یک روز در پناهگاه حیات‌وحش خوش‌ییلاق

فاطمه باباخانی/گردشگری حیات‌وحش یکی از گزینه‌هایی است که این روزها برای محافظت از پناهگاه حیات‌وحش خوش‌ییلاق مطرح می‌شود. مهمانسرای واقع‌شده در کنار پاسگاه محیط‌بانی «به‌چشمه» با داشتن سه اتاق و آشپرخانه و یک سالن و مجموعه‌ای از امکانات توان آن را دارد تا به یکی از بهترین مهمانسراها برای دیدن حیات‌وحش بدل شود.

دشت خالی است، زمستان است و اغلب دامداران گوسفندهای‌شان را به اطراف روستا برده‌اند. هر سال این موقع برف دشت را سفید می‌کرد و قوچ و میش‌ها در دشت‌های بزرگ، در میانۀ دشت بودند برای یافتن غذا. اما امسال هنوز در ابتدای دی خبری از برف نبود، حتی رگه‌ای از آن هم دیده نمی‌شد. هوا چندان سرد نشده و آن سوز سرمای کشنده‌ای را که تا استخوان می‌رسید، هنوز دشت زردابه از نقاط امن پناهگاه حیات‌وحش خوش‌ییلاق نداشت.

می‌گفتند روزگاری این دشت اصلی‌ترین زیستگاه یوز آسیایی در ایران بوده، تا آن‌جا که پل جاسلین، از مشاوران عالی حیات‌وحش سازمان حفاظت محیط‌زیست در دهۀ ۵۰ ، اعلام کرد در ایران صد یوز داریم که ۳۰ فرد آن‌ها زیستگاه‌هشان خوش‌ییلاق است. وقتی هم از خوش‌ییلاق حرف می‌زد، بیشتر منظورش دشت زردابه بود. درستی یا نادرستی این گزاره چندان مشخص نیست، آن زمان نه از دوربین‌های تله‌ای خبری بود و نه از دانشی که بر اساس آن جمعیت گوشتخواران بزرگ و از جمله یوزها را برآورد می‌کنند. با این حال، نکتۀ مهم این است که تعداد مشاهدات یوز در این منطقه چنان بالا بود که یک مشاور عالی را مجاب کرده از این دشت و پناهگاه با عنوان اصلی‌ترین زیستگاه یوز نام ببرد. دشتی که در دهه‌های بعد با ده‌ها هزار گوسفند پر شد و جایی برای جولان حیات‌وحش در آن نماند.

تعارضات در منطقۀ خوش‌ییلاق چنان بالا بود که کار به ورود ارتش کشید و در نهایت با عقب‌نشینی آن‌ها و سازمان محیط‌زیست، دشت ماند و گوسفندها و گاه قوچ و میش‌ها و کل و بزهایی که از لابه‌لای صخره‌ها سرک می‌کشیدند بلکه بتوانند اندکی با سم‌هایشان دشت را بار دیگر لمس کنند. در طول این دهه‌ها کمتر گروه یا انجمنی است که سراغ حفاظت این دشت یا نصب دوربین‌های تله‌ای رفته باشد، با این حال در ابتدای دهه ۹۰ مشاهدۀ دو یوز در منطقه نشان داد خوش‌ییلاق هنوز هم ارزش زیستگاهی خود را حفظ کرده است، هرچند حضور دام‌هایی از روستاهای دور و بر و ناتوانی در مدیریت آن‌ها، به کلافی سردرگم و گره‌ای کور تبدیل شده است.

گردشگری حیات‌وحش یکی از گزینه‌هایی است که این روزها برای محافظت از پناهگاه حیات‌وحش خوش‌ییلاق مطرح می‌شود. مهمانسرای واقع‌شده در کنار پاسگاه محیط‌بانی «به‌چشمه» با داشتن سه اتاق و آشپرخانه و یک سالن و مجموعه‌ای از امکانات توان آن را دارد تا به یکی از بهترین مهمانسراها برای دیدن حیات‌وحش بدل شود.

