عنوان کتاب: صحنهپردازی آخرالزمانی: تئاتر در عصر بحران اقلیمی
نویسنده: برایان کولیک
مترجمان: محمدرضا وفائی، انسیه پولادزاده
سال انتشار: 1403
ناشر: انتشارات لارسا
انسیه پولادزاده/ برایان کولیک، کارگردان، نویسنده، مدرس، تهیهکننده، در مقدمۀ کتاب “صحنهپردازی آخرالزمانی: تئاتر در عصر بحران اقلیمی” آرزو میکند که این کتاب هرگز به واقعیت بدل نشود. او امیدوار است که روزی خوانندگان آینده، به این کتاب بخندند و بگویند که موضوع آن، یعنی پایان دنیا، موضوعی مضحک و بیمعناست. کولیک این نوشتار را بهعنوان مجموعه دغدغهها و گفتوگو با فرزندش درمورد آیندۀ سیارهای که در آن خواهد زیست معرفی میکند. در عین حال، کتاب بیان حقایق تلخی است که دانشمندان و اقلیمشناسان دربارۀ آیندۀ زمین هشدار میدهند. او در پی پاسخ به سؤالی روشن است: چگونه تئاتر میتواند به موضوعات بزرگ و چالشبرانگیز بپردازد و مخاطبان را به اقدام وادار کند؟
صحنهپردازی آخرالزمانی، متانویا و نورونهای آینهای
نویسنده به تحلیل آثار نمایشی مختلف از دوران باستان تا عصر مدرن میپردازد. او آثار نمایشی را با نوشتههای فیلسوفان، دانشمندان و فعالان محیطزیست مقایسه کرده تا ارتباط بین هنر، فلسفه و بحران اقلیمی را نشان دهد؛ ازجمله این موارد میتوان به آثار نمایشنامهنویسان کلاسیک مانند اوریپید، شکسپیر و نمایشنامهنویسان مدرن مانند برشت، بکت و چرچیل اشاره کرد. او همچنین نمایشهای قرون وسطی را بررسی میکند و به واکاوی نقش آنها در بازنمایی بحرانها و آخرالزمان و ایجاد پارادایمهای ذهنی در این زمینه میپردازد.
کولیک در پاسخ به سؤال اصلی کتاب نکات مهمی را بیان میکند: اینکه تئاتر بهمثابه یک هنر، چگونه میتواند احساسات و آگاهیهای جمعی را در مورد بحران اقلیمی تقویت کند. او به چالشهایی که تئاتر در این زمینه با آنها مواجه است اشاره میکند و میپرسد آیا این مشکل تنها مختص تئاتر است یا سایر هنرها نیز با آن دستوپنجه نرم میکنند و درنهایت به این نتیجه میرسد که تئاتر میتواند فضایی برای بازگشت به احساسات جمعی و افزایش آگاهی نسبت به مسائل اجتماعی و محیطزیستی باشد؛ آنچه در ادبیات حکمت به آن «متانویا» میگویند.
نکتۀ تأملبرانگیز این است که هنر و بهویژه تئاتر بهتنهایی توانی برای تغییرات اساسی اجتماعی نداشته و در کنار مؤلفههای دیگر میتواند زمینۀ آن را فراهم کند و این سرآغاز موضوعی مهم است، راهبردهای داستانگویی نقش بسزایی در خلق «تخیل اجتماعی» دارند چراکه انسان به لحاظ ذاتی و ساختاری قصهگوست و از داستان تأثیر شگرفی میگیرد؛ آنچه با انقلاب علوم شناختی از آن با اصطلاح نورونهای آینهای یاد میشود.
داستانگویی و داستانهای عامیانۀ راهبردی بهمثابه ابزاری برای تغییر، همبستگی و همدلی
از نکات کلیدی مطرحشده، اهمیت داستانگویی بهعنوان ابزاری برای تخیل اجتماعی و زمینهسازی برای تغییر است؛ به معنای آنکه زمینهسازی خلق تخیل اجتماعی با استفاده از ابزارهای حافظه و یادآوری در داستانگویی مهیا میشود. کولیک به بهرهگیری از ریتم، گنوماً (مثلها و جملات کوتاه حکیمانه) و رویدادهای فاجعهآمیز در آثار نمایشی مختلف اشاره میکند. او معتقد است این ابزارها میتوانند به انتقال پیامهای مهم و ماندگار در ذهن مخاطبان کمک کنند. همانگونه که جرج مارشال معتقد است: داستانها بهترین راه برای جلب توجه و تغییر نگرش مردم هستند. گاهی داستانها با وقفه انداختن در شناخت مخاطب، توجه را به سمت موضوعات مغفولمانده معطوف میکنند و این ناهماهنگی شناختی سرآغار تغییر در درک مفاهیم و موضوعات است.
کولیک همچنین تأکید دارد تئاتر میتواند فضایی برای تجمع و همبستگی افراد و درنهایت «همدلی» باشد. او به تجربیاتش در تئاتر و تأثیر آن بر مخاطبان اشاره و اعتراف میکند که تئاتر ظرفیت خلق همبستگی و توجه جمعی نسبت به مسائل مهم را دارد. این حس جمعی، ناخودآگاه منجر به امکان درک عمیق ما از چالشهای اقلیمی و اجتماعی میشود.
درنهایت جمعبندی نویسنده این است که در برابر شدت بحران اقلیمی و چالشهای آن، باید اقداماتی فوری انجام شود. او این اثر را تلاشی کوچک برای بازتعریف اجتماعی و فرهنگی در مواجهه با بحران اقلیمی معرفی میکند. این مجموعه نهتنها به بررسی تئاتر و هنر در زمان بحران میپردازد، بلکه به ما یادآوری میکند که چگونه میتوانیم از داستانها به معنای خاص و هنر به معنای عام برای خلق تغییرات مثبت در جامعه استفاده کنیم.
کتاب صحنهپردازی آخرالزمانی: تئاتر در عصر بحران اقلیمی با ترجمۀ «محمدرضا وفائی» و «انسیه پولادزاده» و با مقدمۀ خانم «معصومه ابتکار» از سوی «نشر لارسا» منتشر میشود.
فصلنامۀ صنوبر، سال نهم، شمارۀ ۲۸ و ۲۹، ص ۲۰۱ و ۲۰۲