شما داد جویید و پیمان کنید؛ دربارۀ دریاچۀ بختگان
رسول حاجیباقری/ حال و روز کنونیاش هیچ قرابتی با بخت و اقبالش ندارد و واژهایست که نمیتوان آن را با نیکبختی همراستا دید. سالیانی نهچندان دور است که این نام به واسطۀ گزارشهایی که از حال و روزش در رسانه و اخبار منتشر شده، برای بسیاری از هموطنان آشناست. تالاب بختگان؛ تالابی که دیگر بختی برایش نمانده است، رمقی ندارد و نفساش به شماره افتاده است. همین امروز هم خیلی دیر است و اگر باز هم تقصیرات را بر گردن طبیعت بیندازیم و انتظار حال و روزهای خوشاش را هم از طبیعت داشته باشیم، سخت در اشتباهیم. زمانی نمانده و فرصت بسیار کم است.
در مورد اهمیت تالاب بختگان و تأثیرات محیطزیستی، تاریخی-فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و حتّی سیاسیاش در طول تاریخ پرافتخار ایرانزمین، دانستههای بسیاری در دسترس است و همواره زمینههای بیانتهایی برای مطالعه و پژوهش در مورد این خطّۀ پُررمزراز وجود دارد. تالاب بختگان از مهمترین رامسرسایتهایی است که از نظر جغرافیایی در فلات مرکزی ایران و در استان وسیع و کهنِ فارس قرار گرفته و دوّمین تالاب (دریاچه) بزرگ ایران به شمار میرود (بخوانید: بود!). گسترۀ حوضۀ آبریز این تالاب بالغ بر دو میلیون و ۷۲۴ هزار هکتار است که بیش از ۷۲۰ نقطۀ سکونتگاهی شامل شهرها و روستاها را در بر میگیرد.
مساحت هر دو تالاب بختگان و طشک طبق آمار کنوانسیون رامسر ۱۰۸ هزار هکتار اعلام شده است اما بر اساس مطالعات صورتگرفته، مساحت دریاچۀ بختگان ۸۵ هزار و دریاچۀ طشک ۴۱ هزار هکتار برآورد شده است. مساحت این دو تالاب به بارشهای سالانه بستگی دارد. گاهی حتّی به ۱۳۶ هزار هکتار هم رسیدهاند و سالهایی پیاپی وسعت آب در حدّ صفر است. این دو تالاب در فصول پرآبی در نقطهای که نزدیک به مصب رود کُر است، به یکدیگر متّصل میشدند. یکی از یافتههای جالب هانس لوفر، محقّق اتریشی، در مورد تالاب بختگان این بود که هنگام پرآبی تالاب، در زمستانها در شرق تالاب آب شیرین و در غرب آن آب شور جریان داشت. یک ویژگی منحصربهفرد که در هیچ تالاب دیگری دیده نشده است.
در کتاب «اردشیر بابکان، زادۀ بختگان» نوشتۀ محمدرضا آلابراهیم و با استناد به تاریخ بلعمی میخوانیم: «و اصطخر را روستاییست و آن را روستای خیرو خوانند و آنجا دیهی است نام وی طیروده، اردشیر از آن دیه بود و آن دیه بدو باز خوانند.» اردشیر بابکان فرزند ساسان در سال ۱۸۰ میلادی در محدودۀ دهستان «خیر» فعلی از توابع شهرستان استهبان واقع در کرانۀ جنوبی تالاب بختگان، چشم به دنیا گشود. بنا بر روایت جغرافینویسان و مورّخان از جمله طبری، اردشیر سرسلسلۀ ساسانی در روستایی به نام «تیروده» از ناحیۀ خیر از کورۀ استخر زاده شده است.
