کتاب «در جستجوی طبیعت» در پنج‌شنبه صبح‌های بخارا نقد و بررسی شد

گزارش از آیدین پور خامنه

عکس ها از متین خاکپور و مجتبی سالک

نشست پنج‌شنبه صبح‌های بخارا در ششم اردیبهشت‌ماه به نقد و بررسی کتاب «در جستجوی طبیعت» نوشته ادوارد ویلسون و ترجمه کاوه فیض‌الهی اختصاص داشت که در خانه و شهرکتاب وارطان برگزار شد.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا در ابتدای این نشست گفت:

خوشحالیم که صبح پنج‌شنبه‌های بخارا را در دوره جدید در خانه وارطان و شهر کتاب وارطان که به همت آقای فیروزان بنا نهاده شده است، آغاز می‌کنیم. امیدواریم هر پنج‌شنبه را مانند ۱۸۶ پنج‌شنبه گذشته ادامه دهیم و این‌جا بتوانیم این کار را به سرانجام برسانیم و خوشحال هستیم که نخستین جلسه را به مناسبت انتشار کتابی که رضا جعفری در مؤسسه نشرنو منتشر کرده‌اند یعنی کتاب « در جستجوی طبیعت» آغاز کردیم. این کتاب یکی از کارهای مهمی است که در طی جلسه بیشتر با آن آشنا می‌شوید و می‌توانید با تخفیف مخصوص جلسه از این کتاب، تهیه کنید. شخص مترجم آقای فیض‌الهی حضور دارند و می‌توانند در پایان نشست برای شما امضاء کنند.

عبدالحسین وهاب‌زاده، که خود تا به حال دو کتاب ویلسون را ترجمه کرده است، سخنانش را با توضیحی درباره آثار او آغاز کرد و گفت:

با کارهای ویلسون از دیرباز آشنا هستم و یک یا دو کار او را به فارسی برگردانده‌ام. همیشه تحت تأثیر او بودم. او عرصه وسیعی از فعالیت‌ها را در زمینه‌های مختلف علمی داشت و شروع‌کننده بسیاری از رشته‌ها بود. مورچه‌شناسی را شروع کرد، بیشتر از ۴۵۰ گونه مورچه را معرفی و توصیف کرده است. او جغرافیای‌زیستی جزایر را به‌عنوان رشته‌ای جدید معرفی کرد که در زمینه حفاظت نقش مؤثری دارد. این‌که یک منطقه حفاظت شده باید چه وسعت و شکلی داشته باشد و مسئله کریدورها و غیره را او مطرح کرد که امروز در مسئله مناطق‌حفاظت شده بسیار مهم‌اند و موضوع جامعه‌شناسی حشرات را مطرح کرد و این‌که این جامعه‌شناسی را در کتاب زیست‌شناسی اجتماعات بسط داد. در بحث ابر اورگانیسم‌ها که مشخصاً و وجوه مشترکات ارگانیسم‌ها چه هست حال ارگانیسم مورچه یا جامعه انسانی باشد. در عرصه‌های دیگری که علم را به جامعه مرتبط کند که تلاش در وحدت بخشیدن به معرفت بود و این‌که بتواند علوم را به وحدت برساند و حتی آشتی علم و دین در عرصه حفاظت بدون این‌که علم از دیدگاه خود پایین بیاید تا علم با دین راه مشترکی در پیش بگیرد. این نگاهی است که او به موضوع دارد و تمام این دلایل کافی است برای این‌که او را به‌عنوان داروین زمان می‌شناسند.

وهاب‌زاده که بعد از سال‌ها تدریس در دانشگاه، اقدام به تأسیس مدارس طبیعت کرده است، توضیح داد:

اجازه می‌خواهم در این‌جا به ارتباط کارهای ویلسون در ارتباط با فعالیتی که خود شروع کردم بپردازم. من بعد از ۴۵ سال درس محیط‌زیست و بوم‌شناسی سر خورده از آن راه برگشتم و سراغ کوکان آمدم و الان ۶ سال است که در عرصه تأمین تجربه طبیعت برای کودکان تلاش می‌کنم. آن‌چیزی که تحت عنوان مدرسه طبیعت از آن یاد می‌شود و هدف فقط بنیان نهادن چیزی به نام مدرسه طبیعت نیست، بلکه هدف دادن نگاه جدید به جامعه است درباره کودک و نیازهای اصیلی که کودک دارد و مغفول مانده است. می‌خواهم درباره این مسئله صحبت کنم چون من در این فکر بودم که با تدریس بوم‌شناسی و زیست‌شناسی در دانشگاه می‌توانیم محیط‌زیست بهتری داشته باشیم. هرچه بیشتر جستیم کمتر یافتیم و من در ریشه‌شناسی این موضوع به جایی رسیدم که ما عرصه بسیار از یاد مانده داریم که حتی قبل از انقلاب هم به آن نپرداختیم و آن عرصه ارتباط کودک با طبیعت است. اگر از این عرصه غفلت کرده باشیم و بخواهیم در بزرگسالان عشق به طبیعت ایجاد کنیم مانند این است که بخواهیم آسمان‌خراشی بسازیم و لی بنیادش روی خاک باشد و برای شالوده آن هیچ ترکیبی نداشته باشیم.

