیط‌ زیست پایدار است. آرزومند آن هستیم که با اتکاء به نیروهای خلّاق جوان و سرمایه‌های کم‌نظیر خدادادی، محیط‌زیست ایران به وضعیت درخوری برسد که مایه‌ی سلامت، توسعه و آبادانی مستمر شود، که همانا می‌تواند منتهی به سلامت اخلاق و پاک‌نهادی سرتاسری جامعه‌مان شود.

فصلنامۀ صنوبر سال پنجم . شماره سیزدهم و چهاردهم ، ص ۸۸ تا ۹۶.

پیام بگذارید