دودمانش از اسپهبدان و بزرگان پارس بودند. پدرش بابک، شاه «خیر» و تابع «گوچهر» شاه استخر بوده و «گوچهر» نیز برگماردۀ اردوان، آخرین پادشاه اشکانی بوده است. اردشیر در نوجوانی به توصیۀ پدرش از طرف گوچهر به ارگبُد (قلعهدار) دارابگِرد که «تیری» نام داشته است، سپرده میشود تا به او آداب و فنون فرماندهی بیاموزد. در جوانی پس از تیری، مقام ارگبدی دارابگرد به او داده میشود. در این دوران به دلیل جنگهای مداوم شاهان اشکانی با رومیان و نیز نارضایتی عمومی جامعه، انقراض این پادشاهی و ضعف حکومت مرکزی آغاز میشود. اینک زمانیست که ایرانزمین برای رهایی از دستاندازی بیگانگان، به یک ناجی نیازمند است و اردشیر که خود را میراثدار هخامنشیان میداند، با گامهایی استوار پیش میآید و…
حوضۀ بختگان در فارس از نظر موقعیت جغرافیایی یک منطقۀ استراتژیک و مهم بوده است و به همین واسطه شهرهای مهمی در دوران تاریخی در کرانههای دور و نزدیک آن شکل گرفتند و از پی آن سلسلههای قدرتمندی مانند هخامنشیان، ساسانیان، شبانکارگان و زندیان و… پدیدار شدند. استخر، پاسارگاد، پارسه، شیراز و… از معروفترین این شهرها هستند. بیتردید یکی از مهمترین عوامل شکلگیری این شهرها و نظامهای حکومتی ظرفیتهای دریاچۀ بختگان و رودهای بالادستش بوده است و این اهمیت تاریخی آن را پدیدار میکند. آثار بهجامانده از سدها و بندهای هخامنشی و ساسانی و… در مسیر رود بزرگی چون کُر که منبع اصلی تأمین نیاز آبی بختگان بود، نشانگر اهمیت منطقه و استفادۀ حکومتها از این ظرفیتهای طبیعیست.
آب و منابع آبی مانند دریاها، تالابها، رودخانهها و چشمهها در همۀ تمدّنها همواره الهامبخش و فرهنگساز بودهاند. تالاب بختگان نیز از این قاعده جدا نبوده و تأثیرات خود را بر هنر و ادبیات و فرهنگ مردمان خود گذاشته است. داستانها و افسانههایی در دوران مختلف به این تالاب و موهبات و عجایبش اشاره میکنند. اشعار و نغمههای بومی و محلّی بسیاری متأثر از این دریاچه سروده شدهاند. در کتاب افسانهایِ «اسرار دریاچۀ بختگان» میخوانیم:
«در اعماق دریاچۀ بختگان اسراری شگرف نهفته است که من در طی سرنوشت پرحادثه و وحشتناک خویش با آن روبهرو شدم. سالها گذشت و در نوشتن این سرگذشت تردید داشتم چه اوّلاً غرابت موضوع قفل خاموشی بر دست و زبانم زده و جرأت نداشتم جزئیات این حادثۀ عجیب را برای کسی نقل کنم. ثانیاً میترسیدم هوس و آرزوی دسترسی به اسرار دریاچه اشخاص را وادار کند که به تحقیق و جستوجو پرداخته و مانند من تا آخر عمر …»
این پهنۀ آبی عاملی برای شکلگیری کانونهای جمعیتی زیادی در پیرامون خودش بود. در حاشیۀ جنوبی تالاب بختگان و در دهستان خیر (استهبان) بیشترین جمعیت انسانی در مقایسه با سکونتگاههای اطراف تالاب در این منطقه ساکن بوده و هستند. برخی از این روستاها مانند محمّدآباد کمتر از پانصد متر با تالاب فاصله دارند. همواره محصولات کشاورزی و باغی با بهترین کیفیتها را میشد از سواحل حاصلخیز تالاب به دست آورد. گندم، جو، زردآلو، پنبه، انواع صیفیجات و… در این منطقه زبانزد بود اما تولید این محصولات به مرور زمان از بین رفت یا بسیار کاهش یافت. در میانۀ دهۀ هشتاد خورشیدی و با ساخت و آبگیری دو سد ملاصدرا و سیوند در شمال حوضۀ آبریز بختگان و بستن مسیر رودهای کُر و سیوند، آثار خشکیدگی بختگان نمایان شد.
