نگاه و اقدام حوضه‎‌ای؛ بایسته‌های کنشگری تالاب‌

 

محمّدجواد سیّاح پور/ سال‌هاست کنشگران تالاب در شهر ورزنه برای گاوخونی می‌جنگند و کنشگران نیریزی و استهبانی برای بختگان و بوشهری‌ها برای تالاب حلّه در غرب این شهرستان گریبان چاک می‌دهند و البته به‌ محض ورود دستگاه‌های دولتی یا حتّی افکار عمومی به مسئلۀ تالاب، در وهلۀ نخست متّهمان ردیف اوّل بهره‌برداران به‌ طور ویژه کشاورزان حاشیۀ تالاب‌ها هستند. این‌که کشاورزی ناپایدار در حاشیۀ تالاب‌ها و برداشت آب از سفرۀ تالاب نفس تالاب‌ها را بریده و اجازۀ جوشش را از چشمه‌ها گرفته، بی‌تردید مورد پذیرش است و شکّی نیست که مدیریت برداشت آب در این بخش از مهم‌ترین فعالیت‌هاست؛ امّا واقعیت این است که کنشگران تالاب‌ها نیز به دلایل مختلفی تاکنون از نگاه حوضه‌ای و کلان‌نگر و هم‌چنین اقدام مشترک در سطح حوضه دور بوده‌اند و کمتر تلاش شده که عقاب‌وار بر فراز حوضه‌ها پرواز کنند و سیستمی‌تر به موضوع بنگرند.

 

حوضۀ آبریز حلّه یکی از زیرحوضه‌های حوضۀ آبریز جنوب کشور است که بخش‌هایی از استان فارس و بوشهر را در خود جای داده است. دو رودخانۀ مهم این حوضه شاهپور و دالکی هستند که هر دو از ارتفاعات و دشت‌های ذخیره‌گاه زیست‌کرۀ ارژن-پریشان سرچشمه می‌گیرند. رودخانۀ دالکی بخشی از آب خود را از ارتفاعات شمال و شرق تالاب ارژن و چشمه‌ها و کوهساران مسیر خود می‎گیرد و با توجّه به مطالعات دانشگاه شیراز، آبِ ذخیره‌شده در بستر تالاب ارژن از یک پونُر یا سینک هول۱ در جنوب شرق این تالاب خارج شده و با گذر از ریشۀ کوه‌های شرقی این تالاب سر از سر شاخه‌های رودخانۀ دالکی درمی‌آورد.

مظهر رودخانۀ دالکی را که در منطقۀ زیبای کوهمره‌سرخی شهرستان شیراز واقع شده شیرین‌رود می‌نامند که این رودخانه پس از گذشتن و حیات بخشیدن به این بهشت زیبا سر از بخش جره و بالاده شهرستان کازرون درمی‌آورد. در آن‌جا رودخانۀ اعظمِ جره نام می‌گیرد. دالکی با ادامۀ مسیر خود وارد منطقۀ تاریخی دادین از توابع کازرون می‌شود و چشمه‌سارهای این منطقه را در آغوش گرفته و نام سیاه‌رود را به خود می‌گیرد. در سال‌های پُرآبی، به‌خصوص در اواخر دهۀ هفتاد و اوایل هشتاد، آب سرریز تالاب پریشان از کانال معروف به جوب‌لُر در جنوب شرق تالاب وارد سیاه‌رود می‌شده است. در ادامه استان فارس را بدرود می‌گوید و وارد استان بوشهر و قلمرو شهرستان دشتستان شده و نام دالکی که نام یکی از شهرهای تابعۀ شهرستان دشتستان است بر این رود می‌مانَد تا به منطقه‌ای به نام دو رودگاه می‌رسد.

دالکی در جبهۀ شرقی حوضۀ آبریز است اما در جبهۀ غربی آن شاهپور آب خود را از آبخوان‌های پر از بلوط ذخیره‌گاه زیست‌کرۀ ارژن-پریشان می‌گیرد و چند چشمۀ معروف و سابقاً پرآب رنجان و ساسان شاهپور را به جریان می‌اندازد. هم‌چنین سیلاب‌های زمستانی که بلوط‌زارهای منطقۀ کازرون آن‌ها را رام و سربه‌راه می‌کنند باعث تقویت جریان این رودخانه می‌شود. شاهپور نیز با گذر از مرز سیاسی استان فارس وارد بوشهر شده و در منطقۀ درودگاه به دالکی می‌پیوندد و رودخانۀ بزرگ حلّه را به‌ وجود می‌آورد. رودخانۀ حلّه در سال ۱۳۴۳ با یک طغیان پربرکت تالاب حلّه را در شرق شهرستان بوشهر و در نزدیکی مصب خود با خلیج‌فارس پدید می‌آورد و نام حلّه را بر حوضه منقوش می‌کند.

