انقراض دوران کودکی

مائده محسنی/ تمامی پزشکان و روانشناسان بر این باورند که تا وقتی فضای فیزیکی و روانی برای ارضای ذهن کاوشگر کودک خلق نشود، انتظار یک ذهن بهره‌بردار و کاربردی محال است. دوران کودکی شیوۀ دیدن، حس کردن و اندیشیدن مخصوص به خود را دارد و یکی از بزر گترین اشتباهات رایج والدین و به دنبال آن تمام مؤسسات فعال در حوزۀ کودک این است که در تکاپوی شبیه‌سازی شیوه‌های اندیشیدن کودک به بزرگسالان‌اند.

«تربیت» به معنای کلی آن یعنی ایجاد بستر مناسب برای اکتشاف و بروز توانمندی‌های کودک. پس «اکتشاف» کلیدواژۀ تربیت درست و همه‌جانبه است. وظیفۀ اصلی والدین در قبال کودک‌شان بسترسازی مناسب برای اکتشاف جهان است. برای ایجاد حس کشف در کودکان ابزارهای مختلفی به کمک والدین می‌آیند؛ معلم، کلاس، کتاب، مدرسه، مراکز کودک، بازی، طبیعت، سوادآموزی و… از جمله ابزارهایی هستند که در حالت ایده‌آل هدف همه‌شان باید برانگیختن حس کنجکاوی و غنی کردن جهان کودکی باشد.

اگر کودک در یک جهان با محرک‌های متنوع و بسیار تجربه و رشد کند، در پیدا کردن و بروز توانمندی‌هایش قوی‌تر عمل خواهد کرد. فیزیولوژی مغز کودکان بسیار انعطاف‌پذیر و جست‌وجوگر است، دقیقاً برخلاف مغز بزرگسالان که به دنبال فایده و کاربرد است.

تفاوت اصلی اکثر فعالیت‌های دوران کودکی با بزرگسالی در این است که کودکان از فرایند انجام یک کار لذت می‌برند و نتیجه و معنایی که از آن حاصل می‌شود در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. به همین علت است که یک فعالیت تکراری برای بار هزارم به اندازۀ بار اول برای آنها لذتبخش و جذاب است. در صورتی که یک بزرگسال بعد از اینکه معنی و انتهای یک فیلم، داستان یا هر فعالیتی را متوجه شد، دیگر علاقه‌ای به ادامۀ آن ندارد.

تمامی پزشکان و روانشناسان بر این باورند که تا وقتی فضای فیزیکی و روانی برای ارضای ذهن کاوشگر کودک خلق نشود، انتظار یک ذهن بهره‌بردار و کاربردی محال است. دوران کودکی شیوۀ دیدن، حس کردن و اندیشیدن مخصوص به خود را دارد و یکی از بزر گترین اشتباهات رایج والدین و به دنبال آن تمام مؤسسات فعال در حوزۀ کودک این است که در تکاپوی شبیه‌سازی شیوه‌های اندیشیدن کودک به بزرگسالان‌اند.

در این مطلب سعی کرده‌ایم به ابزارهای مختلف کشف جهان کودک در جامعۀ امروز و بررسی نقاط ضعف و در نهایت معرفی بهترین ابزار تربیت بپردازیم. «مدرسه» با هدف سوادآموزی یک ابزار مناسب برای هدف بزرگتر و نهایی ایجاد مهارت کشف در دوران کودکی است، ولی در حال حاضر خود مدرسه و تبعات آن به هدف اصلی زندگی کودک تبدیل شده است.

مدرسه به عنوان نماد آموزش در جامعه به صورت یک کارخانۀ آدم‌سازی با قالب‌های یکسان درآمده است و تأسف بیشتر آنجاست که در این سیر آدم‌سازی نیز، «سرعت» یک مؤلفه و پارادایم جدی می‌شود غافل از اینکه آفت تربیت «سرعت» است. تربیت زمان‌بر است و صبر بسیاری را می‌طلبد. اگر ما به دنبال تغییر و شکل‌دهی به رفتار کودک در یک قالب مشخص و تکراری باشیم، قطعاً با سرعت بیشتری به هدف خودمان می‌رسیم.

ولی در تربیت، از آنجا که به دنبال رشد کودک با استفاده از ظرفیت درونی خود کودک هستیم، به جای سرعت از صبر و متانت بهره می‌بریم تا ظرفیت‌های درونی کودک برای راهبری آیندۀ او شکوفا شود. امروزه مدام می‌کوشیم تا دوران کودکی را کاهش دهیم و آن را به دنیای بزرگسالی بیفزاییم و عجله داریم که از عبارت «پیش‌دبستانی» برای اوج دورۀ بازی و تفریح استفاده کنیم و هرچه این پیش‌ها پیشتر رود ما در حذف دوران کودکی و آسیب‌های ناشی از آن پیشتازتر می‌شویم.

