معماری ناسازگار با توسعه پایدار؛ بحران‌های ایرانی، تجربه‌های جهان

بحران‌های ایرانی، تجربه‌های جهانی

 

سجاد آئینی/ با مطالعۀ سیر تحوّل تاریخی رابطۀ میان انسان با محیط‌‌زیست، شاید بتوان سیری معنی‌دار از نحوۀ تغییر شکل رابطۀ انسان با طبیعت را فهم کرد که مبنای مناسبی برای بحث در مورد رابطۀ معماری به‌عنوان فضای زیست انسانی از یک‌سو و محیط‌زیست شود و تبیین بخشی از وظایف معماران را نسبت به طبیعت پیرامونی را ممکن سازد.

شاید فقدان همین نگاه تاریخی منجر شده است تا بسیاری از تجربه‌های تاریخی جهانی در کشورهای در حال توسعه مانند ایران تکرار شده و مسیر توسعه را به سمت نوعی از توسعۀ نامتوازن سوق دهد. در نوشتار پیش‌ِ رو سعی بر آن است تا با نگاهی مروری نسبت به این سیر تاریخی بتوان چند تحوّل بنیادین را جست‌وجو کرد که در واقع نسبت میان انسان و طبیعت در این نقاط عطف تاریخی به نحوی اساسی محلّ تأثیر بوده و بر شکل‌گیری انسان معاصر و شکل رابطۀ امروزی‌اش با محیط‌زیست اطرافش تأثیری اساسی گذاشته است.

تا پیش از انقلاب صنعتی می‌توان نوعی از مواجهه با طبیعت را در متون متفکّرین جست‌وجو کرد که غالباً طبیعت را آغشته به نوعی از آلودگی، گناه و ظلمت می‌پندارند. چنین نگاهی که بیشتر سر در ناآشنایی با منطق طبیعت و ناآرامی آن برای بشر دارد منبعث از آموزه‌های کلیسایی است که تحت تأثیر نوعی از جهان‌بینی دوبخشی، جهان را به شکلی دوپاره می‌بیند؛ بخشی علیایی و بخشی سفلایی. ماحصل این نوع مواجهه با موضوع علاوه بر عدم تفوّق تکنیکی نسبت به جهان پیرامون منجر به شکل‌گیری نوعی از احساس غلبه طبیعت بر بشر می‌شود.

شاید بتوان ردّ چنین نگاهی را تا پایان قرون وسطا جست‌وجو کرد امّا به‌نظر می‌رسد از بُعد نظری با آغاز دوران نوزایی و پس از آن دوران روشن‌گری معادلۀ میان انسان و محیط به شکل دیگر رقم خورد. دکارت۱ با انکار مراتب هستی نظم حاکم کلیسایی را برهم زد و جهان را چون کارخانه و ماشین۲ قلمداد کرد. از همین‌رو طبیعت را از بُعد آن‌جهانی تخلیه نمود و تلاش کرد تا منطق ریاضی/ فیزیک را بر فضای ذهنی دوران حاکم کند.

از جان استوارت میل شاید بتوان به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین متفکّرین که بر مبنای استیلای انسان بر طبیعت و محیط سخن گفته است نام برد، او در دفاع از سلطۀ فن‌آورانه و صنعتی بر محیط و مداخله در آن دست به نظریه‌پردازی زد. مقالۀ «طبیعت» که از مقالات کلاسیک در فلسفۀ محیط‌زیست به‌شمار می‌آید و یکی از سه عنوان مقالۀ او در باب مذهب است، سعی در ردّ این اعتقاد دینی دارد که وجود طبیعت دال بر وجود خداست. طبق بنیان‌های نظریِ میل در گذشته پیروی از طبیعت، به‌عنوان یک بنیان اخلاقی در بسیاری از مکاتب مورد رجوع و تحسین بوده است و مداخله در طبیعت دخالت در امری الهی تلقّی می‌شده است. اما از نظر او امروزه اصلاح زمین یکی از مهمترین رسالت‌های انسان محسوب می‌شود. (نقره‌کار ، ۱۳۸۸)

میل، وظیفۀ انسان را همکاری و هم‌سویی با نیروهای سودمند در جهت بهبود و بهینه‌کردن مداوم روند طبیعت دانسته و تقلید از آن و وادار کردن بخش‌های قابل کنترل با تطبیق باارزش‌هایی نظیر احسان و عدالت را رد کرده است. در کل شاید بتوان نگاه میل را در سه مؤلفۀ دشمن‌خویی با طبیعت، دفاع از تکنولوژی و جدایی انسان از طبیعت قاب‌بندی کرد.

