درمورد تغییر اقلیم نگاه درازمدت نداریم!

نیما فریدمجتهدی-  سمانه نگاه/ دیرزمانی دانشمندان و کارشناسان سازمان‌های بین‌المللی سعی داشتند اثبات کنند که تغییر اقلیم وجود دارد. حال، در دوره‌ای به‌سر می‌بریم که حداقل در ایران اگر شما نزد یک کشاورز یا یک خانم خانه‌دار بروید، ناخودآگاه با توجه به شرایط آب‌وهوایی فعلی کشور در مورد تغییر اقلیم صحبت می‌کند. انگار دیگر نیاز نیست در مورد تغییر اقلیم برای کسی صحبت کرد و مردم دیگر آگاه شده‌اند. ما در این برهه هستیم ولی فاصله‌ای که بین ایران و جهان وجود دارد گاهی انسان را به فکر می‌اندازد؛ انگار که ما در یک جزیره و اقلیم جداگانه زندگی می‌کنیم. مباحثی چون تاب‌آوری، سازگاری و کاهش اثر تغییر اقلیم به شکل عملی در جهان در جریان است. حتی در کشورهای جنوب خلیج فارس برای تبلیغ یا حفظ پرستیژ هم که شده به این مباحث عملاً اهمیت داده می‌شود. در تمام دنیا اقدامات کاملاً مشخص و گاه مؤثری در زمینه تغییر اقلیم در حال انجام است. نمی‌خواهیم بگوییم که دنیا در کاهش انتشار و دیگر اقدامات اجرایی مثلاً در حوزۀ تغییر الگوی مصرف انرژی از سوخت‌های فسیلی به انرژی‌های تجدیدپذیر کاملاً موفق بوده است. اما در این گفت‌وگوی اختصاصی با دکتر قاسم عزیزی، متخصص تغییر اقلیم، به دنبال پاسخ به چرایی این مسئله هستیم.

به‌عنوان اولین مؤلف کتابی در مورد تغییر اقلیم در ایران و کسی که سال‌هاست در این زمینه تدریس و تحقیق می‌کند، اگر بخواهید تغییر اقلیم را با سه‌گانۀ جامعه ایرانی، دولت و دانشگاه بررسی کنید، ما در چه جایگاهی هستیم و هریک از این سه ضلع از چه جایگاهی برخوردارند؟

با نام خدا و تشکر از شما و دست‌اندرکاران مجله‌تان که در مورد این مسائل دغدغه دارید. اگر من درست برداشت کرده باشم، شما می‌خواهید ببینید جایگاه پرداختن به تغییر اقلیم در بین مردم و مسئولان چگونه است؟ قبل از پرداختن به پاسخ این سؤال، نخست باید به این نکته اشاره کنم که اصولاً آب‌وهوا یک پدیدۀ جهانی است. مهم‌ترین و محوری‌ترین سامانۀ آب‌وهوا، جو است و جو نه‌تنها در اطراف کرۀ زمین پیوسته است، بلکه مدام جابه‌جا می‌شود. وقتی از آب‌وهوا صحبت می‌کنیم خود‌به‌خود نگاه ما به جو است. اگر افزایش دما را مطرح می‌کنیم، عمدتاً دمای جو مد نظر ماست‌. پس این نگاه که هر کشوری مرزهای سیاسی و دیواری دارد و هوا و اقلیم آن منطقه هم روی خودش می‌ماند اشتباه است.

بلکه اگر مثلاً فرض کنید دمای هوا یک درجه افزایش پیدا کند، این تغییر دما کل کرۀ زمین را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد. همان‌طور که می‌بینید سازمان‌های پیگیر این مسئله (نظیر سازمان جهانی هواشناسی) هم عمدتاً جهانی و زیرمجموعه‌های سازمان ملل  هستند. حال وقتی هر ملتی (ملت که می‌گوییم یعنی شامل کل دولت و دانشگاه و مردم) در قبال این پدیده مسئولیتی پیدا می‌کند این مسئولیت، یک مسئولیت جهانی است. یعنی همان‌طور ‌که در تغییر اقلیم دخالت دارد، در کنترل و تعدیل آن تا حدی که بی‌ضرر باشد نیز دارای مسئولیت است.

در ایران یک واقعیتی وجود دارد؛ آن هم این‌که اصولاً صحبت‌هایی که می‌شود کوتاه‌مدت است. مثلاً در مقطعی یک اتفاقی می‌افتد (اعم از سیل، خشکسالی، توفان گردوخاک یا…) و رسانه‌های ما، مردم ما، مسئولان ما و حتی دانشگاه‌های ما به آن می‌پردازند. مثل مسئلۀ گردوخاک که مدتی است تمامی مقالات در مورد این موضوع است. همین خروجی‌های دانشگاه‌ها و دانشجوهای‌مان را ببینید: یک زمانی که بحث ال‌نینو است، تمام مقالات، پایان‌نامه‌ها و رساله‌ها می‌رود سراغ ال‌نینو، یک وقت می‌شود سیل و یک وقت نمی‌دانم یک چیز دیگر است. ما نگاه درازمدت به قضایا نداریم و چون نگاه درازمدت نداریم مقطعی نگاه می‌کنیم. درصورتی‌که این مسئله مقطعی نیست، ریشه‌دار است. مثل درختی است که جوانه زده و همچنان عواملی که سبب رشد این درخت است فعال‌اند.

حال ما ریشۀ این گرم شدن جهانی امروزی را صنعتی‌شدن می‌دانیم و این صنعتی‌شدن همچنان شتابان است. ممکن است خود این صنعتی‌شدن و فناوری‌ها یک روزی هم به کمک ما بیاید تا ما بتوانیم خیلی راحت‌تر این ضرری را که زدیم کاهش بدهیم و جبران بکنیم. اما این درخت همچنان دارد تنومند می‌شود، یعنی تغییر اقلیم دارد ابعاد مختلف خودش را نشان می‌دهد. اما نگاه ما در واقعیت این‌گونه نیست.