دهه‌ها حضور دام و شکارچیان غیرمجاز گرچه جمعیت حیات‌وحش را کاهش داده، اما بدین معنا نیست که نتوان در آن گله‌های قوچ و میش و کل و بز را دید. چنان‌که ما از همان شب اول در پاسگاه با اولین گونۀ حیات‌وحش یعنی شغال‌ها همسایه شدیم. شغال‌هایی که چشم‌شان در تاریکی برق می‌زد و در اطراف مهمانسرا چرخ می‌زدند. زمانی که آتش در کنار پاسگاه روشن شد، آن‌ها که همواره مهمان محیط‌بانان بودند و از امنیت منطقه برای حیات‌وحش آگاه، تا نزدیکی شعله‌های سرخ آمدند و همسفران‌مان هم مأیوس‌شان نکردند.

صبح روز بعد در حوالی پاسگاه محیط‌بانی، این دسته از کنار تپۀ مشرف به پاسگاه در حال رفت و آمد بودند. این بار تعدادشان مشخص بود؛ چهار شغال که دوری زدند و در پشت تپه پنهان شدند. ما به همراه سرمحیط‌بان منطقه به راه افتادیم، از میان دشت و از کنار کوه‌هایی که در لابه‌لای سنگ‌هایش شاید پلنگی استتار کرده بود و شاید و شاید یوزپلنگی که ما شانس دیدنش را نداشتیم. همه چشم بودیم و به دقت نگاه می‌کردیم تا شاخی در آن بالا دیده شد، یک شاخ نبود بلکه چندین بودند، نشانی از کل و بزهایی که از آن بالا نگاه‌مان می‌کردند، همه در حال دوربین کشیدن بودیم تا بشمریم چند نفر به دیدن ما مشغول‌اند تا این ارتباط چشم در چشم از آن دورها برقرار شود. دانه به دانه پشت کوه رفتند و ما به مسیرمان ادامه دادیم.

آن‌جا بود که یکباره در دشت، در لابه‌لای بوته‌ها در آن دورها، گله‌ای از قوچ و میش‌ها پیدا شدند، ما هیجان‌زده از دیدن‌شان. نمی‌شد شمرد، سخت است شمردن گله‌ای وقتی بازیگوش‌ترین‌ها مدام در میان جمعیت جابه‌جا می‌شوند، از پشت از ابتدا به انتها می‌روند و ما ناآگاه از این شیطنت آن‌ها را چندین‌باره می‌شمریم. در دامنۀ کوه بعدی، گلۀ دیگری بود و عقابی بالای سرشان پرواز می‌کرد. عقاب طلایی بود یا نبود، هیچ‌کدام چندان تخصصی در پرنده‌نگری نداشتیم که تشخیص دهیم. تنها می‌دانستیم عقاب است با آن بال‌های گشوده بر سر گله، شاید به دنبال طعمه‌ای می‌گشت، شاید هم فقط می‌خواست در تیررس دوربین ما باشد. پایین نیامد و دقایقی بعد دور شد.

در مسیر بازگشت بودیم که به گلۀ آهوها برخوردیم. آهوهایی که در دشت جست‌وخیز می‌کردند و این فرضیه را تقویت: ممکن است همین آهوها طعمۀ یوزهایی باشند که ما نمی‌بینیم‌شان، اما در خوش‌ییلاق هنوز زندگی می‌کنند. سهره‌ها مدام در اطراف ماشین از زمین جست می‌زدند، چکاوک‌های کاکلی هم بودند. به ظهر نرسیده توانسته بودیم ۱۰ گونه حیات‌وحش را ببینیم و راضی از این گشت‌زنی به پاسگاه محیط‌بانی بازگردیم؛ اسباب و وسایل‌مان را از مهمانسرا برداریم و از آن‌جا به اقامتگاه چشمه‌مراد برویم که گروه بانوان دشت زردابه برایمان ناهار تدارک دیده بودند.

سفر همیشه با خود تجربه‌های جدید به همراه دارد و این سفر تجربه‌ای از نوعی دیگر بود، فارغ از آشنایی با جامعۀ انسانی مقصد، توانسته بودیم دربارۀ حیات‌وحش هم اطلاعاتی به دست آوریم. در شب‌نشینی با محیط‌بانان در مورد وضعیت یکی از زیستگاه‌های ارزشمند کشور بیشتر بدانیم و در نهایت سفرمان هم برای جامعۀ محلی سود داشته باشد و هم برای حیات‌وحش.

فصلنامه صنوبر، سال سوم، شمارۀ نهم، ص ۱۲۰ تا ۱۲۳

پیام بگذارید