زهرا انوشه/ کارکردها و خدمات اکوسیستمی ارزنده و حیاتی تالابها برای بهبود اقلیم، حفظ و تقویت تنوع زیستی، تغذیۀ خاک، تصفیۀ آب، کاهش آثار ویرانگر بلایای طبیعی بهویژه سیل و حتی حفظ و ارتقای کیفیت زیست انسانهای مجاور تالابها و … بارها مرور شده است، اما این آگاهی هنوز نتوانسته جلوی روند نگرانکنندۀ زوال تالابها را در کشور ما و بسیاری از مناطق جهان بگیرد و همچنان کشورهای معدودی به مدد اقلیم مرطوب و ندرتاً سیاستها، استراتژیها و اقدامات مؤثر توانستهاند این گنجینههای زیستی را از گزند آثار فعالیتهای گوناگون بشر و پیامد بلافصل آن، یعنی تغییرات اقلیمی حفظ و احیاء کنند.
شعار امسال روز جهانی تالابها «حفاظت از تالابها برای آیندۀ مشترک ما» معرفی شده، اما آیا حفظ یک دارایی زنده و پویا و همواره در حال تغییر، بدون رصد منظم احوال آن ممکن است؟
آنچه مسلم است کارنامۀ سالها تجربۀ مدیریت تالاب در ایران، وضعیت قابل دفاعی ندارد، نگاهی به صفحۀ ایران در پایگاه اینترنتی کنوانسیون رامسر نیز گواهی بهتر از این نمیدهد. در بخش گزارشات مربوط به مدیریت تالابها سه گزارش قدیمی از سالهای ۲۰۱۰ (تالاب پریشان و دریاچه ارومیه) و سال ۲۰۱۱ (تالاب شادگان) دیده میشود که امروز با گذشت حدود ۱۴ سال از این گزارشها، نخوانده میتوان اثربخشی اقدامات صورتگرفته را از وضعیت کنونی این سه سایت ارزیابی کرد۱.
طرح حفاظت از تالابهای ایران که از سال ۲۰۰۵ آغاز شد، مجموعه اهداف و اقداماتی را غالباً با محوریت جوامع انسانی مجاور تالابها (اعم از ترویج معیشت پایدار، آگاهیرسانی و ترغیب به مشارکت ذینفعان در امر حفاظت) دنبال کرده است. لیکن به گفتۀ یکی از کارشناسان فعال در پروژههای احیای تالابها، آنچه که تاکنون مانع از اثربخشی این اقدامات بوده است، «عدم مسئلهیابی درست» در زمینۀ مسائل تالابها و دریاچههای کشور بوده است.
بهطور مثال، نگاهی به گزارشهای مدیریت تالاب در کشور همسایۀ خودمان ترکیه، که در حفظ و احیای چند تالاب خود از جمله: Gölbaşı، Silivri، Niğde Gölü، Abant Gölü، Doyran Gölü، عملکرد نسبتاً موفقی داشته است نشان میدهد که اولین قدم برای حفاظت و مدیریت تالاب در این کشور، انجام مطالعات منظم پیرامون ویژگیهای فیزیکی و فنی تالاب از قبیل مطالعات عمقسنجی، پایش کمیت و کیفیت و ترکیبات آب تالابها، پایش دقیق زیستمندان تالاب، خاکشناسی و… بوده است۲.
اهمیت این مطالعات آنجا مشخص میشود که بهطور مثال در ایران بر سر مسئلهیابی رو به خشکی رفتن دریاچۀ ارومیه همچنان مناقشه است و برخی کارشناسان امر بر این باورند که اساساً مسئلۀ دریاچۀ ارومیه کاهش عمق آن بر اثر انباشت رسوبات نمکی بوده است که تأثیرپذیری این دریاچه از تغییرات اقلیمی را در مقایسه با دریاچۀ وان که به فاصلۀ کمی (حدود ۱۰۰-۲۰۰ کیلومتر) از آن در کشور ترکیه قرار دارد، شدت بخشیده است، با این توضیح که عمق دریاچۀ ارومیه حدود ۶ الی ۷ متر و عمق دریاچۀ وان حدود ۲۷ متر است و از فاصلۀ جغرافیایی نسبتاً کم دو دریاچه انتظار میرود تحت تأثیرات اقلیمی یا دیگر تأثیرات نسبتاً مشابهی قرار داشته باشند. اما در گزارشهای مربوط به «طرح حفاظت از تالابهای ایران»، دستکم در اسنادی که در پایگاه اینترنتی این طرح قابل مشاهده و بررسی است، چنین اطلاعات دقیق، بهروز و مدونی از تالابهای ایران به چشم نمیخورد و اطلاعات فنی موجود، اولاً مربوط به چند سایت مشخص، قدیمی و بسیار کلی است.