شاید با یک تقریب بتوان گفت شناخت مسئولان و مردم ما در مورد تغییر اقلیم بسیار سطحی است که حالا اگر خواستید من علتش را می‌گویم که چرا سطحی است. حتی دانشگاهی‌های ما نگاه عمیقی به تغییر آب‌وهوا ندارند، عمدتاً شاخ و برگ‌ها را نگاه می‌کنند و ریشه‌ها را خیلی نمی‌بینند. بنابراین کارها و اقداماتی که احیاناً در این راستا باید انجام بشود خیلی کمرنگ است و به بیان بهتر همین ویژگی سطحی بودن را دارد.

به عنوان مثال، اگر واقعاً بخواهیم همراه با جهان درصدد کاهش گازهای گلخانه‌ای برآییم (موضوعی که هم‌چنان مسئلۀ روز است)، ما دو شرکت تولید خودرو بسیار معروف در سطح کشور داریم (که البته بیشتر از این هستند ولی دوتایشان خیلی معروف هستند)، این‌ها از وقتی که بنده یادم می‌آید مورد انتقاد هستند. فارغ از بحث ایمنی و تولید بی‌کیفیت، اولین مسئله این است که خودروهای تولیدی ما سوخت بسیار زیادی مصرف می‌کنند. مسئله‌ای که ضرر ملی آن اقتصادی و مشهود است ولی یک ضرر جهانی هم دارد که کمتر دیده می‌شود. اگر فناوری خودروهای برقی را نادیده بگیریم، شما می‌‌دانید که در سطح جهان استاندارد مصرف سوخت خودروهای بنزینی در حدود ۴ الی ۶ لیتر در ۱۰۰ کیلومتر است درحالی‌که برای ما ۱۰ تا ۱۲ لیتر است.

گفته می‌شود که ما در حال حاضر روزی ۱۳۷ میلیون لیتر بنزین مصرف می‌کنیم. اگر همین ۱۲ لیتر را به ۶ برسانیم نه به ۴، یعنی مصرف سوخت ما نصف می‌شود. یعنی در واقع حداقل روزی ۶۰ میلیون لیتر بنزین صرفه‌جویی می‌کنیم که اگر این را صادر کنیم، ۶۰ میلیون دلار درآمد است. سرمایه‌ای که می‌تواند خرج زیرساخت‌هایی برای مقابله با گرمایش جهانی و بحث افزایش بهره‌وری آب و کیفیت هوا بشود. وقتی ۵۰ درصد مصرف سوخت کمتر بشود، یعنی خودبه‌خود ۵۰ درصد انتشار آلاینده‌ها هم کم می‌شود بدون این‌که ما کار خاصی کرده باشیم. ولی به این موضوع پرداخته نمی‌شود چون اصولاً مسئلۀ محیط‌زیست و آب‌وهوا، دغدغۀ اصلی مسئولان ما نیست. مسئلۀ اصلی مسئولان ما اقتصاد و اشتغال است و به محیط‌زیست بیشتر نگاهی فانتزی دارند. در‌صورتی‌که این‌ها همه به هم وابسته است. یعنی شما اگر بستر سالم نداشته باشید، فعالیت سالم هم نمی‌توانید داشته باشید.

شما نحوۀ برخورد ما با آب‌های زیرزمینی را در نظر بگیرید. بالاخره آخرش چه می‌شود؟ یک مخزن است دیگر… وقتی مخزن شما کسری دارد و شما هر سال باز از همین ذخیره استفاده می‌کنید، یک روزی این ذخیره تمام یا غیرقابل استفاده می‌شود، آن‌جا دیگر ته خط است. یعنی شما دیگر از فناوری هم نمی‌توانید برای نجات خودتان استفاده کنید.

ما محیط‌زیست را یک بستر نمی‌دانیم، به‌خصوص مسئولان و مردم ما باید به محیط‌زیست‌شان مثل خانه نگاه کنند. وقتی شما یک منزل مسکونی داشته باشید باید مدیریتش کنید. اگر به این نپردازید، روزبه‌روز شکننده‌تر می‌شود و یک روزی می‌رسد که دیگر نمی‌شود کاری کرد. باید هزینه کنید، بکوبید و از نو بسازدیش، تازه اگر منابع مالی داشته باشید. ولی برای محیط‌زیست نمی‌شود دوباره کوبید و از نو ساخت. حالا مثال من این‌قدر تشابه ندارد و ما قاعدتاً آن حساسیتی را که به ملک شخصی‌مان داریم به محیط‌زیست نداریم. باید حداقل به محیط‌زیست‌ کشورمان نگاه ریشه‌ای داشته باشیم. یعنی احساس مالکیت در مردم باید به وجود بیاید که این باز خودش یک بحث دیگر است. بیشتر مردم ما نگاه‌شان این است که این «دولتی» است، یعنی «مال ما نیست» و ما هر کاری بخواهیم می‌توانیم در آن انجام بدهیم.

این برمی‌گردد به مسئلۀ «سطحی بودن» که می‌خواستید بگویید؟

نه! این یک ریشه دارد و به نحوۀ تعامل دولت‌ها در طول تاریخ با ملت برمی‌گردد. دولت‌ها سعی کرده‌اند همه‌چیز را در اختیار خودشان بگیرند. مثلاً فلسفۀ منابع طبیعی که باید دولتی باشد از کجا آمده است؟ وقتی گله‌دار ما احساس می‌کند که مرتع مال خودش نیست، حداکثر استفاده را از آن می‌کند. چون اگر او نکند، یا یکی دیگر استفاده می‌کند یا دولت جلو‌ش را می‌گیرد. اما اگر سازوکارهایی برقرار باشد که چوپان احساس کند این مرتع مال خودش است، طور دیگری رفتار می‌کند.

در واقع احساسش مهم است. ولی احساسی که وجود دارد این است که «مال دولت است و از دولت باید کَند(!) چون دولت مالیات می‌گیرد»، و شما دیده‌اید که ما در خانۀ خودمان زباله نمی‌ریزیم ولی از خانه که بیرون برویم زباله می‌ریزیم. این مسئله یک بحث عمیق است که ما اگر قرار باشد ابعاد تغییر آب‌وهوا را ریشه‌یابی کنیم (که البته یک بُعدش تغییر آب‌وهواست و یک بُعدش کل نوع مواجهۀ ما با محیط‌زیست)، باید مد نظر قرار بگیرد.