هایدگر۳، فیلسوف وجودگرای۴ آلمانی در پی شهود رموز طبیعت و کشف حقیقت وحی در عالم موجود است. در نظر او تکنولوژی شکل خاصی از رابطه برقرار کردن با جهان پیرامون و آن را شیوه‌ای از انکشاف می‌داند. هایدگر به نوعی اشاره به تغییر نقش ساختاری تکنولوژی دارد، به اعتقاد او تکنولوژی در گذشته در پی به نظم آوردن طبیعت در عین مراقبت و نگهداری از آن بوده است و این در حالی است که تکنولوژی جدید در تلاش برای استیلای بر محیط گام برمی‌دارد.

ماحصل چنین مواجهه‌ای با موضوع محیط را می‌توان در توهّم کشف و محاسبۀ تمامی کنش‌ها و واکنش‌ها و استعدادهای حاضر در طبیعت قلمداد کرد که نتیجۀ آن تلاش برای غلبه دادن منطق زیستی انسان مدرن بر تمام محیط است. «بشر امروز هیچ‌کجا خود را، یعنی ماهیت خویش را نمی‌بیند» در نظر هایدگر راه برون‌رفت از وضع موجود که در خود خطر نهفته است، رجعت به اصل و ماهیت بر پایۀ تفکر معنوی و شاعرانه دیدن اشیاء، یعنی برقراری رابطه‌ای آزاد و اصیل -غیرابزاری- با محیط پیرامون نهفته است(هایدگر ودیگران). اما شاید نقطۀ عطف این مرور تاریخی مواجهه با رویکرد احترام به طبیعت پل تیلور۵ در کتاب «احترام به طبیعت: نظریۀ پیرامون اخلاق محیط‌زیست» که می‌توان آن را یکی از کامل‌ترین و غنی‌ترین نگاه‌ها از بُعد فلسفی در حوزۀ اخلاق محیط‌زیست قلمداد کرد، باشد.

تیلور را باید متفکّری زیست‌محور قلمداد کرد که در برابر طبیعت معتقد به یک وضعیت احترام است. در حقیقت آن‌چه که منجر به شکل‌گیری یک عطف مهم می‌شود واژۀ زیست‌محوری است، به این معنا که زیست‌محوری را می‌توان عبارت مقابل انسان‌محوری تلقّی کرد که متضمن اعتقاد به ارزش‌های ذاتی برای طبیعت و در نظر گرفتن جایگاه اخلاقی مستقل برای اجزای آن است. به این معنا که اعتبار و ارزش آن‌ها در گرو میزان سودبخشی به انسان نباشد.۶

در اندیشۀ تیلور رفتار طبیعی، خود الگوهای مناسبی برای تبیین رابطۀ انسان- طبیعت است: «ساختار عملکرد اکوسیستم زمین خود رابطۀ درست بین ما و جهان طبیعت را بر ما روشن می‌کند. موازنۀ بوم‌شناختی بین موجودات زنده و بین آن‌ها و محیط‌زیست‌شان در یک اکوسیستم سالم بایستی راهنمای ما در شکل‌گیری یک فرهنگ انسانی هماهنگ با نظام طبیعت باشد. نتیجه‌ای که از این ملاحظات حاصل می شود آن است که علم بوم‌شناسی الگوی قابل تقلیدی در قلمروی اخلاق محیط‌زیست است». اما پس از این عطف تاریخی در مواجهه با طبیعت در مطالعۀ سیر تاریخی می‌توان نقطۀ اوجی را نیز جست‌وجو کرد و آن، هم‌ذات پنداری، یگانگی، تمامیت و تحقّق خود است. آرنه ناس۷ فیلسوف و متفکّر نروژی، یکی از بنیان‌گذاران فلسفۀ محیط‌زیست است که ایده‌هایش در نهایت منجر به نهضت بوم‌شناسی عمیق شد. او شرح می‌دهد که چگونه هم‌ذ‌ات‌پنداری گستردۀ ما با انواع حیات غیرانسانی به توجه و دقّت در رفاه آن‌ها منجر می‌شود که چگونگی‌اش با توجه به رفاه خودمان یکسان است؛ انسان نه مالک که تنها بخشی از طبیعت است.