سه تالاب مهم پریشان، ارژن و حلّه در این حوضۀ آبریز قرار گرفته‌اند و به ‌صورت مستقیم و غیرمستقیم بر هم تأثیر متقابل می‌گذارند. سدّ رئیسعلی دلواری در حوضۀ شهرستان دشتستان با ظرفیت حدود ۷۰۰ میلیون متر مکعب بر رود شاهپور احداث شده و دو سدّ نرگسی در حوزۀ کازرون و سدّ دالکی در حوزۀ دشتستان در حال رقابت برای احداث و بهره‌برداری از دالکی مظلوم هستند. سه تالاب حوضه تقریباً خشک‌اند و کشاورزی ناپایدار در سراسر حوضه، حقابه محیط‌زیستی و استراتژیک آن را می‌بلعد. جنگل‌ها و مراتع و پوشش گیاهی نیز وضعیت مطلوبی ندارند و به ‌صورت کلّی حوضۀ آبریز حلّه و زیست جانوری و اجتماعی در آن با شیبی نه‌چندان ملایم رو به زوال است.

سال‌هاست کنشگران تالاب در شهر ورزنه برای گاوخونی می‌جنگند و کنشگران نیریزی و استهبانی برای بختگان و بوشهری‌ها برای تالاب حلّه در غرب این شهرستان گریبان چاک می‌دهند و البته به‌ محض ورود دستگاه‌های دولتی یا حتّی افکار عمومی به مسئلۀ تالاب، در وهلۀ نخست متّهمان ردیف اوّل بهره‌برداران به‌ طور ویژه کشاورزان حاشیۀ تالاب‌ها هستند. این‌که کشاورزی ناپایدار در حاشیۀ تالاب‌ها و برداشت آب از سفرۀ تالاب نفس تالاب‌ها را بریده و اجازۀ جوشش را از چشمه‌ها گرفته، بی‌تردید مورد پذیرش است و شکّی نیست که مدیریت برداشت آب در این بخش از مهم‌ترین فعالیت‌هاست؛ امّا واقعیت این است که کنشگران تالاب‌ها نیز به دلایل مختلفی تاکنون از نگاه حوضه‌ای و کلان‌نگر و هم‌چنین اقدام مشترک در سطح حوضه دور بوده‌اند و کمتر تلاش شده که عقاب‌وار بر فراز حوضه‌ها پرواز کنند و سیستمی‌تر به موضوع بنگرند.

البته در برخی حوضه‌های آبریز مثل زاینده‌رود و گاوخونی به‌ دلیل درگیری چندسالۀ افکار عمومی با مسئلۀ انتقال آب زاینده‌رود برای مصارف مختلف کاریکاتوری از نگاه حوضه‌ای به‌ صورت تصادفی جا افتاده و شاید تا حدودی گاهی در این مسئله نیز اغراق‌هایی شده است، اما در بسیاری از تالاب‌ها به‌ خصوص تالاب‌هایی هم‌چون پریشان و ارژن که رودخانه‌ای به آن‌ها منتهی نمی‌شود، نگاه حوضه‌ای به‌شدّت فراموش شده و بخشی‌نگری دلیل بسیاری از آدرس‌های غلط در کنشگری کنشگران تالاب می‌شود.

واقعیت این است که وقتی ما به‌ صورت نقطه‌ای و محدود به تالاب می‌نگریم و تمام محکومیت‌ها را در ساحل آن توزیع می‌کنیم، متّهم ردیف اوّل مردم بومی و ساحل‌نشین می‌شوند و متولّی درجه‌یک فقط سازمان حفاظت محیط‌زیست و بس! این‌جاست که اهداف کاذب، آدرس‌های غلط، به گوشه خزیدن‌های متّهمان اصلی و بی‌نتیجه شدن اقدامات یکی پس از دیگری رخ می‌نماید.

یک مثال ساده برای این ماجرا مجموعۀ تالاب هفت‌برم است. این تالاب نیمه‌زنده که متشکّل از هفت برکۀ کوچک بوده و اکنون فقط سه و گاهی چهار برکه از آن آب دارند، در محدودۀ شهرستان‌های ممسنی و شیراز در استان فارس واقع شده است. هیچ رودخانه‌ای به این تالاب سرازیر نمی‌شود و آب آن از طریق چشمه‌های کف تالاب تأمین می‌شود. این برکه‌ها در محاصرۀ ارتفاعات بلند و برف‌گیری قرار گرفته‌اند که پر از درختان بلوط و بن و اهلوک و بوته‌های گون هستند. پوشش گیاهی این کوه و ماهورها مهم‌ترین تأمین‌کنندۀ آب تالاب‌ها و البته چشمه‌سارهایی هستند که سال‌هاست شریان زندگی در این منطقه‌اند.