در سطح مسئولان هم اولاً نگاه، نگاهِ باورمندانه نیست؛ یک وقت شما واقعاً باور دارید که محیط‌زیست بستر و در‌عین‌حال سیستم است، یعنی به شکل سامانه‌ای عمل می‌کند. یعنی اگر شما یک عنصر یا یک مؤلفه‌اش را به هر دلیلی تضعیف کنید، در بقیۀ سامانه هم تأثیر می‌گذارد. این دانش محیط‌زیستی به‌طور‌کلی در سطح مسئولان ما وجود ندارد و در واقع بیشتر به‌صورت تزئینی به موضوع نگاه می‌کنند. من با سند می‌توانم برای شما بگویم که مثلاً گفته می‌شود در ایران چند سد ساخته شده است؛ شما بروید گزارش مطالعات این سدها را ببینید: اولاً ببینید مطالعات محیطی‌شان ازجمله در مورد آب‌وهوا تا چه حد جدی است؟ دوم که خیلی مهم و کلیدی هم هست، باید ببینید این مطالعات را «چه کسی» انجام داده است. آیا متخصص مربوطه انجام داده است؟ تحویل شرکت داده‌اند.

من مکرر دیده‌ام شرکتی که مسئول این مطالعات است، یک کارشناس دارد که هم زمین‌شناسی، هم آب‌وهوا، هم خاک و هم پوشش گیاهی را، همۀ این‌ها را با هم انجام می‌دهد‌ و جالب‌تر این‌که بنده دیده‌ام در شرکتی آن کسی که این کارها را می‌کرده دارای یک لیسانس غیرعلوم ‌محیط‌زیستی است! وقتی چنین است یعنی آن حسابرسی که باید وجود ندارد. اگر دولت کارفرماست، اگر وزارت نیرو کارفرماست، حداقل باید ببینید که کمیت مطالعاتی که مثلاً منجر به فلان پدیده در فلان سد شده چرا این‌قدر است. آیا ما فناوری کم داریم؟ آیا ابزار ژئوفیزیک کم داریم؟ نه. چون آن باور وجود ندارد، اول تصمیم گرفته می‌شود و بعد هم این مطالعات تزئین آن است. چون به‌هرحال هر سازه‌ای باید از ابتدا یک مطالعاتی داشته باشد این اتفاق می‌افتد.

حالا بماند که حتی به همان مطالعات نیم‌بند هم رجوع نمی‌شود.

چون مبانی تصمیم چیز دیگری است. ما بارها دیده‌ایم که مثلاً یک رودخانۀ فصلی آب‌های منطقه را تغذیه می‌کرده و هزاران کشاورز از آن استفاده می‌کردند. دوستان ما آمدند یک سد زدند روی این رودخانۀ فصلی و در واقع نفوذ آب‌های زیرزمینی را کم کردند. بعد خود آن سد هم دچار مشکل شده، یعنی از آن هم نتوانستند استفاده بکنند(!) یعنی با این‌همه متخصص زمین‌شناس، آب‌وهواشناس، خاک‌شناس و… که در کشور داریم آیا مجاز هستیم که در قرن بیست‌و‌یکم این کار را بکنیم؟ بله اگر این کار ۴۰۰ سال پیش،۳۰۰ سال پیش انجام می‌شد می‌گفتیم ابزار و شناخت ما محدود است. ولی الآن وقتی شما می‌توانید تا عمق چند صد متری زمین را چه از طریق ابزارهایی که وجود دارد چه رصدهای ماهواره‌ای و سایر ابزارها، به‌خوبی بشناسید و بررسی و پایش کنید، چنین اشتباهاتی اصلاً قابل بخشش نیست.

این برمی‌گردد به این‌که باوری در این زمینه وجود ندارد. یعنی مسئولان ما، اگر همان‌قدر که در صنعت و مهندسی معتقدند اگر پیچی شل باشد ممکن است خودرو شما در جاده منحرف شود و به شما صدمه بزند، باور داشتند که در مسائل محیطی هم اگر شما یک پیچ را درست نبندید و در واقع به یک قطعه‌اش توجه لازم و دقیق نکنید و با حساسیت این مطالعات انجام نشود قطعاً یک جایی به مشکل برمی‌خورید، الآن در کشورمان با این مسائل مواجه نبودیم.

طبیعتاً! علاوه بر این عدم باورمندی، یک‌‌سری منافع اقتصادی و سیاسی هم در میان است. مثلاً منافعی در انجام نشدن بعضی از ملزومات است.

ببینید، من وقتی می‌گویم مسئولان ما دانش محیطی ندارند، منظور این است که اگر این دانش وجود داشته باشد می‌تواند تشخیص بدهد که این طرح و پیشنهادی که آمده برای ساخت فلان سازه آیا اصلاً لازم است؟ وقتی این شناخت وجود ندارد، آن موقع منافع است که تعیین‌کننده است. من فکر می‌کنم غالباً این صداقت وجود دارد اما دانش وجود ندارد. حرف من تکراری است ولی باید تکرار شود که مسئولان ما به‌نوعی مهندس‌زده‌اند(!) یعنی همۀ کارها دست مهندسان است. مثلاً این سازمان محیط‌زیست ما که باید نقش محوری در زمینۀ آب‌وهوا و… داشته باشد، شما بروید بررسی کنید که در ۴۴ سال بعد از انقلاب به‌جز این دورۀ اخیرِ آقای رئیسی که یک متخصص محیط‌زیست (منابع طبیعی) ریاست آن را بر عهده دارد، قبل از آن ببینید یکی می‌توانید پیدا کنید که این ویژگی را داشته باشد؟ این یعنی چه؟ یعنی آن اعتقاد نیست. قطعاً این‌طور نیست که ما متخصص نداشته باشیم. ولی می‌بینید که آن کسی که ویژگی و دانش لازم را دارد یک جای دیگر مشغول کار است. این‌ها مسائلی است که وجود دارد.