در هر صورت به راستی که در بین دانشمندان زیست‌شناس ویلسون جایگاه ویژه‌ای دارد. او نه تنها مانند بسیاری از دانشمندان یک فهرست‌نگار است، نه فقط یک عرصه محدود تخصصی را دنبال نکرده، نه فقط رشته‌های مختلفی را بنیاد گذاشته و نه فقط تلفیق‌کننده خوب رشته‌های مختلف بوده، بلکه او چیزی است که به تعبیر فیض‌الهی او یک بصیر و بازبین است. او کسی است که دیر و دور را به خوبی دیده است و از این نظر او عنصر شاخص در رشته ما به‌حساب می‌آید ولی او چگونه به‌وجود آمده و چگونه می‌تواند چنین گسترده و عمیق، پدیده‌های مختلف را ببیند و با هم مرتبط کند؟ ما می‌دانیم که ویلسون درس درست دانشگاهی نخوانده و در یک دانشگاه معتبر تحصیل نکرده ولی صاحب یکی از معتبرترین کرسی‌های دانشگاهی در یکی از معتبرترین دانشگاه‌های جهان است. اگر او درس درستی نخوانده پس این‌ها از کجا آمده است؟

در ارتباط با چیزی که او خود در همین کتاب می‌آورد، اگر شما کتاب‌های دیگر او را هم نگاه کنید، همه جا او از کودکی خود صحبت می‌کند، این‌که چه کودکی داشته است. خانواده آشفته‌ای که پدر دست او را می‌گرفته و از این شهر و دیار به شهر و دیار دیگری می‌رفت ولی او همواره یک موهبت در اختیار داشت و آن این‌که برای خود باشد و ول بگردد و یک کودکی کاملاً ولگردانه داشته باشد. اگر در کودکی بزرگان علم و ادب توجه کنید کودکی چنینی دارند و در کودکی سرشار از تعمق، ولگردی، غرق شدن در طبیعت، بودن با خود، عاری بودن از کنترل دیگران بودند. این‌ها چیزهایی است که در داروین هم می‌بینیم. او در کودکی دو سوسک را گرفته بود و سومین را پیدا کرد و نمی‌دانست با آن سوسک چه کار کند، تا خانه آن دیگری را در دهانش نگه داشته بود. حتی تلخ و شیرین این کودکی، چنین کودکانی نه تنها در بزرگ‌سالی آن‌ها تأثیر داشته بلکه بر روی ما که الان به‌عنوان علاقه‌مندان کتاب جمع شدیم تأثیر خود را دارد. ویلسون در کودکی مار، حشره، پروانه و قورباغه می‌گرفت. یکی از سرگرمی‌های او ماهی‌گیری بود و بعد یک‌باری که ماهی صید می‌کند، وقتی می‌خواهد قلاب را از دهان ماهی بیرون آورد دم ماهی به چشمش می‌خورد و خارک دم یک چشمش را معیوب می‌کند و او که همیشه به دیدن پرندگان علاقه داشت، از دید راه دور محروم می‌شود. بیشتر باید به چیزهای نزدیک بپردازد. او می‌تواند به زمین نزدیک باشد. آن‌ها را ببیند برای همین مورچه‌شناسی را می‌سازد و ادامه مورچه‌شناسی او به شناسایی اجتماعات، وجوه اشتراک‌شان با هم و شناخت بهتر ما از خودمان منجر می‌شود.

وهاب‌زاده با طرح این سؤال که  اما امروز وضعیت کودکان ما در این کشور به چه صورت است؟ افزود:

آیا ما به کودکانمان چنین فرصتی می‌دهیم؟ ما که در تلاشیم جامعه خلاق‌تری داشته باشیم و هر روز آمارها نشان می‌دهد که شاخصه خلاقیت در کودکان‌مان در حال افول است، ما تلاش داریم قله‌های علم را فتح کنیم اما در آخر مجبور می‌شویم پایان‌نامه‌ها را از خیابان انقلاب خریداری کنیم. ما که تلاش داریم فرزندان شاداب و سالمی داشته باشیم و آمارها از این نظر نگران‌کننده است، از چاقی و افسردگی از اضطراب و بیش‌فعالی و همه خبرهای بد ولی چرا این‌طور است؟ چه اتفاقی افتاده که ما به این وضعیت رسیدیم، آیا والدین ما مهربان‌تر، سخت‌گیرتر یا خشن‌تر شده‌اند یا نظام آموزشی ما چنین شده، به نظر من هیچ کدام از این‌ها نیست. ما که کودک بودیم، والدین ما به مکتب خانه می‌آمدند و می‌گفتند که گوشت این برای تو و استخوانش برای ما، امروز این را به زبان دیگری می‌گویند، والدین به معلم می‌گوید به بچه من سخت بگیر نگاه والدین و نظام آموزش به کودک تغییری نکرده ولی یک چیز به شدت تغییر کرده و آن این است که کنترل‌ها روی کودکان ما به شدت افزایش یافته است. کودک موجودی است نیازمند یله‌گی، بودن در طبیعت با خود یا با بچه‌های دیگر نه چندان نیازی که با بزرگترها باشد، نه چندان نیازی که به او چیزهایی یاد داده باشیم همان‌طور که سعی می‌کنیم معارف بشری را در کودکی به فرزندان‌مان تزریق کنیم. در مورد کودکی ما این شانس را داشتیم که کنترل درمورد ما قابلیت عمل نداشت. ما از کنترل فرار می‌کردیم، خانواده‌های بزرگ چند کودکی، والدین گرفتار و نظام مدرسه‌ای هنوز چفت و بست محکمی نداشت به ما امکان گریختن از مدرسه می‌داد ولی امروز کنترل چیز کاملی شده است و امروز انگار یک اتفاق ناخواسته بین والدین و نظام آموزش و آن چیزی که من نامش را کسب و کار کنکورداری می‌گذارم، علیه کودکان سرزمین شکل گرفته است که کل آزادی و کودکی آن‌ها را در چنبره خود گرفته و این چیزی است که تغییر کرده، کودکی که نیازمند یله‌گی است. امروز اصلاً بازی برای کودک وجود ندارد، برای کودکی که همه چیز را باید از راه بازی با دست بیاموزد. نگاه خانواده و جامعه به بازی همواره این نگاه بوده که بازی اتلاف وقت است ولی نمی‌توانست این را اعمال کند، ولی امروز این مجموعه این را به کودک اعمال می‌کند و کودک هیچ فرصتی ندارد تا به کودکی‌اش برسد. این در همه جای جهان پیش آمده ولی در مورد ما مانند بقیه مسائل می‌تواند به مرحله جنون‌آمیزی برسد. در هر صورت کودک همان‌طور که ویلسون در کتاب و مباحث دیگر به آن می‌پردازد این است که کودک یک لوح محفوظ نیست، او یک موجود خلاق و توانا با یک دستور کار مشخص است که برای شناخت محیط و زیستگاهش به جهان می‌آید جهانی که میلیون‌ها سال برای زیستن در آن تکامل پیدا کرده است. امروز چه بخواهیم و چه نه، او با همین دستور کار به دنیا می‌آید و این‌که امروز در شهر به‌دنیا می‌آییم به این معنی نیست که پیشینه ما منتفی شده است، نیازمندی‌های ما تغییر کرده است و ما جور دیگر بزرگ و تربیت می‌شویم نه ما همان موجود میلیون ساله هستیم. بخش قابل توجهی از تکامل ما در دوره قبل از تمدن شکل گرفته و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با همان درس‌ها و برنامه و دستور بکار روبه‌رو هستیم و اگر به آن نپردازیم، عملاً هر پروژه‌ای برای تربیت و پیشرفت داشته باشیم با اشکالات جدی رو به رو می‌شود. به نظرم با وجود این اشکالات جدی در آموزش کودکان و آموزش زودهنگام، حبس آن‌ها در کلاس‌ها و دزدیدن بازی، یله‌گی و سرخوشی از آن‌ها وضعیتی پیش آمده که امروز هر نابسامانی اجتماعی را درایران نام ببرید، از طلاق، از گریختن فرزندان و نخبگان به خارج، چاقی بیماری جسمی و روحی در همه ردپایی در از دست رفتن کودکی و بازی می‌توانید ببینید.