اوّلین فاجعۀ بزرگ محیطزیستی برای تنوّع زیستی این تالاب در سال ۱۳۸۶ رقم خورد و هزاران جوجه فلامینگو و دیگر پرندگان مهاجر بر اثر خشکیدن تالاب تلف شدند. پیگیریها و اعتراضات زیادی صورت گرفت، اما سیاستگذاریهای ناقص و گاه اشتباه در طول چند دهه گذشته و اصرار بر تداوم آن، همواره آسیبهای مختلفی بر تالاب و ساکنان پیرامونیاش وارد کرده و میکند. طی دهۀ گذشته اراضی کشاورزی و باغی در بالادست تالاب بختگان بهشدّت رو به فزونی نهاد و به تبع آن آب مورد نیاز این مزارع و باغاتِ نوپدید، به صورت یک بارگذاری سنگین و مضاعف بر منابع آب تأمینکنندۀ حقابۀ تالاب نمایان شد.
احداث سدّ سیوند اگر چه بهخودیخود باعث بسته شدن آب بر پیکر تشنۀ تالاب شده بود، اما در کنار آن باعث شد سطح آبهای زیرزمینی پاییندست سد بالا آید و کشاورزان به کشت بیشتر ترغیب شوند. گسترش کاشت محصول پُرآبخواهی مانند برنج در این نواحی، میزان مصرف آب را چندین برابر کرد و این وقایع از جانب متولّیان امر نادیده گرفته شد و به تعبیری میتوان گفت اراضی سرسبز و حاصلخیز پاییندست در کربال و خرامه و… قربانی این نابخردی شدند.
در ۱۳ تیر سال ۱۳۸۹ قانون تعیین تکلیف چاههای آب فاقد پروانۀ بهرهبرداری به تصویب نمایندگان مجلس رسید. بر اساس مادهواحدۀ این قانون، «وزارت نیرو موظّف است ضمن اطلاعرسانی فراگیر و مؤثر به ذینفعان، طی دو سال تمام پس از ابلاغ این قانون، برای کلیۀ چاههای آب کشاورزی فعالِ فاقد پروانه واقع در کلیۀ دشتهای کشور که قبل از پایان سال ۱۳۸۵ هجری شمسی حفر و توسط وزارت نیرو و دستگاههای تابعۀ استانی شناسایی شده باشند و بر اساس ظرفیت آبی دشت مرتبط، و با رعایت حریم چاههای مجاز و عدم اضرار به دیگران و عموم، مشروط به اجراء آبیاری تحت فشار توسط متقاضی پروانۀ بهرهبرداری صادر نماید.»
با تصویب این قانون بلافاصله تعداد چاههای مجاز در کشور و به تبع آن در فارس حداقل دو برابر شد و میزان برداشت آب نیز بسیار بیشتر از قبل شد. هرچند در تبصرۀ یک این ماده واحده «وزارت نیرو مکلف است طی دو سال پس از تصویب این قانون نسبت به نصب کنتورهای هوشمند برای تحویل حجمی آب در کلیۀ چاههای آب کشاورزی اقدام نماید» اما همچنان، پس از گذشت ۱۲ سال، این اتفاق بسیار کند پیش رفته و احتمالاً تعداد چاههای مجاز و غیرمجاز نیز افزایش بسیار چشمگیری پیدا کرده است.
طی ۱۶ سال گذشته و از آغاز پدیدار شدن ناخوشیها در تالاب بختگان و پیرامونش، آسیبهای ناشی از خشکانده شدن تالاب روندی افزایشی داشته است. متأسفانه تغییراتی که از آن به تغییرات اقلیمی یاد میشود، عمدتاً ناشی از دخالتهای انسانیست. این تالاب همواره در طول تاریخ به شکل یک مانع و سدّ محکم در برابر ورود بیابان از سمت شرق، نقش طبیعی خود را در اکوسیستم منطقه به صورتی اثرگذار ایفا میکرد. تأمین رطوبت دائمی هوا توسط این تالاب (و البته بیش از ۱۰ تالاب دیگر در فارس)، طی هزاران سال باعث شکلگیری جنگلها و مراتع بسیار ارزشمندی در هزاران هکتار از فارس شده است. این ویژگی و موهبتِ تالاب، همواره بارشهای بسیار خوبی را در تمام فصول سال برای تمام مناطق و شهرهای اطراف خود به همراه داشت. اعتدال دمایی و بارشهای خوب در این مناطق، بستر رونقبخشِ کشاورزی و باغداری این قسمت از فارس بود و همین ویژگی بود که زمینهساز ایجاد بزرگترین جنگل دستساز تمام گیتی تحت عنوان «انجیرستانهای استهبان» شد.