درمورد برخورد مردم با مسئلۀ تغییر اقلیم هم، عمدتاً برمی‌گردد به آن حس که ریشه‌اش جای دیگری است. یعنی اصولاً مردم در محیط بیرون از خانه‌شان احساس تعلق نمی‌کنند و اگر شما از جانب مردم عدم رعایتی را در این مورد می‌بینید (اعم از آن کشاورزی که مخفیانه در شب می‌رود چاهش را می‌زند (غیرمجاز)، یا آن کسی که احیاناً زباله‌اش را در محیط عمومی رها می‌کند یا…) همۀ این‌ها برمی‌گردد به عدم حس مالکیت و از خود ندانستن. حال این‌که چرا این حس به وجود می‌آید خودش نیاز به مطالعه دارد.

این را از ضعف دانشگاه می‌دانند، نمی‌گویند که فلان مدیرکل یا وزیر یا نمایندۀ مجلس شناخت ندارد. یک کسی که در رأس یک وزارتخانه قرار می‌گیرد حداقل باید بداند برای کارهای مربوط به این وزارتخانه که می‌تواند پشتیبانی پژوهشی داشته باشد، مثلاً به کدام گروه آموزشی و به کدام تیم دانشگاهی و استاد رجوع کند. یک‌سری افراد در هر وزارتخانه‌ای ثابت هستند. این‌ها به هر دلیلی که آن‌جا هستند، تا آخر هستند و در تمام کارها به آن‌ها مراجعه می‌شود و آن‌ها هم بالاخره وقتی شناخت وجود نداشته باشد شاید می‌توانند با هم نیاز یکدیگر را برطرف کنند.

این خیلی جالب است که ما در جامعه مشکلات فرهنگی داریم، مشکلات اقتصادی و محیط‌زیستی عدیده داریم، ولی اغلب متخصصان ما بیکار هستند. بیکار منظورم این نیست که استخدام نمی‌شوند، کار به ایشان محول و ارجاع نمی‌شود. مثلاً در همین آب‌وهواشناسی همین حالا که با هم صحبت می‌کنیم حداقل ۱۰۰ دانشجوی دکتری در گروه‌های مختلف مشغول مطالعه و تحصیل هستند. اگر آن وزارتخانه آن‌قدر در کارهایش اشراف داشته باشد، مثلاً برای برنامۀ هفتم مطالعات تفکیک‌شده داشته باشد، باید بیاید این دانشجویان دکتری و استادان مربوطه را به کار بگیرد. ما قرار است سالی هشت درصد رشد اقتصادی داشته باشیم. چه می‌شود اگر رئیس‌جمهور در یک مراسمی بگوید دانشگاه‌ها به ما کمک کنند، مگر کشورهای دیگر چه می‌کنند؟

من معمولاً سر کلاس دانشگاه‌هایمان را تعبیر می‌کنم به کارخانه‌ای که تولید می‌کند، ولی خروجی‌هایش را کارتن کارتن در انبار می‌چیند و مشتری ندارد. دانشگاه‌های ما ممکن است بهترین رساله‌ها را راهنمایی کنند و بهترین دانشجوها را داشته باشند که بهترین رساله‌ها را درمورد آب‌وهوا و مسائل محیط‌زیستی تهیه کنند، ولی بیرون برایش مشتری وجود ندارد. جالب است که این را هم گردن دانشگاه‌ها می‌اندازند!

شما در کشورهای دیگر دانشجوی دکتری دارید که پروژۀ واقعی انجام می‌دهد و از استادش حقوق می‌گیرد. درحالی‌که ما یک کنکور گذاشته‌ایم که هیچ جای دیگر دنیا وجود ندارد، یعنی اولاً دانشجویان دکتری ما کنکوری‌اند(!) یعنی باید از فیلتر کنکور عبور کنند و بعد وارد دانشگاه می‌شوند. تازه سیستم این‌طور است که یک ظرفیت‌هایی دارند که براساس استادهایی است که در گروه حضور دارند. مثلاً فرض کنید اگر ما هفت نفر آب‌وهواشناس هستیم، می‌گویند شما فعلاً می‌توانید ۱۴ نفر دانشجوی دکتری بگیرید.

نمی‌گویند که الآن ما در بحث خشکسالی، یخبندان، آفاتی که ریشه در تغییر اقلیم دارد، یا در بحث گردوخاک این طرح‌ها را داریم، مثلاً ای دانشگاه تهران! این مبلغ در اختیار شماست. شما این طرح را باید به این حد برسانید که آسیب‌پذیری مردم سیستان از گردوخاک در آخر پنج سال، ۱۰ درصد کاهش پیدا کند. اگر توانستید این ۱۰ درصد را با دانشجوهایتان کاهش بدهید، ما مثلاً سالی این مقدار دیگر پول می‌ریزیم به حساب شما. شما باید با دانشجوهایتان هزینه کنید، تجهیزات آزمایشگاه بخرید، کار میدانی بکنید، اگر دانشجوی شما متأهل است به او حقوق بدهید. ما دانشجو داریم که هفته‌ای یک روز دانشگاه است. دانشجوی دکتری هفته‌ای یک روز! در‌صورتی‌که دانشجوی دکتری در دانشگاه‌های دیگر دنیا یک اتاق دارد برای خودش. اصلاً باید مثل یک استاد باشد.