در واقع هم‌ذ‌ات‌پنداری، اعتقاد انسان به همبستگی عمیق و گسترده با دیگر موجودات، همدلی، اهمیت و احترام به جایگاه و ارزش ذاتی آنان و در نتیجه یافتن نوعی همبودی با طبیعت است. ناخویشتنی یا از خودبیگانگی نیز که ناشی از نوعی تکنولوژی می‌شود همه‌چیز را صرفاً به اشیایی که می‌توان آن‌ها را به دلخواه دست‌کاری کرد تقلیل می‌دهد. از فرآیند هم‌ذ‌ات‌پنداری، یگانگی و وحدت سرچشمه می‌گیرد و چون وحدت، ماهیت کُل‌نگر دارد، لذا تمامیت حاصل می‌شود… هرچند درک ما از همبودی با سایر موجودات بیشتر باشد هم‌ذ‌ات‌پنداری بزرگ‌تر و در نتیجه مراقبت از آن‌ها بیشتر می‌شود. (نقره کار، ۱۳۸۸)

اما آن‌چه تا بدین جای بحث گفته شد اگرچه از نظر در دسترس قرار دادن چشم‌انداز تاریخی روشن نسبت به ابعاد نظری موضوع و رویۀ جریان‌های جهانی بااهمیت است، اما شاید تمام آن‌چه که امروز در جامعۀ ایرانی در گذر است را نتواند بازنمایی کند. معماری ایران، با تمام پهنۀ جغرافیای فرهنگی و عمق تاریخی خود، همواره در تلاش برای ارتقای ساختاری محیط‌زیست انسانی بوده است. این بدان معناست که همواره از مهم‌ترین وظایف معماران کشف روح حاکم بر محیط با تمام ویژگی‌های تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و… و حرکت در راستای نظم‌های ساختاری در جهت رفع نیازهای انسانی بوده است. شاید تبلور چنین نگرشی را به‌صورت مداوم بتوان در معماری بومی جست‌وجو کرد، که در آن مبنای توسعه در تاریخ معماری، همواره کلیدواژۀ نیاز بوده است و تعریف و فهم و مبنای توسعه نسبت به آن‌چه بعد از انقلاب صنعتی رخ داده است متفاوت بوده است. در غالب موارد بیشتر با نوعی از توسعه مواجه خواهیم بود که با تلاش برای ایجاد مفاهمه میان انسان و محیط سعی در کشف قواعد طبیعی و بهره‌گیری از آن‌ها را داشته است.

اگرچه آثار انقلاب صنعتی با تأخیر زمانی و از بالا به پایین وارد ایران شده و اصلاحاتی بنیادین را در پی دارد اما نمی‌توان از آسیب‌های حاصل از دست‌یابی به توان فنی برای بهره‌برداری بی‌رویه از منابع و غلبه بر منطق طبیعی طبیعت در این دوران چشم‌پوشی کرد. ایران هم مانند بسیاری از کشورهای درحال توسعه معلول فرآیندی است که شاید سیر گذار از آن را بتوان در مطالعۀ سیر تاریخی که تا پیش از این گفته شد جست‌وجو کرد، اما مسئلۀ بنیادین این‌جاست که در بستری با سابقۀ را ه‌حل‌های بومی کارآمد، آیا نیاز به تکرار خطاهای جهانی هست؟

اما برای تغییر وضع موجود شاید لزوم تغییر در برخی از باورهای باشندگان یک سرزمین مهمترین و بنیادی‌ترین گام برای حرکت به سمت آینده‌ای روشن‌تر باشد. نباید فراموش کرد که محیطی که در آن زیست می‌کنیم تبلور زندگی باشندگان آن است و این مردمان یک سرزمین هستند که به محیط پیرامونی خود شکل می‌دهند. در واقع موضوع محیط‎‌زیست امروز ایران پیش از هر چیز به‌نظر می‌رسد امری ذهنی است که نتایج عینی آن امروز دامن‌گیر جامعۀ ایرانی شده است. تغییر در گفتمان حاکم که مبین انسان بر طبیعت است، در ذهنیت کسانی که رسالت طراحی محیطی را دارند در شکل‌گیری مسیری به سمت توسعه‌ای پایدار و همه‌جانبه می تواند بسیار راه‌گشا و مؤثر باشد.