وهاب‌زاده در پایان سخنانش با تأکید بر این‌که بر آن داریم که نگاه‌مان به کودک را تغییر دهیم و او را موجودی خلاق ببینیم، گفت:

کودک نیازی به این‌که به کلاس خلاقیت برود، ندارد همین که بازی کند، او موجودی خلاق است، ما می‌دانیم ۹۸ درصد از کودکان تا سن پنج سالگی در ردیف نوابغ شمرده می‌شوند یعنی هوش آن‌ها و نگاه‌شان به هرچیز همان نگاهی است که یک نابغه دارد ولی این مسئله در ۱۰ سالگی می‌رسد به ۳۰ درصد، در ۱۵ سالگی به ۱۲ درصد و در بزرگسالان ما چیزی در حد دو درصد است. ما عملاً نبوغ را از کودکانمان می‌رباییم با آموزش زودهنگام، افراطی و با این‌که آن‌ها را تبدیل به انباری از اطلاعات می‌کنیم جای این‌که به آن‌ها اجازه دهیم آن‌ها در کودکی خود با دیگر کودکان غرق باشند و با کشف و شهود همه چیز را یاد بگیرند.

بزرگان معماری گذشته ما در کدام دانشگاه معماری درس خواندند؟ ما فقط در مشهد امروز ۱۱ دانشکده معماری داریم و شما به معماری ما نگاه کنید. کدام ادیب بزرگ ما از دانشکده ادبیات بیرون آمده، کدام فیلسوف ما؟ کدام شاعر برجسته ما؟ بنابراین به هر دستی که بدیم با همان دست می‌گیریم. اگر کودکان ما یله باشند و اجازه داشته باشند سرخوشی کنند، شادمانی و کشف کنند، در آینده جامعه شادمان، خلاق و سالم خواهیم داشت وگرنه ما چیزی را می‌بینیم که امروز می‌بینیم. من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست که ز هر دست که می‌پروردم، می‌بویم.

نصرالله پورجوادی سخنران بعدی این نشست بود. او با اشاره به نام کتاب بیان کرد:

عنوان این کتاب، یکی از بهترین عنوان‌هایی است که می‌شد برای این کتاب انتخاب کرد. «در جستجوی طبیعت» خود عنوان انسان را به  فکر می‌اندازد و آدم انتظار دارد مؤلف در این کتاب یک پرسش برایش مطرح کند که طبیعت چیست و گشته و سعی کرده به پاسخ برسد. کتابی که من دوست داشتم بخوانم. علتی که این عنوان برای من جذاب بود این بود که این پرسش برای خود من مطرح بود که طبیعت چیست. یک شعری از ملک الشعرای بهار « ای خدا، ای فلک، ای طبیعت» در واقع به نوعی خدایی برای طبیعت قائل است. طبیعتی که ملک الشهرای بهار می‌گوید که به دادم برس.

سال‌ها درباره این مسائل خواندم که طبیعت چیست؟ طبیعت در قرآن نیست. در صدر اسلام مفهومی از طبیعت نداشتند. اگر در متون قرن اول و احادیث توجه کنید، صحبتی از طبیعت نیست. این مفهومی که از طبیعت داریم در اصل یونانی است و تحولاتی بر خود گرفته به‌خصوص از قرن هفدهم به بعد و با شکل‌گیری آن در دوره جدید است که ما علوم جدید و مختلف داریم و در رأس آن‌ها علم فیزیک است که مبتنی بر مفهومی از طبیعت است که از زمان نیوتن شکل گرفت. شاید یکی از دلایلی که ما علوم طبیعی جدید نداشتیم همین باشد، البته ایرانیان داشتند. از برکت تفکر ایرانی بود که در مفهوم اسلامی طبیعت پیدا شده. در حافظ طبیعت در دو بیت او دیده می‌شود. « تو که از سرای طبیعت نمی‌روی بیرون، کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد» یا « پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی. که صفایی ندهد آب تراب آلوده» این‌جا طبیعت چیز خوبی نیست که می‌گوید از چاه طبیعت بیرون آی و طبیعت زندان است. طبیعتی که ویلسون برمی‌شمرد ارتباط با آن دارد ولی همان نیست. من تورقی در سنایی کردم و دیدم « همه در بند اخشی و طباع، عادت طبعشان چو طبع سپاه». حافظ و امثال حافظ و عرفا، کسانی که پایند عقاید عرفان اسلامی بودند، طبیعت را از طبع می‌ساختند. طبع یعنی ترکیبی از مزاج‌های چهارگانه. اگر می‌گفتند طبیعت کسی خوب است یعنی تعادلی در مزاج‌های آن‌ها وجود دارد و لفظ طبیعت را ساختند و اگر این چهار مزاج با هم در تعادل نباشد، طبیعت شخص برهم می‌خورد. این چهار مزاج از زمانی که انسان می‌آید و نطفه در رحم است، اتفاقی می‌افتد و جانی وارد نطفه می‌شود و می‌گویند از آن به بعد سقط جنین نباید کرد چون موجود زنده است و قتل نفس محسوب می‌شود. آمیختگی ما با طبیعت برمی‌گردد به زمانی که ما در رحم مادر بودیم و این چیز خوبی نیست مانند آن است که این چهار مزاج آزادی روح ما را در بند کرده است برای همین می‌گویند که طبیعت چیز خوبی نیست و می‌خواهد که ما از آن بیرون بیاییم.