اقدام دیگری که میتوان جزو حلقههای مفقودۀ کشور در فراهم آوردن زمینههای قانونی حفظ تالابها به آن اشاره کرد، پیشتر از تدوین قوانین و آییننامههای تازه، اصلاح یا در صورت لزوم ابطال قوانین مضر موجود است. که باز هم نمونۀ آن را میتوان از ترکیه مثال آورد که در سال ۲۰۱۹ تبصرۀ اضافه شده به مادۀ ۱۰ آییننامۀ حفاظت از تالابهای این کشور را به دلیل آنکه زمینهساز احداث «مناطق صنعتی سازمانیافته مبتنی بر تولیدات کشاورزی» در مناطق حائل بر تالابهای این کشور بود، ابطال شد۳ و بازنگری قوانین کشور، بیشتر در حوزۀ وظایف و اختیارات وزارتخانهها و سازمانهایی غیر از سازمان محیطزیست، حتماً دنبالکننده را به مسیرهایی میرساند که به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، در حال خنثیسازی اقدامات و رویکردهای هرچند محدود جاری برای حفظ تالابهای کشور هستند و این مجهول را آشکار میسازد که اساساً چرا با وجود پرداخت حقابۀ بسیاری از تالابهای کشور توسط وزارت نیرو، بر خلاف آدرس غلطی که بعضاً رسانهها بر اثر اطلاعات ناقص یا دیگر دلایل میدهند، چیزی از این سهم به تالابهای ما نمیرسد.
در این شرایط چطور میتوان با اطمینان ادعا کرد که مسئلۀ هریک از تالابهای کشوری مثل ایران با این پهنۀ جغرافیایی و تنوع ژئومورفولوژیک، اقلیمی و جمعیتی دقیقاً چیست و آیا نسخۀ درمان یک منطقه به کار منطقۀ دیگر میآید یا خیر؟ شاید درد تالاب پریشان با دریاچۀ ارومیه متفاوت باشد. آیا شیوههایی مثل ایجاد میکروتالابها، در تجربۀ موفقی که کشور هلند در احیای تالاب Marker wadden داشته در بخشهایی از ایران میتواند مؤثر باشد۴؟ اگر هلند در دل اروپاست و رطوبت کافی دارد، آیا تا کنون به تجربههای موفق برخی کشورهای خشکاقلیم، نظیر کشورهای افریقایی نگاه کردهایم؟ بهجز هدفگذاری بر جوامع بومی، به تکنیکهایی نظیر کنترل فرسایش و کاهش رسوبگذاری در تالابها و افزایش جذب نزولات جوی با راهکارهای سازهای فکر کردهایم؟ آیا در همان حوزۀ جوامع بومی، بهجز تشویق و ترویج معیشت پایدار، بستر و زیرساختهای تقویت بازارهای پایدار این جوامع و تسهیلات حمایتی غیرشعاری و غیرنمادین را فراهم کردهایم؟
کلید اثربخشی کار فرهنگی و مشارکتی و ترویجی، تحکیم پایههای علمی، فنی و زیرساختی است، فهم درست مسئله بسته به شرایط جامع هر منطقه است، تا این برنامهها منجر به اتلاف وقت و سرمایه و آنطور که شاهدیم عاری از اثر و فایده نشود.
پانویس
- https://www.ramsar.org/search?f[]=search_item_type%3Adocuments&f[]=country%3A196&f[]=document_type%3A2920
- https://altiparmakhukuk.org/blog/ramsar-politika-notu-afet-riskini-azaltmak-icin-sulak-alanlar-102
- https://.org/sulak-alanlar-icin-olumlu-karar/
- https://rewildingeurope.com/rew-project/marker-wadden-restoration-project/