از طرفی بازتعریف مبنای اهداف توسعه، می‌تواند در اصلاح سیر حرکت توسعه در ایران به سمت پایداری بسیار راه‌گشا باشد. مبنای توسعه‌ای که تا پیش از برتری تکنیکی برای دست‌اندازی به منابع در تاریخ معماری ایران همواره معیار قرار گرفته است، محوریت نیاز و اصالت داشتن ظرفیت بوده است. به این معنا که تعریف اهداف با توجه به نیاز مردمان شکل می‌گرفته است و از دیگرسو تعریف اهداف و برنامه‌ریزی در بستر بر اساس ظرفیت‌ها تعریف می‌شده است. این انطباق، در نهایت منجر به شکل‌گیری توسعه‌ای متناسب با ظرفیت و پاسخ‌گو به نیازها و در تعادل با محیط شده است. در واقع تا زمانی که مبنای شکل‌گیری توسعه همراه با سوداگری و مبتنی بر دست‌یابی به سود بیشتر است، با بهره‌کشی بی‌حساب از منابع تجدیدناپذیر و اضافه بر ظرفیت از آن‌ها حاصلی جز نوعی از توسعه با رشدی نامتوازن و یا یک‌جانبه نخواهد داشت. شاید بازگشت به خویشتن و استفاده از گفتمان‌های موفق جهانی و پرهیز از تکرار تجربه‌های آزموده را با محوریت خردگرایی بتوان تا حدود زیادی راه برون‌رفت از بسیاری از بحران‌های امروز محیط‌زیست ایران عنوان کرد.

 

پانوشت‌ها
  1. ۱۶۵۰-۱۵۹۶ : Rene Descartes
  2. جهان مانند یک کارخانه است و اجزای آن مانند چرخ‌ها و آلات دستگاه هستند. به‌طور کلّی عالم جسمانی با دو مشخصه یعنی هندسه و حرکت تبیین می‌شود… اجسام جان‌دار نیز تابع قواعد اجسام بی‌جان بوده و جان داشتن مستلزم وجود امری زائد بر خواص جسم (بعد و حرکت) نیست… (فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، جلد ۱، ص ۱۹۲).
  3. ۱۹۷۶-۱۸۸۹: Martin Heidegger
  4. existentialism
  5. Paul w taylor
  6. بخش اصلی نگاه زیست‌محور شامل ۴ رکن است :

الف) انسان عضوی از جامعۀ زیست‌مندان زمین است درست به همان مفهوم و بر همان مبنا که موجودات زنده اعضای این جامعه‌اند.

ب) گونۀ انسان همراه با تمام گونه‌های دیگر موجودات زنده، عناصر جدایی‌ناپذیر یک سیستم به هم پیوسته‌اند (به‌طوری که بقا و فنای آن‌ها و محیط‌شان به هم وابسته است).

ج) تمام موجودات زنده مراکز غایت‌شناختی حیات‌اند، به این معنی که منسجم و هدف‌مند در جهت حفظ حیات و تحقّق خیر و کمال خویش گام برمی‌دارند.

د) انسان‌ها به ذات برتر از دیگر موجودات زنده نیستند.

  1. Arne naess

 

منابع
  1. هایدگر، مارتین [و دیگران]، فلسفۀ تکنولوژی، ترجمۀ شاپور اعتمادی، نشر مرکز، ۱۳۷۷.
  2. نقره‌کار، عبدالحمید، درآمدی بر هویت اسلامی در معماری، شرکت طرح و نقش پیام سیما، تهران، ۱۳۸۸.
  3. فروغی، محمّدعلی، سیر حکمت در اروپا، ناشر زوار، تهران، ۱۳۹۵.

 

منتشرشده در فصلنامۀ صنوبر، سال دوّم، شمارۀ پنجم، ص ۹۸ تا ۱۰۴.

پیام بگذارید