چرای بی‌رویۀ دام‌های بومی و کوچ‌رو، تغییر کاربری فراوان در حوضه به‌ منظور باغ‌سازی و ویلاسازی حتّی در حریم تالاب و آتش‌سوزی‌های عموماً عمدی در جنگل‌های این محدوده از جمله مشکلاتی‌ست که به‌شدّت این تالاب منحصربه‌فرد را تهدید می‌کند. این تهدیدها در حالی رخ می‌دهد که جلوگیری از تغییر کاربری اراضی در زمرۀ وظایف سازمان امور اراضی جهاد کشاورزی به شمار می‌رود و حفاظت از آب وظیفۀ وزارت نیرو و حفاظت از پوشش گیاهی و کنترل دام و عرصه در فهرست خدمات سازمان جنگل‌ها و مراتع قرار می‌گیرد.

حال مسئله این‌جاست که این تالاب در مناطق آزاد واقع ‌شده و هیچ‌گونه وضعیت خاص حفاظتی بر عرصۀ آن اعمال نمی‌شود و در واقع مسئولیت سازمان محیط‌زیست در این تالاب به زیستگاه و زیستمندان آن محدود می‌شود اما تاکنون بسیاری از کنشگران یا رسانه‌ها در اقدام برای این تالاب، سازمان محیط‌زیست را مقصّر دانسته‌اند. در حوضۀ تالاب پریشان نیز شاهد دیگری از این ماجراست که توسعۀ کشاورزی ناپایدار در غفلت جهاد کشاورزی و عدم نظارت بر برداشت آب با کم‌کاری وزارت نیرو فراموش می‌شود چراکه کنشگران فقط عرصۀ پنج هزار هکتاری تالاب را می‌بینند و محیط‌بان و محیط‌زیست را!

جالب این‌جاست که حتّی برنامه‌های مدیریت جامع زیست‌بومی که در واقع رسالت اصلی آن استقرار این نگاه کل‌نگر و جامع بوده نیز نتوانسته‌ است این رویکرد را نهادینه کند.

در گامی فراتر نگاه جامع به حوضۀ آبریز و تالاب‌های قرارگرفته در جای‌جای آن و هم‌چنین برقراری شبکۀ ارتباطی بین کنشگران حوضۀ سطح کنشگری را به نحو خاصی متفاوت و برجسته می‌کند. برای نمونه تالاب‌های ارژن، پریشان و حلّه هر سه در حوضۀ آبریز حلّه واقع شدند و در کمال تأسف بسیاری از کنشگران این حوضه از این امر غافل‌اند و هیچ ارتباطی میان کنشگران و دغدغه‌مندان پایداری در این حوضه وجود ندارد.

این پراکنده‌گویی و اقدام متفرّق در حالی‌ست که دو رودخانۀ مهم این حوضه یعنی شاهپور و دالکی که در نهایت به تالاب حلّه ختم می‌شوند، از یکی از ارتفاعات ارژن سرچشمه می‌گیرد و دیگری آب از جنگل‌های انبوه ارتفاعات و دشت‌های ذخیره گاه ارژن-پریشان می‌گیرد. حال هر سه تالاب این حوضه وخیم است و روی رودخانه‌های مذکور سه سدّ کامل و در حال احداث وجود دارد. برداشت‌های بی‌رویه، تخریب جنگل‌ها و پوشش گیاهی در سراسر حوضه در حال انجام است و دامداری و کشاورزی ناپایدار تهدیدی عمده برای پایداری حوضه محسوب می‌شوند.

طرح بحث شبکۀ کنشگران حوضه‌های آبریز تالاب‌ها اکنون فقط یک ایدۀ آرمانی بوده است و با نگاه واقع‌گرایانه موانع متعدّدی بر سر راه این تعاملات وجود دارد. اما بیان کردن این ایده و طرح گفت‌وگوی خردمندانه پیرامون آن می‌تواند گشایش راهی باشد که منجر به حرفه‌ای‌تر شدن مطالبات، کنشگری‌ها و دغدغه‌مندی‌ها شود. بعید نیست که پیگیری مطالبات حوضه‌ای توسط کنشگران همسو و حرفه‌ای در سراسر حوضه اجازۀ تبرئه به نهادهای متّهم و متولّیان کم‌کار ندهد و تالاب‌ها را از تنهایی و بی‌یاوری نجات دهد.

 

پانویس

  1. سوراخ آبکش یا تخلیه؛ در این‌جا به معنی نوعی ساختار زمین‌شناسی است که آب را از تالاب خارج می‌کند.

 

محمدجواد سیاح‌پور، فصلنامۀ صنوبر، سال ششم، شمارۀ شانزده و هفده، ص ۵۶ تا ۵۹.

 

پیام بگذارید