پس مورد تغییر اقلیم به دانشگاه برمی‌گردد، به مشکلات بنیادی و فلسفی دانشگاه در ایران؟

کلاً دانشگاه کارکرد عملیاتی ندارد. در ضمن الآن مشکل ما فقط تغییر اقلیم نیست. من بارها گفته‌ام که اگر ما چیزی تحت عنوان تغییر اقلیم هم نداشتیم، حداقل ۹۰ درصد از مشکلات محیط‌زیستی فعلی را داشتیم. یعنی تغییر آب‌وهوا باعث نشده است که آب‌های زیرزمینی ما با این شدت کسری مخزن داشته باشند. اگر تغییر آب‌وهوا نبود، یعنی همان حالتِ نرمال ۴۰ الی ۵۰ سال پیش، در بهترین حالت فقط ۱۰ درصد مشکلات ما کمتر بود. مشکلات ما به خاطر نشناختن ظرفیت‌های آب‌وهوایی سرزمین ایران است. ما ظرفیت آب‌وهوایی سرزمین‌مان را باور نداریم. این محدوده یک ظرفیت‌هایی دارد. با هر مقیاسی که اندازه بگیرید، بارش سالانۀ این کشور ۲۱۰-۲۲۰ میلی‌متر است. می‌خواهید چه‌کارش کنید؟ ۲۰۰ و ده بیست میلی‌متر با برآوردهای شما که می‌گوید ۷۰ درصدش هم تبخیر می‌شود. آیا تابه‌حال جایی به این دانش‌بنیان‌هایی که بودجه می‌گیرند، پیشنهاد داده که آقای شرکت دانش‌بنیان می‌توانید کاری کنید که ما تبخیرمان ۱۰ درصد کمتر بشود؟ می‌توانید کاری کنید که راندمان آب آبیاری در یک بازه زمانی ما ۱۰ درصد بیشتر بشود؟ نداریم از این موارد.

یعنی اگر برگردیم به بحث دانشگاه، اگر از طرف سازمان‌هایی که در واقع متولی و سفارش‌دهنده هستند هدایت و احساس نیازی از بیرون وجود داشته باشد، دانشگاه هم هدایت می‌شود. این‌که ما یک نقشه تهیه کنیم و بگوییم آن‌جا خشکسالی شدید بوده و این سال چنین و چنان بوده همه مربوط به گذشته است. به چه درد مسئول ما می‌خورد؟

یک بحث تکراری دیگر هم این است که هر وزارتخانه‌ای برای خودش چندتا پژوهشگاه دارد. من شنیده‌ام که وزارت جهاد کشاورزی بیش از دو هزار نفر (یعنی به اندازۀ دانشگاه تهران) هیأت علمی دارد. اینجاست که من احساس می‌کنم گاهی به دانشگاه‌ها زور می‌گویند. دانشگاه چه چیزی برایش می‌ماند؟ مثلاً بعضی‌ها انتقاد می‌کنند که استادها فقط مقاله تولید می‌کنند، خب چه‌کار کنند؟! آیا شده مسئول یا مدیری طرحی را به دانشگاهی محول کند که دانشگاه بگوید من نمی‌خواهم انجام بدهم؟! به‌هرحال، هر طرحی درآمدی دارد، مگر کسی از پول بدش می‌آید؟ بنابراین لازم است که ما در سطح نگاه محیط‌زیستی به‌طور کلی نگاه واقعی‌تر و باورمندانه‌تری داشته باشیم.

 من از این بحث که تغییر اقلیم در بعضی از کشورهای جهان مثل چین و آمریکا یا امارات و عربستان، به هر دلیلی خیلی جدی گرفته شده است (به‌طوری‌که شنیده‌ام در استرالیا وزارتخانه‌ای به این عنوان هست و…)، می‌خواهم به این‌جا برسم که در ایران می‌بینیم دبیرخانۀ متولی این مسئله در سازمان محیط‌زیست است و سازمان هواشناسی هم کارهای جسته‌گریخته‌ای در این زمینه انجام می‌دهد که نقش چندان مشخصی در این زمینه ندارد. در اصل نقشی که هر دوی این سازمان‌های متولی دارند روشن نیست. شما عملکرد این دو دستگاه را در زمینۀ تغییر اقلیم چگونه می‌بینید؟

من معتقدم اگر آن رویکردها و باورها اصلاح نشود، ۱۰ تا وزارتخانه هم داشته باشیم فرقی ندارد. کمااین‌که ما برای خیلی چیزها دستگاه‌های موازی زیادی داریم. مثلاً وزارتخانۀ ارشاد داریم که از اول انقلاب جزو وزارتخانه‌های فعال بوده، آیا این ارشاد صورت گرفته است؟ یا وزارت ورزش و جوانان داریم. بعضی کارها ماهیت اجرایی دارند مثل وظایف وزارت صمت که به‌هرحال باید یک‌سری از کارهای مردم را مثل واردات و صادرات، بازرگانی و… انجام بدهد. خب این‌ها باید انجام بشود، ولی این‌که آیا با وزراتخانه شدن یک سازمان مشکلی حل بشود؟ من نظرم منفی است. مثل سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری که تبدیل به یک وزارتخانه شد. یا این‌که کرج استان شد. مثلاً یکی بیاید بررسی بکند که آیا بعد از این‌که کرج استان شد، مشکلاتش هم کم شد یا چه چیزی عوض شد؟

الآن جایگاه سازمان محیط‌زیست از لحاظ اداری جایگاه کمی نیست، در واقع رئیس سازمان محیط‌زیست، معاون رئیس‌جمهور است. معاون نه‌تنها چیزی دست‌کم از وزیر ندارد، شاید جایگاهش بالاتر هم باشد. ولی اگر سازمان محیط‌زیست توقع دوستداران محیط‌زیست را برآورده نمی‌کند، برمی‌گردد به آن نگاهی که برای اولین‌بار در تأسیس این سازمان حاکم بوده است. سالیان سال رؤسای سازمان محیط‌زیست متخصصان شیمی بودند. می‌دانید چرا؟ چون برداشتی که آن زمان و دیدگاهی که از محیط‌زیست وجود داشته همه‌ مربوط به مسئلۀ آلودگی بوده است. چرا؟ چون تهران یک شهر سریع‌الرشد بوده و آلودگی اولین مظاهرش را در تهران نشان داده، آمدند یک سازمانی درست کردند یک‌سری قرق و منطقۀ حفاظت‌شده و… یا یک‌سری قوانینی که مثلاً فلان کارخانه آلودگی دارد و باید فیلتر بگذارد و… تدوین شد. به‌ مرور که مشکلات محیط‌زیستی ما نمود پیدا کرد، کم‌کم بخش‌های دیگری هم به سازمان محیط‌زیست ما اضافه شد.

