معرفی کتاب: معماری و آبادانی بیابان
نام کتاب: معماری و آبادانی بیابان: بناهایی برای زیستن در فلات ایران
نویسندگان: الیزابت بیزلی، مارک هارورسن
مترجم: نگار صبوری، مهدی گلچین عارفی
ناشر: نشر روزنه
تعداد صفحات: ۲۴۰
نگار صبوری/ کتاب «معماری و آبادانی بیابان: بناهایی برای زیستن در فلات ایران»، به سبک زندگی مردم نواحی بیابانی ایران و تأثیر این شیوههای زیستن بر سازگاری مردم با شرایط سخت اقلیمی این مناطق میپردازد. گزیدهای از مقدّمهی کتاب برای آشنایی بیشتر با محتوای آن را در ادامه میخوانیم:
«این کتاب دربارهی زندگی «با» بیابان است و نه «در» بیابان؛ بیابانی در دلِ ایران که اندک راههایی از آن میگذرد و حتّی بیابانگردان نیز از آن گریزاناند. این بیابان یکی از خشکترین و در تابستان گرمترین جاهای کرهی زمین است. با این حال بسیاری از بزرگترین شهرهای ایران در حاشیهی همین بیابان پاگرفته و درخشیدهاند، از سیلکِ هزارهی چهارم پیش از میلاد تا تهرانِ امروز. این شهرها نشانهی وجودِ قدرتِ خلّاقهای در برابر سختی خصمانهی بیابان است.
مردمان ماندن در اینجا را برگزیدهاند؛ زندگی با بیابانی که در آستانهی خانه است. توانستهاند با تابشِ سوزانِ آفتاب کنار بیایند؛ راهی برای بیرون کشیدن آب از عمقِ زمین پیدا کنند و شیوهای ساده هم برای ساختن پدید آورند؛ شیوهای که در این اقلیم چنین کاراست و با محیطش چنین هماهنگ. اینان هرچه بیابان کرده بود را نقش بر آب کردند؛ بیابانی که زنده ماندن را هم نشدنی مینمود، چه رسد به اینکه بزرگمنشانه کسانی را تحمّل کند که گستاخی کردهاند و در کنارش آرام گرفتهاند.
از شگفتیهای بیابانِ میانِ ایران این است که آدمیزاد در آن زندگی میکند. کوچنشینان بیشتر در کوههای حاشیهی بیابان ماندهاند و البته پیوندهای استوارشان را با شهرهای پاییندستشان نگه داشتهاند. مردمان اندکی به قصد ماندن از مرزهای فلات گذشتهاند، مگر از شمالشرق؛ کسانی که بختشان را برای زندگی در میان دو بازویی که یکی البرز باشد و دیگری زاگرس آزمودهاند. آنان هم به بازماندگان ساکنان پیشین پیوستهاند که مهارتهای ویژهی بقا را در فلات فراگرفته بودند. این هنگامی بود که فلات هنوز پوشیده از بوتهزارهای پراکنده بود و نه نمکزار.
حرکت به غرب به معنی درافتادن با کوهستان و جنگ و گریز با کوهنشینان بود و پس از آن رویارویی و شاید وا پس زدنِ مردمان ساکن و جاافتادهی بینالنهرین. تازهواردان جبههی شمالشرق به دنبال دریا یا آبوهوای زجرآور نخلستانهای نزدیک دجله نبودند. آنان به همسایگی با ساکنان یا تصاحب زیستگاههای فلات خرسند بودند؛ جایی که گویا مردم با این محیطِ هولناک کنار آمده بودند. سنّتِ زندگی در چنین اوضاعی چنان کهن است که به ناخودآگاهِ مردمان راه یافته و بخشی از طبعِ آنان شده است. بسیار کهنتر از این سنّتِ اسلامی که چنین امری را باید به خواست الهی واگذاشت: خلق بیابان و واداشتن مردمانی به زندگی در آن؛ خواستی که عقل را راهی به آن نیست.
شهرهایی مانند نیشابور و دامغان و ساوه و قم و کاشان بر سر راههایی رشد کردهاند که مهمترینِ این زیستگاهها را به هم میپیوندد. اینجا و آنجا در پای کوهها در فاصلههایی که کاروانها و مسافرانشان به سرپناه و آسودگی نیاز دارند، روستاهایی است. معماریِ محلّیِ این روستاها موضوع اصلی این کتاب است(ت۲). فلات ایران به مجمعالجزایری میماند: دریایی از شن که از پهنهی گسترده و لخت آن، هر از چند گاهی روستاها یا رشتهکوههایی سترگ چون جزایری سر برآوردهاند(ت۳). همهی روستاییان در خورِ همین دریا خانه و زندگی ساختهاند.
بسیاری از زیستگاهها تا دوران اخیر، که چراغِ برق و تلویزیون به قهوهخانهها آورد و آنها را با اتوبوس و کامیون به شهرهای بزرگ پیوست، جز اندکی از هم نمیدانستند. آنها مانند هم بودند؛ چون اوضاع زمین و آبوهوا برای زنده ماندن راههای مشابهی به این مردمانِ جداافتاده نشان میداد. پس چندان بیجا نیست که دربارهی آبانبارهای نایین و یخدانهای ابرقو و بادگیرها و خانههای روستاهای نزدیک یزد و آسیابهای اطراف کاشان و آسیابادیهای خواف به نتایج و برداشتهایی کلّیِ یکسان برسیم؛ هرچند بین آنها دهها فرسنگ بیابان است.
خارج از دلِ بیابان در مناطقِ نیمهخشکِ پسِ این زیستگاهها، نزدیکِ لبههای برآمدهی دریای شن، هرجا که امکاناتی که این بناها در اختیار میگذارند مناسب اقلیم باشد، باز هم بناهایی مشابه بناهای بیابان برپا کردهاند. چنین است که در تفت و سیرجان هم همان یخدانهایی هست که در یزد و کرمان. بادگیرها و آبانبارها را همهجا میتوان دید. دیوارهای ستبرِ گلی و سقفهای گنبدی را همهجا، حتّی در فاصلهای دور از مرزهای بیابان، میتوان یافت: تا سرزمینهایی که آنقدر مرتفعتر و خنکتر است که سنگ و چوب مناسب برای گونهی دیگری از معماریِ محلّی یافت شود. در این کتاب ترکیبی از ساختمانهای روستاهای میانِ بیابان و ساختمانهای دیگری در حاشیهی آن در جاهای دیگر فلات را خواهیم دید؛ چرا که زندگی با بیابان به مردم آموخته است که چگونه در اقلیمِ خشکی زندگی کنند که بر سراسرِ پهنهی اطرافِ بیابان هم حکمفرماست».
فصلنامه صنوبر، سال پنجم، شماره پانزدهم، ص ۱۹۰ و ۱۹۱.