در مقابل مفهوم دیگری وجود دارد. در زمان ابن سینا، طبیب کسی بود که طبیعت را می‌شناخت. طبیعت‌گویی نقطه عطف می‌شود آن چیزی که در طبیعت است و آنچه ماورای طبیعت است. فلاسفه یونانی و نوافلاطونی این تفکر را داشتند. قدیمی‌ترین جایی که در تفکر یونانی بخواهیم این مفهوم را داشته باشیم، فوسیس است، فیزیک از آن می‌آید. در فوسیس به غنچه نگاه می‌کردند، شب و روز بعد می‌دیدند غنچه باز شده و لبخند می‌زند، عصر مانند عروس گل شکفته و باز شده است و از جایی در کون و مکان بود و ظهور کرد و آشکار شد. این برای او شگفتی‌آور بود که طبیعت در واقع به معنی ظهور و آشکار شدن است. در طبیعت گویی همه چیز در حالت بسته بوده و ظهور کرده است. خود ما بعد طبیعت مبتنی بر تصوری است که از طبیعت داریم. یکی از انتقادهای هایدگر همین است. پیدایش این تصور به‌عنوان طبیعت در یونان قدیم که تحولاتی بر خود گرفت که زمانی که به نوافلاطونی رسید و تا حدودی شکل دینی به خود گرفت و تصوری که ما از طبیعت و فیزیک پیدا می‌کنیم مبتنی بر تصور نوافلاطونیان است.

پورجوادی در ادامه سخنانش گفت:

پلوتینوس قائل بر این است که ذاتی وجود دارد که اسمی ندارد ولی اسمی که برای او انتخاب می‌کند، «یک» است که مانند چشمه خورشید است که کارش نورافشانی است. همه اهداف از آن نشأت می‌گیرد. یک خود عدد نیست بلکه  عدد از دو شروع می‌شود که دوتا یک است و سه، سه تا یک و … همه چیز از یک پدید آمده است. از یک، یک پدید می‌آید که ترجمه به «عقل، خرد» شده است و بعد چیز دیگری از آن پدید می‌آید که اسمش را «جان» می‌گذاریم. بعد از جان (این بعد و قبل تقدم زمانی نیست بلکه رتبی است) چیز دنباله‌داری پدید می‌آید و آن «طبیعت» است. طبیعت که از جان پدید می‌آید یک طیف است و ابتدا و انتهایی دارد و ابتدایش جان و انتهایش جسم است، آن چیزی که ما به آن ماده می‌گوییم. این انتها از طبیعت بیرون می‌آید. طبیعت طیفی است که از جان شروع می‌شود و پایین می‌رود تا به جسم بی‌جان می‌رسد. اصل طبیعت در واقع به نحوی جاندار بودن است. جان کلمه‌ای بامعنی است. ما معمولا! آن را معادل روح می‌گیریم ولی روح دقیقا جان نیست. جان مایه زندگی است، نویسنده تمام حرف‌هایی که می‌زند، طبیعت را به‌عنوان بایوفیلیا معرفی می‌کند، بایو همان جان است. مقاله‌ای آقای سعادت نوشت که درباره زبان فارسی است و در آن می‌گوید زبان فارسی مایه امتیازش از زبان‌های دیگر این است که روی جاندار و بی‌جان تکیه می‌کند. عقل یعنی در طبیعت دو چیز داریم که نمی‌بینیم ولی آثارش است «جان و عقل».

وقتی این کتاب را می‌خوانیم، می‌بینیم همین حقایق را ثابت می‌کند، اگر هر موجودی را بررسی می‌کند آن را می‌بینیم. در بررسی مورچه‌ها می‌بینیم، زندگی مورچه‌ها براساس خرد است و اگر خرد را از مورچه بگیریم، دیگر مورچه نیست. از تمام موجودات زنده اگر آگاهی و خرد را بگیرید، تمام می‌شود. بعضی تصور می‌کنند که طبیعت، منظور چیزهایی غیرانسان است چون از طرفی انسان مانند سایر جانوران، جان دارد ولی تفاوتش با سایرین در چیست؟ فرقشان در نوع آگاهی است. عقل ما آگاهی که توسط علم کسب می‌کند را دارد. عقل ما استدلالی است و منطق داریم که می‌توانیم استقرار داشته باشیم. این عقلی است که در انسان است و در جانوران نیست ولی به این معنی نیست که آن‌ها عقل و شعور ندارند، آن‌ها غریزه دارند. در کتاب جایی برای غریزه در فعالیت مورچه‌ها می‌گوید: تمام این فعالیت‌های حیرت‌انگیز غریزی است و تحت حمایت ژن‌ها است. در این چیپ‌ها ثبت شده است و امکان ندارد که آن‌ها اکتسابی باشد. این نوعی آگاهی دیگر است که در حیوانات شاهد آن هستیم. غریزه زندگی فردی و اجتماعی آن‌ها را سامان می‌دهد ولی برای انسان این‌طور نیست.