البته من این علم را ندارم و برداشتم این است، ولی شما الآن بروید سازمان محیط‌زیست بعید می‌دانم یک آب‌وهوا‌شناس در سطح دکتری پیدا کنید. از زمانی ‌که IPCC۱ شکل گرفته و دفتر تغییر اقلیم در سازمان محیط‌زیست بوده، رؤسای این دفتر هیچ‌کدام آب‌وهواشناس نبوده‌اند. چرا؟ چون آن شناختی که باید وجود ندارد. البته وقتی از سازمان محیط‌زیست می‌گویم، خلاصه‌اش می‌کنم در دفتر تغییر اقلیم و آن مسئولیتی که ایران در قبال IPCC دارد. IPCC یک‌سری گزارش‌های سالانه از شما می‌خواهد چون اداری است و مطالعات پشتش نیست. خب این‌ها را از سازمان‌های مختلف می‌گیرند و جمع‌آوری می‌کنند. ولی این‌که سازمان محیط‌زیست بخواهد برای روند تغییرات محیط‌زیستی ایران، یک برنامۀ کنترلی در واقع اصلاحی برای ۱۰ سال آینده داشته باشد، هیچ‌وقت این را ندیده‌ام.

چون سازمان محیط‌زیست نهادی است که زورش به خیلی وزارتخانه‌ها و نهادها نمی‌رسد. مثل داستان پتروشیمی میانکاله که سازمان بارها گفته‌ ما تأیید نمی‌کنیم، ولی رسانه‌ها می‌گویند آن‌ها دارند کار خودشان را انجام می‌دهند. حالا شما فکر می‌کنید اگر سازمان محیط‌‌زیست وزارتخانه بشود، آیا قدرتش زیاد می‌شود؟ یعنی بیشتر از معاونت ریاست‌جمهوری؟ من می‌خواهم این‌طور بگویم که تا وقتی از رئیس‌جمهور گرفته تا معاون اولش تا وزرا تا استاندارها و… دانش و شناخت محیط‌زیستی نداشته باشند اتفاقی نمی‌افتد. زمانی که آن اعتقاد و باور وجود داشته باشد، دیگر لزومی نیست سازمان محیط‌زیست چالش کند. وقتی گفت مخالفیم و خلاف مصلحت طبیعی کشور است، مجادله ختم می‌شود. ولی چون این باور وجود ندارد می‌گویند حالا این را هم بسازیم چه می‌شود؟ راست هم می‌گویند! چه می‌شود؟! همه ‌جای‌مان درب و داغان است: کوه، دشت، ساحل… همه‌جا درب و داغان است. حالا مثلاً بیایند پتروشیمی میانکاله را هم احداث کنند. تمام شده رفته… ما آن اعتقاد را نداریم و به نظر من تا آن اعتقاد به وجود نیاید، حتی اگر رئیس‌جمهور هم محیط‌زیستی باشد خیلی نباید انتظار داشت.

اما در مورد سازمان هواشناسی؛ به سازمان هواشناسی در دنیا «سرویس» می‌گویند. سرویس یعنی خدمات‌دهنده. خدمات چه چیزی است؟ اولین چیزی که به نظر من از سازمان هواشناسی انتظار می‌رود، ارائۀ داده است. حالا این داده یا در قالب داده‌های آینده است که می‌شود «نقشه‌های پیش‌بینی»، یا تولید داده است برای متخصصان دیگر. این محققان می‌توانند هواشناس‌ها یا آب‌وهواشناس‌ها یا هر کس دیگری باشند. حال شما اگر از مخاطب‌ها‌ بپرسید، کسانی که کاربران سازمان هواشناسی هستند، آیا در این مورد از سازمان هواشناسی رضایت دارند؟ اگر جواب مثبت بود، یعنی سازمان هواشناسی موفق بوده است. از سازمان هواشناسی کسی انتظار پژوهش ندارد، این‌که مثلاً چند پژوهشکده هم داشته باشد، خب چه پژوهشی قرار است انجام بدهد؟ آیا پژوهش در زمینۀ مثلاً تغییر اقلیم ؟ نمی‌دانم… الآن می‌گویند چهارتا پژوهشکده دارد، پژوهشکدۀ دریای خزر هم دارند تأسیس می‌کنند.

 البته خدمت شما توضیح بدهم که پژوهشکدۀ چهارم یا پژوهشکدۀ دریایی در حال تأسیس است، و ما هم‌اینک چندین پژوهشکدۀ دریایی (حدود چهار یا پنج پژوهشکده) و هم‌چنین در حوزۀ دریای خزر داریم. مثل پژوهشکدۀ حوضۀ آبی دریای خزر، پژوهشگاه ملی اقیانوس‌شناسی و علوم جوی، مرکز ملی مطالعات و تحقیقات دریای خزر (مؤسسۀ تحقیقات آب وزارت نیرو) و…

ببینید، ما در حال حاضر دانشگاه‌های مختلفی در نوار ساحلی خزر یعنی در استان‌های گیلان، مازندران و گلستان داریم. آن‌ها دانشجوها و هیأت علمی زبده‌ای دارند. اگر سازمان هواشناسی قرار است جانشین آن‌ها بشود، یعنی کاری بکند که آن‌ها هم می‌توانند بکنند، به نظرم این کار اشتباه است. اگر کسی که بالادست سازمان هواشناسی است، یعنی وزیر راه و شهرسازی فکر می‌کند این‌ها جزو مسئولیت‌های وزارتخانۀ ایشان است، ایشان هم اشتباه می‌کند؛ در کنار این، وزارت نیرو هم پژوهشگاهی دارد که اتفاقاً در بحث پیش‌بینی با سازمان هواشناسی مشکل دارد. خودشان پیش‌بینی می‌کنند. این نشان می‌دهد که سازمان هواشناسی دارد اشتباه می‌کند و باید برگردد به مأموریت سازمانی خودش: یعنی تولید دادۀ بهینه و پردازش این داده‌ها در حد توانش، که این پردازش می‌تواند شامل پیش‌بینی برای آیندۀ نزدیک مثل دوره‌های ۲۴ساعته و… باشد و نهایتاً این‌که خودش را تجهیز کند و ببیند خلأهای ایستگاهی‌اش کجاست یا چه نوع ایستگاه‌هایی را نیاز دارد.