نکتۀ مهم و تأملبرانگیز این است که دخالتها و دستکاری انسانی در اشکال مختلفی مانند اجرای پروژههای عمرانی (مانند احداث جادۀ نیریز-خرامه) یا گسترش اراضی زراعی و باغی و… در حوضۀ آبریز بختگان، باعث پدیدار شدن فجایع بختگان شد، نه خشکسالی! بارانهای موسمی این منطقه که به بارانهای «چهلپسین» معروف بود و در فصل تابستان اتّفاق میافتاد، با خشکاندن بختگان پایان یافت نه با بروز خشکسالی! بروز ریزگردها و توفانهای نمکی در منطقه به دلیل احداث سدها و نادیده گرفتن حقآبه و پس از خشک شدن تالاب پیدا شدند نه به خاطر خشکسالی! بر اساس پژوهشهای موجود، خشکسالی نهایتاً ۲۰ درصد در شکلگیری فاجعۀ بختگان نقش داشته است و دخالتهای انسانی که میتوان از آن به «سوءمدیریت منابع آبی» یاد کرد، پررنگترین عوامل بودهاند.
در چند سال گذشته دو بار میزان بسیار کمی از حقابۀ محیطزیستی تالاب بختگان و طشک رهاسازی شد. این میزان آبِ رهاسازیشده (سال اوّل ۴۰ م.م.م و سال دوّم ۵۵ م.م.م) در عمل تأثیر چندانی بر وضعیت تالاب نداشت امّا برای کمک به پایداری تالاب، تأمین زیستگاهی موقّت برای حیاتوحش، تلطیف هوای منطقه و… اثربخش بود. مهمترین تأثیر این رهاسازی به حوزۀ مدیریت بازمیگشت. این اقدام، قانونی را به مدیران وزارت نیرو و دیگر مدیرانی که در سد کردن حقابۀ بختگان نقش داشتند یادآوری کرد که پس از آب شُرب انسانها، مهمترین اولویت و نیاز آبی، به تالابها تعلّق میگیرد نه کشاورزی یا صنعت.
به منظور تفهیم میزان اثرگذاری رهاسازی این میزان حقآبه برای تالاب بختگان و طشک بهتر است یک محاسبۀ ساده انجام دهیم:
تا قبل از شروع خشک شدن بختگان در حدود سال۱۳۸۶، میانگین ۱۰ سالۀ آب ورودی به تالاب بختگان حدود ۷۰۰ تا ۷۵۰ میلیون متر مکعب بوده است. از این مقدار آب ورودی، تقریباً ۴۰۰ میلیون متر مکعب از رودخانۀ کُر و سیوند، حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ میلیون متر مکعب شامل روانآبها و پسابهای کشاورزی و بارشهای مستقیم بر بستر تالاب هم حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون متر مکعب بوده است. در روز ۲۴ آبانماه ۹۹، سازمان آب منطقهای فارس ۵۵ میلیون متر مکعب حقابۀ محیطزیستی را برای تالاب بختگان رهاسازی کرد. از این مقدار حدود ۱۵ میلیون متر مکعب برای شارژ رودخانه بود و در خوشبینانهترین حالت، ۴۰ میلیون متر مکعب آب به تالاب رسیده است.
اگر این میزان آب رهاسازیشده را با ورودی واقعی آب در سالهای نهچندان دور مقایسه کنیم (حدود۷۰۰ میلیون متر مکعب)، این میزان حقابه در برابر پهنه ۸۵ هزار هکتاری بختگان و ۴۱ هزار هکتاری طشک بسیار ناچیز است. متوسط بارشهای هفدهم آذر ۹۹ در محدودۀ تالاب بختگان حدود ۴۰ میلیمتر بوده است. این میزان بارشِ مستقیم و بدون واسطه بر بستر تالاب، حدود ۳۵ میلیون متر مکعب آب برای تالاب فراهم کرد. میزان روانآبهایی که از مسیلهای اطراف تالاب وارد آن میشود نیز قابل تأمل است.