پورجوادی به بررسی کاربرد طبیعت پیش از اسلام پرداخت و اظهار کرد:

گویا کلمه‌ای که پیش از اسلام برای طبیعت به کار می‌بردند، «چهر» بود. اخیراً متوجه شدم یکی از حکمای قرن سوم ایران به نام ابوالعباس ایرانشهری، «مسائل الطبیعت» را نوشته است. برای من سؤال است که آیا طبیعت در ذهن او همان طبیعت ذهن ابن‌سینا است یا وفادار به سنت فکری قدیمی خود است و مسائل خود را مطرح می‌کند؟ در قرن سوم وقتی معارف یونانی شروع به ترجمه می‌شود، اهل حدیث و سنت شروع به علم‌سازی می‌کنند. که بعضی از آن‌ها به‌عنوان روان‌شناسی ارزش دارد. به چیزی که توجه نکردیم این است که ایرانی‌ها هم همین‌طور سعی می‌کردند سنت‌های فکری خود را معرفی کنند. که متأسفانه به خصومت و دشمنی عرب جلوی آن را می‌گیرد و همه تلاش ایرانیان را از بین می‌برند.

جاذبه این کتاب در چیست؟ چرا ما به این نوع کتاب‌ها علاقه‌مند می‌شویم؟ چون حس می‌کنیم که ما طبیعت را نمی‌شناسیم. ما به منظره‌های زیبا نگاه می‌کنیم، لذت می‌بریم ولی آن را نمی‌شناسیم. همه شاید شنیده باشید که درختانی بودند که وقتی صاحبش مُرد، خود درخت نابود شد. درخت به نوعی شعور دارد، نباتات شعور دارند، طبیعت جان دارد، وقتی جان بود، شعور و آگاهی هم هست علت این‌که ما به آن علاقه‌مند می‌شویم برای این است که روی جنبه‌های شعور و آگاهی تأکید می‌کند. از قرن هفدهم به بعد مفهوم طبیعت تا حدی دستکاری می‌شود. مفهوم طبیعت نیوتن و دکارت یکی نیست مفهوم طبیعت تغییر می‌کند که علوم مختلف به وجود می‌آید، ولی طبیعتی که از زمان قرن هفدهم است به سمت انتهای آن طیف کشیده شده است. فیزیک جدید خیلی با مکانیک تفاوت دارد ما به مردگی اجسام توجه می‌کنیم. در قرن بیستم نگاه طبیعت را به طرف جان کشیده است. وقتی به طرف جان کشیده شود به سمت آگاهی می‌کشد و این مسئله‌ای است که این کتاب را برای ما جذاب می‌کند.

محمد درویش با اشاره به جمعیت حضاری که سخنان را دنبال می‌کردند و ابراز شادی از این چنین گردهمایی، بیان کرد:

خوشحالم که می‌بینم جمع بزرگی این‌جا هستند. کتاب ویلسون که مجموعه‌ای بیش از ۱۲ یادداشتی است که قبلاً نوشتند و جمع‌آوری کرده‌اند، با هوشمندی که کاوه فیض الهی نشان داده با مقداری تغییر که در محتوای کتاب زیست‌گرایی بود به آن اضافه شده و کمک‌های استاد وهاب‌زاده در این تغییرات منبع ارزشمندی است تا ما نسبت به راز و رمز طبیعت با جزئیات حیرت انگیز آگاهی پیدا کنیم. ویلسون در پیش‌گفتارش اشاره می‌کند که انسان خود بخشی از این مجموعه طبیعت است اما به جای این‌که بخش بودن از طبیعت را درک کند، به بهانه هویت بخشیدن به خود، طبیعتی که هویتش را مدیون آن است از بین می‌برد. ما در کتاب ویلسون شاهد نکاتی هستیم که این پارادوکس شکل گرفته و ما باید برای مهار این ناسازه چه‌کار کنیم. مثال‌های فراوانی در کتاب بیان شده است. همین‌جایی که اسمش تهران است به بهانه حفظش نه تنها مجبور شدیم آب جاجرود را منتقل کنیم، نه تنها لار و لتیان، ماملو را هم زدیم، سد کرج را هم زدیم و رودخانه کرج را هم به سمت تهران منتقل کردیم به سمت طالقان رفتیم و الان می‌گویند ممکن است سرچشمه‌های دز را به تهران بیاوریم یا آب مازندارن را برای تهران نمک‌زدایی کنیم. تهران به‌صورت شگفت‌آوری با فرآیند آب‌ربایی مواجه شده است و با شتاب فراوان بدهکاری اکولوژیکی افزایش پیدا می‌کند و نابود می‌شود؛ یعنی همه تلاش‌هایی که برای حفظ تهران می‌شود، شتاب نابودی تهران را بیشتر می‌کند.

همه آن چیزهایی که ویلسون در پیشگفتار تأمل برانگیزش درباره رابطه انسان و طبیعت می‌گوید در رابطه با تهران پیدا است. این ماجرا فقط در تهران محدود نیست، در دیگر مناطق کشور و اطراف هم می‌بینیم. توجیهی که دولت ترکیه برای احداث ۱۲۰ مترمکعب مخزن روی دجله و فرات می‌کند از استدلال ویلسون شاهدش هستیم که شاهد افزایش ناپایداری در منطقه و افزایش مهاجرت‌های زیستی و ناامنی منطقه شده است. به‌رغم این‌که در این کتاب ظاهراً درباره زندگی کوسه‌ها و مورچه‌ها بررسی می‌کند، درست است که در کتاب به بشریت هشدار می‌دهد و در ۹۰ سال زندگی‌اش غم‌ها را به تصویر کشیده است، اما باید توجه داشت که خودش حالش خوب است. این نکته‌ای است که ما محیط‌زیستی‌ها باید به آن توجه کنیم و بدانیم که باید انسان‌های امیدوارتر و پیشبرنده‌تر باشیم که از میدان شانه خالی نمی‌کنیم و می‌جنگیم تا این‌که حال و روزگار خود، زمین‌مان را بهبود ببخشیم.