این برازندۀ سازمان هواشناسی ما نیست که وقتی به سایت دانشگاه وایومینگِ آمریکا سر می‌زنید، از کل ایران فقط یک ایستگاه بالای جو دارد. این است که از سازمان هواشناسی انتظار می‌رود اگر بودجه‌ای دارید، در این زمینه خرج کنید و اگر می‌توانید پیشنهاد بدهید که یک ماهوارۀ هواشناسی داشته باشید. این‌ها را باید تقویت کرد. وگرنه اگر سطح آب دریای خزر دارد بالا یا پایین شود به سازمان هواشناسی چه ربطی دارد؟ من فکر می‌کنم در هر وزارتخانه‌ای نگاه‌ها باید اصلاح شود.

ما آب‌وهواشناس‌ها و جغرافی‌دان‌ها همیشه گلایه داریم که جامعه و مسئولان سراغ ما نمی‌آیند. این هم از عدم شناخت است. ما هم باید بدانیم که یک مسیری را برویم که هواشناس بداند کارش چیست، آب‌شناس بداند کارش چیست… یا سازمان هواشناسی بداند که دقیقاً در چارچوب سازمانی خودش حرکت کند. محیط‌زیست هم همین‌طور. در حال حاضر تداخل مسئولیت‌های خیلی زیادی داریم. یک دلیلش هم برمی‌گردد به سیستم درآمدی ما. یک‌دفعه نفت خوبی می‌فروشیم، درآمد بالا می‌رود، یک پولی می‌آید و همۀ سازمان‌ها می‌خواهند آن را در قالب تأسیس یک پژوهشکده یا انجام یک مأموریت جدید و… بگیرند و چون مسئولان ما دانش محیطی کافی ندارند این پیشنهادها خیلی راحت تصویب می‌شود.

سازمان هواشناسی به بخش‌های مختلفی مثل کشاورزی، راه و ترابری و دانشگاه‌های ما سرویس‌دهنده است. اگر در این زمینه ارتقا پیدا کند بسیار خوب است ولی اگر بخواهد خودش پژوهشگر شود و از رانت داده‌ای خودش استفاده بکند، این هنر نیست. شما در واقع باید پشتیبان تمام کسانی باشید که در حوزۀ علوم جوی کار می‌کنند‌ و امین شما هستند. اگر داده‌های خوبی در اختیار دانشگاه و دانشجو بگذارید، خروجی کارهای آن‌ها می‌تواند برای شما هم باشد.

سال‌هاست بعضی از فعالان شناخته‌شدۀ محیط‌زیست مثل آقای درویش را در فضای مطبوعات ایران و رسانه‌ها می‌بینیم، ولی به‌رغم این‌که موضوعاتی مانند گرمایش و تغییر اقلیم از چالش‌های مهم سال‌های اخیر بوده است، اقلیم‌شناس و هواشناس‌ها را نمی‌بینیم که برای مردم بنویسند. با این‌که محیط‌زیستی‌ها در مورد این موضوعات و حتی ال‌نینو‌  و خشکسالی هم می‌نویسند و حرف می‌زنند. چرا اقلیم‌شناس‌ها در عرصۀ مطبوعات غایب هستند و با مردم صحبت نمی‌کنند؟

متأسفانه این هم برمی‌گردد به آن عدم شناخت که گفتم. من به علم و شناخت، در زیرمجموعۀ علمی و دانشگاهی کشورمان خیلی اعتقاد دارم. ما یک‌سری رسانه داریم که مثلاً رادیو و تلویزیون در رأس آن‌ها هستند، روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها هم هستند. این را به‌تجربه می‌گویم چون مدیران و تهیه‌کنندگان برنامه‌های محیط‌زیستی ما هم باز آن دانش و علم لازم را ندارند. بنابراین مسئلۀ تغییر اقلیم، آب، خاک و… همه ذیل واژۀ محیط‌زیست مطرح می‌شود و در مورد مسائل محیط‌زیستی هم به‌تبع، اولین مرجع، دانشکدۀ محیط‌زیست، دانشکدۀ کشاورزی و دانشکدۀ منابع طبیعی است. این‌ها تابلو و عنوان روشنی دارند. ولی ما متأسفانه تحتِ عنوان دانشکدۀ جغرافیا هستیم و جغرافیا را در جامعه یک جور دیگر می‌شناسند.

جغرافیا یکی از آن رشته‌هایی است که وقتی می‌خواهید به مخاطب بگویید، باید برایش تعریف کنید که این جغرافیا چیست و آن چیزی نیست که در ذهن توست. در‌صورتی‌که وقتی برای یک نفر بگویید حقوق می‌خوانید، همه می‌فهمند که یعنی چه… و از آن‌جا که آب‌وهواشناس‌ها به‌طور کلی در دانشکدۀ جغرافیا هستند و نگاه به جغرافیا آن شکلی است که گفتم، این مراجعه به ما کمتر صورت می‌گیرد.

مسئلۀ دیگر هم این است که خود من که بارها در تلویزیون و رادیو‌ صحبت کرده‌ام، خیلی از پیشنهادهای گفت‌وگو را قبول نمی‌کنم، به دو دلیل: اول این‌که واقعاً ناراحت می‌شوم چون مجری‌ای که می‌خواهد از من سؤال کند، حتی الفبای محیط‌زیست را نمی‌داند. یک چیزهایی از این‌ور و آن‌ور شنیده که سیل آمده… یک لیسانسۀ غیرمرتبط که صدای خوبی داشته مجری شده و بدون هیچ مطالعه‌ای، همان سؤال‌هایی را که پنج سال پیش از من پرسیده دوباره می‌پرسد! و نمی‌تواند با من به‌عنوان یک کارشناس مواجه شود.

دلیل دوم این‌که حتی تهیه‌کننده‌اش نمی‌داند چه کسانی را دعوت کند. مثلاً عزیزی را یک بار دعوت می‌کنند، بعد این تهیه‌کننده به آن تهیه‌کننده معرفی می‌کند. نه می‌دانند موضوع چیست و نه برایشان مهم است، همه می‌خواهند کارشان راه بیفتد. این‌طور نیست که قسمت محیط‌زیستی یک رسانه برنامه‌ریزی داشته باشد که در این سال می‌خواهیم دربارهٔ این موارد صحبت کنیم و این افراد مناسب هستند و این هواشناس را به کار بگیریم.