سرجمع این دو منبع تأمین آبِ تالاب را میتوان با میزان حقابۀ رهاسازیشده سال ۹۹ یکسان دانست و حتّی کمی بیشتر از حقابه، چون برخلاف حقابه هیچگونه برداشت غیرقانونی از آن صورت نمیگیرد. به حقابه بازگردیم، اگر در خوشبینانهترین وضعیت، فرض کنیم ۴۰ میلیون متر مکعب حقابه وارد تالاب بختگان شود، نفوذ در زمین و تبخیر آب هم وجود نداشته باشد و از طرفی بستر هم مسطّح و بدون پستی و بلندی باشد؛ با این فرضیات محال، این آب فقط در تالاب ۸۵ هزار هکتاری بختگان، ارتفاعی معادل ۴/۷ سانتیمتر خواهد داشت. اما نکتۀ مهم اینکه تالاب سالها خشکیده و تشنه است، آب در بستر نفوذ میکند، تبخیر نسبیِ هرروزه قطعاً وجود دارد و بستر تالاب هم شامل پستی و بلندیهای زیادی است و آبهای ورودی باید کاسه به کاسه پیش رود تا کلّ تالاب آبگیری شود.
در ورودی تالاب بختگان، اوّلین بستر گود و پست، دقیقاً بعد از مصب رودخانه و در منطقۀ دوشاخ قرار دارد. مساحت عمیقتر در این محدوده تقریباً ۳۰ کیلومتر مربع است. اگر حقابه ۴۰ میلیون متر مکعبی بهطورکامل وارد این بستر تالابی شود، مساحتی برابر با ۱/۳ کیلومتر مربع خواهد داشت. البته این نتیجه بدون در نظر گرفتن نقشۀ توپوگرافی منطقه است و قطعاً عدد درستی نیست و تنها برای فهم موضوع محاسبه و بیان شده است. با توجه به موارد پیشگفته، میتوان نتیجه گرفت:
- میزان حقابۀ تالاب بختگان بسیار بیشتر از این مقداریست که در دو سال ۹۸ و ۹۹ رهاسازی شد. باید برنامهها به سمتوسویی تغییر کند که محیطزیست اولویت واقعی دستگاههای تصمیمساز و نهادهای مجری برنامهها باشد نه سیاسیکاری، آثار این اقدامات باید در وضعیت تالابها دیده شود. در حقیقت اولویت تخصیص حقابۀ تالابها باید بر اساس قوانین باشد نه عوامل دیگر.
- تأثیر بارشها و نزولات آسمانی بسیار چشمگیر و مهم است. با توجه به محاسبات بالا، در آخرین بارش تقریباً معادل یکهجدهم نیاز متوسط تالاب، آب بدون واسطه وارد تالاب بختگان شد.
- روانآبها نقش بسیار پررنگی در زنده نگه داشتن تالاب دارند و باید موانع رسیدن روانآبها به تالاب حذف یا اصلاح شود. به دلیل فعالیتهای عمرانی، کشاورزی، راهسازی و… در برخی از محدودههای تالاب، مسیلها و آبراههها مسدود شدهاند. حجم زیادی از آب جاری حاصل از بارشها، به جای ورود به تالاب، در پشت موانع مذکور گرفتار میشوند و نیاز تالاب همچنان بیپاسخ میماند. تالاب بختگان نیازمند مدیریت علمی و بهدور از سیاست است. احیاء این تالاب بزرگ و ارزشمند در یک بازۀ زمانی طولانی امکانپذیر است درصورتیکه نگرش و تصمیمات در مسیر بهتری هدایت شوند. یادآور میشوم که قانون حقابۀ تالابها را پس از آب شُرب در جایگاه دوّم اهمیت قرار داده است، حتّی قبل از حقابۀ کشاورزی.