کارهایی که ویلسون در طول زندگی‌اش کرده، حجم زیست‌تود‌ه‌ای که در زمین وجود دارد و مقایسه آن با مورچه‌ها، کوسه‌ها و … این‌ها بسیار زیبا و حیرت‌انگیزاند. خوشحالم که یکی از یگانه‌ترین انسان‌هایی که تلاش کرد که اثبات کند، فردوسی بزرگ این انسان فرهیخته ایرانی ما بیش از هزار سال پیش درست می‌گفت، ادوارد ویلسون بود که بیش از هر ایرانی دیگری ثابت می‌کند « سیاه اندرون باشد و سنگدل. که خواهد که موری شود تنگدل»  واقعاً این را با یاخته یاخته کلمات کتاب درک می‌کنید که فردوسی چه انسان وارسته‌ای بود. از فیض‌الهی که تمام زندگی‌اش را گذاشته که آگاهی ما را درباره محیط‌زیست افزایش دهد تا جایی که در گوشه‌ای بیرون از پایتخت زندگی می‌کند که وقتش در دنیای مجازی تلف نشود، تشکر می‌کنم. حاصل کارش این کتاب می‌شود او خیلی شبیه ویلسون است. در وجود کاوه، ویلسون جوان می‌بینم که در ایران ظهور می‌کند.

مانیا شفاهی با بیان این‌که با خواندن این کتاب متوجه شدم باید بیشتر به رابطه انسان و طبیعت فکر کرد، سخنان خود را آغاز کرد و گفت:

در روزگاری که می‌دانیم حال محیط‌زیست خوب نیست و در کشورمان این را لمس می‌کنیم، چیزی که وجود دارد، با وجود خبرهای بد محیط‌زیست، بیشتر از همه فکر می‌کنم باید به رابطه انسان با طبیعت و محیط زیستش توجه کرد. در واقع شاید دورشدن انسان از اصل خود و شناختی که باید از خود داشته باشد، سرمنشأ خیلی از مشکلاتی است که داریم. در مقاله‌ای متفاوت که در این کتاب آمده است، غریزه زیست‌گرایی مطرح می‌شود که همان چیزی است که با خواندن این کتاب باید بیشتر به آن توجه کنیم. در واقع غریزه زیست‌گرایی می‌گوید تمام واکنش‌ها و تمایل که بایوفوبیا نامیده شده است، جای تأمل دارد و خیلی خوب است که در واقع روان‌شناس‌ها و علم روان‌شناسی روی این غریزه تأمل کند و علم انسان با پیرامونش که باعث می‌شود این مشکلات را پدید آورد، با تفکر بیشتری همراه باشد.

مقالاتی که در این کتاب آمده به بررسی رفتارهای زیست‌شناسی اجتماعی پرداخته است. مورها، کوسه‌ها را با انسان‌ها مقایسه می‌کند، می‌بینیم رابطه انسان با طبیعت پیرامونش آن‌قدر با هم تنیده شده که اصلاً نمی‌توان این دو مفهوم را از هم جدا کرد. ما نمی‌توانیم مطالعاتی انجام دهیم و این مشکلات را به صورت انسان محور بررسی کنیم. در واقع طبیعت‌شناسان کسانی هستند که می‌توانند رابطه انسان را با طبیعت و رفتار آن‌ها پیدا کنند. انسان به‌صورت ژنتیکی قلمرو طلب است و شاید همین قلمرو طلبی انسان‌ها است که باعث شده این روزها تنوع‌زیستی به خطر افتد. تنوع‌زیستی همان‌طور که در این کتاب درباره آن صحبت شده، ثروتی است که انسان‌ها اگر آن را از دست بدهد، فقر بین نسل‌های آینده بیشتر خواهد شد.

چیز دیگری که ادوارد ویلسون نویسنده این مقالات به آن خوش‌بین است، این است که فکر می‌کند اگر از همین حالا درباره مشکلات محیط‌زیست و مسائل پیرامون آن فکر کنیم، معانی که به‌عنوان طبیعت و محیط زیست نگاه می‌کنیم خیلی پیچیده‌تر از خود کلمه است. ادوارد ویلسون می‌گوید اگر بتوانیم ارتباط انسان و غریزه زیست‌گرایی که در آن وجود دارد را چه به صورت مثبت و منفی مورد مطالعه قرار دهیم و شرایط کنونی جهان را با شناخت بیشتر، به سمت جلو ببریم می‌توانیم از همین حالا رفتار یا اخلاق حفاظتی را نسبت به زیست اطراف‌مان داشته باشیم.

شفاهی در پایان سخنانش گفت:

فکر می‌کنم خواندن این کتاب برای هرکسی که به نوعی به طبیعت و محیط زیست اهمیت می‌دهد، مهم است و چه خوب که مدرسه طبیعت با کمک دکتر وهاب‌زاده شکل گرفت و به کمک آن توانستیم طبیعت را به کودکان‌مان بشناسانیم و افرادی که قرار است آینده جامعه را بسازند، خود را بشناسند، رفتاری داشته باشند که بتواند کره خاکی را نجات دهد.

کاوه فیض‌الهی، مترجم کتاب، آخرین سخنران بود که درباره اظهارنظر هر کدام از سخنرانان نکاتی را بیان کرد:

آقای درویش من هیچ وقت ویلسون نمی‌شوم. ویلسون حوزه کاری گسترده‌ای دارد و من روی خفاش‌ها کار کردم و بخشی از زندگی‌ام  را در غارهای کشور گذراندم، دوره خوبی بود که با طبیعت از نزدیک ارتباط بیشتری داشتم که مجموعه آن فون خفاش‌های ایرانی شد. ما الان ۵۱ گونه خفاش در ایران داریم و کاری که انجام دادیم بخشی از کار ویلسون است که مربوط می‌شود به ارتباطش با مردم. این بخشی است که ما می‌توانیم این کار را انجام دهیم یعنی می‌توانیم آن بخش از کتاب‌های ویلسون را که با عموم صحبت می‌کند را به فارسی ترجمه کنیم.