مدارس طراحی شده‌اند تا کودک را به بزرگسالی با ویژگی‌های معین و از پیش تعیین‌شده تبدیل کنند. و هرچه سرعت مدرسه در این فرایند- یعنی شبیه کردن کودک به یک بزرگسال بالغ- بیشتر باشد، مدرسۀ موفق‌تری خواهد بود! یکی دیگر از آفت‌های تربیت استفاده از ابزار یکسان در فرایند مسیر رشد کودک است. در یک تربیت صحیح، برای هر دورۀ رشدی ابزارهای مختلفی به کار می‌رود چون طریقۀ اکتشاف متناسب با ویژگی‌های رشدی کودک تغییر می‌کند.

متأسفانه متولیان تعلیم و تربیت، از والدین، مربیان و مدیران گرفته تا خود متربی، به دنبال اصل همیشگی «امنیت و سرعت در آموزش»، به استفاده از ابزار یکسان و ثابت عادت کرده‌اند. «مدرسه» به عنوان تنها ابزار تربیت در جامعۀ کنونی بزرگ‌ترین آسیب به کودک است که پشت واژۀ آموزش خود را پنهان کرده است. ما در مدرسه اکتشاف کودک را که عبارت است از خلاقیت، تفکر، خودکارآمدی و … شهید کرده‌ایم و به جای آن کودک را در قالب یک عدد می‌بینیم و ارزشگذاری می‌کنیم و تمام تلاش‌مان در راستای کاهش رتبۀ کنکور ده سال بعد اوست.

مدرسه آموزش را محدود به کلاس و معلم دانسته و تمام تربیت را با محوریت کتاب انجام می‌دهد. و از معجزۀ بازار، مسجد، مشاغل مختلف، گیاه، حیوان، طبیعت و… غافل شده است و تمام تلاش مدرسه در تغییر محیط و زیست‌بوم فکری کودک به یک اردو یا بازدید در طبیعت یا موزه، با محوریت دوربین عکاسی محدود می‌شود که در خوش‌بینانه‌ترین حالت، این اردو برای تقویت محتوای فضای مجازی و گروه والدین است. ما از معجزۀ طبیعت به مثابۀ معلم جامع و کامل کشف جهان کودک غافل شده‌ایم.

مجلۀ آمریکایی «وایرد» که به طور کلی با موضوع چگونگی تأثیر فناوری‌های جدید و در حال رشد بر فرهنگ، اقتصاد و سیاست به صورت ماهنامه چاپ می‌شود «شاخۀ درختان» را به عنوان بهترین اسباب‌بازی تاریخ انتخاب کرده است. گمان می‌کنم متفاوت بودن، مهم‌ترین ویژگی شاخۀ درختان است که موجب این امتیاز شده است. هر کودکی با هزاران خیال رنگارنگ می‌تواند اسباب‌بازی‌ای با شاخۀ درخت درست کند که متفاوت با اسباب‌بازی کودک همسن و همبازی او باشد.

والدین، اگر به دنبال یک محیط غنی و امن برای ارضای ذهن جست‌وجوگر کودک خود هستید، طبیعت بهترین گزینه است. ویژگی منحصربه‌فردی که در طبیعت وجود دارد و در هیچ ابزار آموزشی دیگری نیست همراه شدن در شتاب‌گیری زمان است؛ به این معنا که تمام اسباب‌بازی‌های تکنولوژیک یک کودک با وجود پیشرفته بودن فقط سه چهار سال در اوج می‌ماند و بعد از گذر زمان دیگر جذابیت سابق را ندارد، اما طبیعت از دیرباز بدون تغییر در ذات خود جذاب و آموزنده بوده و هست.

ما والدین در این سن و با تمام پرستیژ شغلی‌مان از آب‌بازی خوش‌مان می‌آید و بعضاً گل‌بازی و آتش درست کردن از بهترین سرگرمی‌هایمان به شمار می‌رود. زنجیرۀ مهارناپذیر تغییر یا به بیان دیگر فروریزش زمان بر تمام امور زندگی بشر تأثیر می‌گذارد به غیر از طبیعت و بدین سبب است که لقب بهترین معلم را به او می‌دهیم. جهان پر شد از نمره‌های ۲۰؛ دانش‌آموزان زرنگ‌تر بمب‌های بزرگ‌تری خواهند ساخت، اگر قلب‌های کوچکی داشته باشند.

فصلنامۀ صنوبر، سال چهارم، شمارۀ ۱۰، ص ۱۳۸ تا ۱۴۱.

پیام بگذارید