طی دهۀ گذشته برنامۀ مدیریت جامع تالاب بختگان و طشک تهیه شده است. همچنین در چند سال گذشته دانشگاه شیراز مطالعات زیادی در زمینۀ این تالاب انجام داده که کماکان نیز ادامه دارد. یکی از مهمترین پیامدهای خشکی تالاب بختگان، آسیب به معیشت و زندگی مردم جامعۀ محلّی منطقه بوده است. بر همین اساس و در پاسخ به روند تخریب و مدیریت ناپایدار تالابهای کشور، طرح حفاظت از تالابهای ایران از سال ۱۳۸۴ به عنوان پروژۀ مشترک سازمان حفاظت محیطزیست و برنامۀ توسعۀ ملل متحد (UNDP) آغاز به کار کرده است. این طرح نمونهای از تلاشهای صورتگرفته در راستای ارتقای مدیریت تالابها در ایران به شمار میرود که بر استقرار مدیریت زیستبومی در سطوح ملّی و محلّی، فراهم کردن فضای مناسب به منظور مشارکت ذینفعان و تدوین و اجرای برنامههای مدیریت جامع برای تالابهای مهم کشور تمرکز دارد. طرح از چندین سال قبل در دریاچۀ ارومیه آغاز شده و در ادامه از سال گذشته نیز در دستور اجرا برای تالابهای طشک و بختگان و شادگان قرار گرفت. از زمان آغاز به کار طرح حفاظت از تالابهای ایران، تلاش شده عوامل و دلایل تخریب تالابهای ایران در سه سطح مختلف بررسی شود. در سطح محلّی به توانمند ساختن جوامع حاشیۀ تالابها و ظرفیتسازی دستاندرکاران مختلف برای مدیریت بهتر و برطرف کردن تهدیدات تالاب پرداخته میشود. سپس در سطح حوضۀ آبریز و با برقراری تعامل با ذینفعان استانی برای مقابله با تهدیدات بیرونی و افزایش آگاهی عمومی، مدیریتی یکپارچه اتخاذ میشود. و نهایتاً در سطح ملّی باید با ایجاد ظرفیت مناسب و تعمیم اقدامات حفاظتی تالابها به سایر وزارتخانهها و سازمانها و ذینفعان در سطح کشور، برای مدیریت یکپارچۀ تالابهای ایران بستر مناسب و کارسازی را مهیّا کرد.
هماکنون سازمانهای غیردولتی در هشت روستای پیرامون تالابهای طشک و بختگان در حال اجرای طرحهای معیشت سازگار با منابع آبی تالابی هستند. در این طرحها که هدف اصلیشان تنوّعبخشی به معیشتهای روستاییست، تلاش میشود با جلب مشارکت و حضور جامعۀ محلّی راههای درآمدی از طریق ایجاد کسبوکارهای خُرد فراهم شود. علاقهمندان با شرکت در نشستها و جلسات نظرات و پیشنهادهای خود را بیان میکنند و با توجه به داشتهها، منابع، سرمایهها و مهارتهای موجود در هر روستا، امکان اجرای آن به کمک جامعۀ محلّی بررسی میشود.
معیشتهای پیشنهادی اولویتبندیشده و آنهایی که انتخاب شده به مرحلۀ اجرا درمیآیند. این روند از چندین ماه قبل در روستاهای شهرستان استهبان (دستجرد و محمدآباد)، نیریز (غدیرگه و حاجیآباد)، ارسنجان (شرقآباد و سَنْکَر و چهار قلات) و بختگان (بسترم، جزین و جهان آباد) شروع شده و در حال اجراست. تلاش شده با اجرای این طرحها، معیشتهایی غیروابسته به منابع آبی تعریف و اجرایی شود تا بتوان گامی در جهت کاهش مصرف منابع آبی و نهایتاً کاستن از فشار بر تالاب برداشت. طی چند ماه گذشته تعداد زیادی از معیشتهای پیشنهادی جامعۀ محلّی بررسی، تحلیل و امکانسنجی شده و شمار زیادی از این معیشتها در مسیر اجرایی قرار گرفته است. این پروژهها با مدیریت دفتر ملّی طرح حفاظت از تالابهای ایران، سازمان حفاظت محیطزیست کشور و حمایت برنامۀ توسعۀ ملل متّحد (UNDP) در دست اجراست.
فصلنامه صنوبر، شمارۀ ۱۶ و ۱۷، ص ۱۳۱.