پیش از این، از ویلسون دو کتاب ترجمه شده پیشنهاد می‌کنم، اگر از این کتاب لذت بردید آن دو کتابی که وهاب‌زاده ترجمه کرده‌اند « زیست‌شناسی اجتماعی» و «تنوع حیات» که شیرین‌تر از این کتاب است را بخوانید. مخصوصاً افرادی که به تنوع‌زیستی علاقه دارند چون این واژه ابداع ویلسون است و او پدر تنوع‌زیستی است.

پورجوادی پرسیدند که طبیعت چیست؟ فکر می‌کنم به نظر ما ایرانیان، طبیعت سیزده به در است. چیزی که درباره مفهوم جان گفتند که از آن خرد منتج می‌شود من را به یاد ورنادسکی دانشمند روس انداخت یک مفهوم زیست سپهر داریم و او مفهوم خرد سپهر را معرفی می‌کند. در این کتاب درباره آن بخشی که وهاب‌زاده درباره کودک و طبیعت صحبت کردند، می‌خواهم آن را بگویم که در هر دوره تیپ دانشمند از فردی الهام گرفته می‌شد. در قرن نوزدهم توماس هاکسلی بود که دانشمند تیپیک بود یعنی با کت و شلوار و با پالتو روی کت. بعد ممکن است دانشمند را با روپوش سفیدی تصور کنید. الان در حال حاضر دانشمند تیپیک آمریکا ویلسون است و ۸۹ سال دارد.

این‌که وهاب‌زاده گفتند کودکان از بچگی نابغه هستند و بعد از آن است که نبوغشان سرکوب می‌شود، از استیون جی گولد پرسیدند که چه شد که تو دیرین‌شناس شدی؟ گفت در چهار سالگی وقتی همه بچه‌های نیویورکی را به موزه تاریخ طبیعی می‌برند و آن‌ها اسکلت تیرکس را می‌بینند، آن‌ها می‌خواهند دیرین‌شناس شوند، من سر حرفم ایستادم. این کنترلی که روی کودکان است این‌که چه‌قدر مصیبت بار است، وقتی از یک برنده نوبل پزشکی پرسیدند درباره نوبلی که گرفتی چه فکر می‌کنی، گفت این کاری که منجر شد من نوبل بگیرم را در دوره کارشناسی ارشد انجام دادم، سه سال آزمایش‌های من جواب نداد و نتوانستم مقاله چاپ کنم و نتیجه آن این جایزه شد. این‌ها در صورتی است که امروز اگر دانشجویی سه سال مقاله چاپ نکند از دانشگاه بیرون انداخته می‌شود یعنی چنین فرصتی برای تمرکز بر کاری نمی‌دهند.

فیض‌الهی با بیان این‌که ویلسون گرچه خیلی کارها انجام داده اما در مغز و استخوانش یک طبیعی‌دان است، گفت:

ویلسون کتاب زندگی‌نامه‌ای برای خود  نوشته که نام آن هم یک طبیعی‌دان است. آیا ما در ایران طبیعی‌دان داریم؟ من در مطالعات خود در ایران کسی که شایسته عنوان طبیعی‌دان باشد را پیدا نکردم. سنت تاریخ طبیعی ریشه‌دار است و باید در طبیعت باشید و آن‌قدر صبوری داشته باشید که طبیعت خود را به شما نشان دهد. فقط همین. این را خیلی جاها می‌توان دید.

من رشت زندگی می‌کنم و گاهی به انزلی و کیا شهر می‌رویم. من دیدم در مدت تابستان سوسک‌هایی که روی بالشان قطعه سفید است، پر می‌شود. هفته بعد آن‌ها نیستند و سوسک‌های آبزی پر هستند. یک روز می‌بینید مورچه‌های بالدار بیرون آمده‌اند. این‌ها یک زمانی می‌آ‌یند و فعالیت می‌کنند و می‌روند. تا به حال کسی ننوشته که در یک سال انزلی در چه روزی چه جانداری دیده می‌شود. در حالی که از این نوع کتاب‌ها به زبان انگلیسی خیلی زیاد است. مثلاً از قرن هجدهم کتاب‌های چنینی داریم. هنری دیوید ثورو کاری داشت در کتاب والدن که نشان دهد کدام گل در چه زمانی باز می‌شود. چند سال پیش براساس کاری که ثورو دو قرن پیش انجام داده است، دیدند که بهار جلو افتاده، اگر ثورو این را ثبت نکرده بود نمی‌فهمیدیم که بهار جلو افتاده است.

طبیعی‌دان‌ها تاجر بودند و کارهای دیگر داشتند و در کنارش به طور جدی تاریخ طبیعی را دنبال می‌کردند. ولی در فرهنگ ما چه کسی باید به خرس قطبی اهمیت دهد، ما فکر می‌کنیم این موضوع کودکانه است، مثلاً کودکان باید درباره کوسه‌ها مطالعه کنند. در حالی که قدیمی‌ترین انجمن علمی انگستان حول همین موضوع جمع شد یا انجمن تاریخ طبیعی بمبئی که ۱۵۰ سال پیش تأسیس شد، بر این اساس بود که گروهی جمع شدند و قرار گذاشتند که ماهی یکبار جمع شوند و بگویند که چه چیز جدیدی دیدند. اما این اتفاق هیچ وقت در ایران نیافتاد. دانشگاه‌های ما نمونه از طبیعت می‌گیرند و در آزمایشگاه بررسی می‌کنند. ما کسی را که در طبیعت بنشیند، توصیف و نمونه‌برداری کند با همان توانایی محدود خود طرح بکشد، نداشتیم و نداریم و این بخش مفقود تاریخ ماست. کارهای ارسطو در ایران ترجمه نشده است.

من تعریفی از علم دارم. علم این است که شما ببینید در جهان چه هست و چگونه کار می‌کند. این تعریف مطلق علم کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ما همیشه این جهان بینی خود را از جای دیگر طلب کردیم و نخواستیم از علم به آن برسیم.

فیض‌الهی در ادامه درباره کاری که با نشر نو آغاز کرده است، توضیح داد و گفت:

ما پشت این کتاب نوشتیم کتابخانه طبیعت انسان و می‌خواهیم مجموعه‌ای شود که این اولین عنوانش است و نشر نو در حال آماده‌سازی دومین است. در این مجموعه می‌خواهیم درباره طبیعت انسان بررسی کنیم. ما درباره طبیعت انسان چیزهایی می‌دانیم که می‌تواند در تصمیم‌گیری ما کمک کند. ما می‌خواهیم به ماهیت علم برگردیم. ما چه هستیم و چگونه کار می‌کنیم. اگر بدانیم که ما چه هستیم می‌توانیم کار خود را مدیریت کنیم.

دوستان من که جامعه‌شناسی خوانده‌اند می‌گویند که زن و مرد هیچ تفاوتی با هم ندارند، من حیرت می‌کنم. مجموعه بسیار بزرگی از تفاوت‌های زن و مرد توسط زیست‌شناسان مطرح شده است. به یک نمونه اشاره می‌کنم. خانم‌ها به هم می‌رسند، لبخند می‌زنند و اگر دو خانم لبخند نزنند، تئوری توطئه شروع می‌شود. حتی اگر یکدیگر را نشناسند به هم لبخند می‌زنند، در صورتی که در مردان این‌طور نیست. لبخند تفاوت بارز بین زن و مرد است و تا پایان یائسگی ادامه خواهد داشت حتی وقتی تنش بین دو زن افزایش پیدا می‌کند، بیشتر به هم لبخند می‌زنند. بعد از یائسگی است که این لبخند کمتر می‌شود. این‌ها طبیعت ماست.

مثال دیگر، آیا ما ذاتاً موجود برابرخواهی هستیم یا سلسله مراتبی هستیم؟ شواهد این را تأیید می‌کند که تمرکز قدرت و ثروت با پیدایش تمدن آغاز شده و ما در وجودمان موجوداتی برابرخواه و طالب انصاف هستیم. این ویژگی را به‌طور کلی نداریم. این کاملاً با ذات بشر ناسازگار است. آیا ذات بشر قابل تغییر است؟ چون محیط ما تغییر یافته و در محیط شهری زندگی می‌کنیم. مثلاً ما ذاتاً موجود تک همسری نیستیم. آن‌چه به ذات بشر نزدیک است تک‌همسری سریالی است که در مناطق مختلف متفاوت است. آیا این با شرایط کنونی ما سازگار است؟ آیا می‌توان ذات خود را سرکوب کرد؟ دکتر محمود بهزاد (پدر زیست‌شناسی ایران) گفته بود نمی‌توان چیزی را نهادینه کرد و آن را در ژن برد. البته الان می‌توان ژن رنگ چشم آبی را در جامعه نهادینه کرد ولی مسئله جای پارک را در مردم تهران چگونه می‌توان نهادینه کرد؟ این در نهاد ما نیست حتی اگر این کار را در ۹۰ درصد افراد جا بیاندازید، در واقع بهشتی برای آن ۱۰ درصد ساخته‌اید. مثال تیپی این مسئله، انقراض وجدان است. وهاب‌زاده در کتاب در بوم‌شناسی علم عصیانگر از هاروی ترجمه کرده‌اند. هاروی مثال می‌زند، اگر در جامعه‌ای که فکر می‌کنید افزایش جمعیت به ضرر جامعه است و منابع به اندازه‌ای نیست که مردم زندگی در حد استاندارد داشته باشند، به مردم تبلیغ می‌کنید که دو بچه بیاورید. اگر این حرف نهادینه شود، آن‌هایی که وجدان دارند، دو بچه و بی‌وجدان‌ها ده بچه می‌آورند. شما با این کار به انقراض ژن وجدان و تکثیر ژن بی‌وجدانی کمک کردید.

فیض‌الهی  در پایان با بیان این‌که طبیعت انسان بعید است که با سرعتی که ما می‌خواهیم تغییر کند، گفت:

ما ۱۰ هزار سال است که از جنگل بیرون آمده‌ایم ولی جنگل از ما بیرون نیامده است. جای پارک در طبیعت ما نیست ولی پول در طبیعت ما است، جای پارک را به پول ببندیم تا مشکل حل شود.

در زبان فارسی در بازار کتاب همیشه کتاب فیزیک خیلی زیاد بود. زیست‌شناسی کتاب‌های کمتری داشت در حالی که جهان‌های موازی یا بعد چندم و کوانتوم و حتی نجوم، با تقریب خیلی خوبی به زندگی ما ارتباط ندارد. آن‌چه به زندگی ما مربوط می‌شود، فصل مشترک علوم انسانی و طبیعی است. یعنی جایی که زیست‌شناسی به علوم انسانی می‌رسد. می‌خواهیم بگوییم موجودی که علوم انسانی بررسی می‌کند یک نمونه از قانون عام است اگر شما می‌خواهید به عنوان متخصص علوم انسانی آن را بررسی کنید، اگر به طبیعت برنگردید پژوهش کامل نخواهد بود. چند روزی است که دیدم کارهای خوبی در کشورمان منتشر شد. دقت کردم دیدم کتاب «انسان» برای آنتونی بارنت را نشر نو سی سال پیش منتشر کرده است، در واقع نشر نو این کار را از سی سال پیش انجام می‌دهد ولی نتوانست ادامه دهد امیدوارم با کاری که شروع کردیم بخش مغفول را پوشش دهیم.

پیام بگذارید