مسئلۀ دیگری هم که وجود دارد این است که کار ترویج در رسانه در دانشگاه امتیازی ندارد. هرکسی هم بوده برای ذوق خودش انجام داده است. مثلاً آقای درویش برای ذوق ژورنالیستی خودش این کار را می‌کند. ولی در دانشگاه به استاد ژورنالیست امتیاز نمی‌دهند. من حداقل شاید ۵۰ مصاحبه در سال‌های گذشته و اخیر انجام داده‌ام ولی هیچ کدام در رزومۀ من نیست چون دانشگاه امتیاز نمی‌دهد. اخیراً یک بندی به‌عنوان ترویج علم باز شده که می‌خواهند به این موضوع بپردازند، ولی هیچ سازوکاری ندارد. یعنی شما نمی‌دانید باید چه‌کار کنید.

تا آن‌جا که من می‌دانم، شما از نخستین افرادی بودید که حوزۀ مطالعات پالئوکلیما را به ایران و دانشگاه تهران آوردید. اول به‌طور خلاصه بفرمایید که پالئوکلیما چیست؟ دوم این‌که آیا فقط ارزش‌های نظری دارد یا اهمیت کاربردی برای زندگی امروزۀ بشر دارد؟ آیا مخاطب شما، مثلاً ارگان دولتی می‌تواند از یافته‌های شما استفاده کند یا فقط کار تئوریک و دانشگاهی است؟

مطالعات پالئوکلیما که ما در فارسی به آن اقلیم دیرینه یا اقلیم‌شناسی دیرینه می‌گوییم، یک رشتۀ چندوجهی یا به‌اصطلاح مولتی‌دیسیپلین است و به‌نوعی اگر ما مثل همان برداشتی که نسبت به اقلیم مدرن یا معاصر داریم، نگاه‌مان به گذشته نیز باشد، این در واقع یک برداشت کلی می‌شود از پالئوکلیما یا اقلیم‌شناسی دیرینه.

یعنی شناخت آب‌وهوای گذشتۀ یک سرزمین یا یک منطقه. که تفاوت‌هایی با آب‌وهواشناسی مدرن دارد.

وقتی ما زمان حال را از لحاظ آب‌وهواشناسی مطالعه می‌کنیم یا می‌خواهیم راجع به آینده برآوردهایی داشته باشیم، عموماً متکی به یک‌سری داده‌های پایه مثل دما و بارش و… هستیم که از ایستگاه‌های هواشناسی تولید می‌شوند و روی آن‌ها کار می‌کنیم و درمورد اقلیم قضاوت می‌کنیم. ولی وقتی اقلیم دیرینه مطرح می‌شود یک نقطۀ صفر داریم به سمت گذشته، که به‌رغم باوری که وجود دارد، این نقطۀ صفر، زمان حال نیست بلکه نقطۀ صفر پالئوکلیما یا اقلیم دیرینه، زمان تأسیس ادوات ایستگاهی است. مثلاً ایستگاه‌های ما در ایران از سال ۱۹۵۱ یعنی ۷۳ سال پیش تأسیس شد. حدود ۲۹ ایستگاه داریم که اولین ایستگاه‌هایمان هستند، ازجمله مهرآباد و تهران. حالا اگر قرار باشد ما برای منطقۀ تهران بخواهیم کار پالئوکلیمایی انجام بدهیم، شروع آن می‌شود از سال ۱۹۵۱ به قبل. حالا وقتی‌ می‌گوییم به قبل، یعنی زمانی‌ که دیگر دادۀ ایستگاهی نداریم.

روش کار در این حوزه کاملاً متفاوت با کار در مورد اقلیم مدرن است. آن‌جاست که ما از پراکسی‌ها یا نماگرها یعنی یک‌سری شواهد که وابسته به آب‌وهوا هستند استفاده می‌کنیم. مثلاً ممکن است که برای برآورد اقلیم گذشته از فسیل پوشش گیاهی یا از گرده‌های گیاهی یا روش‌های ژئوشیمیایی استفاده کنیم. به این دلیل که ترکیب شیمیایی رسوبات و آن چیزی که در زمین بین رسوبات دریاچه‌ها و دریاها نهشته می‌شود به‌نوعی بازتاب‌‌‌دهندۀ شرایط آب‌وهوایی زمان خودش بوده است. یعنی یک شرایط رطوبتی و گرمایی خاصی به وجود می‌آورد‌ و این‌ها می‌شود کلید برآورد ما از اقلیم‌های گذشته که روش‌های خیلی زیادی وجود دارد و همۀ چیزهایی که برای اقلیم معاصر است برای اقلیم‌های گذشته هم وجود دارد. مثلاً ما مدل‌های پالئوکلیمایی داریم که داده‌هایی را ازجمله میزان CO۲ را در هر بازۀ زمانی برآورد می‌کند.

این حوزۀ مطالعاتی چه اهمیتی دارد؟

اهمیتش براساس تجربه‌های جهانی بسیار زیاد است. من به مواردی که در حوصلۀ خوانندگان شما بگنجد اشاره می‌کنم: یکی از مفیدترین‌شان این است که ما الآن نگران تغییر اقلیم در آینده هستیم و روش‌هایی که IPCC پیشنهاد کرده و گه‌گاه کارشناس‌ها و دانشگاهی‌ها به آن می‌پردازند، تحتِ عنوان پیش‌نگری مطرح می‌شود. یعنی می‌آیند در قالب یک‌سری سناریوها می‌گویند اگر رشد جمعیت این تیپی باشد، انتشار گازهای گلخانه‌ای هم این‌طور باشد و چندتا اگر دیگر… ما دمای‌مان در آینده این‌گونه خواهد بود. این چیزی است که در آینده‌نگری مطرح می‌شود. یعنی ما برای پرداختن به آینده متکی به سناریو هستیم. سناریو هم ضعیف است، به همین خاطر است که اگر سناریوهایی را که در سال ۲۰۰۰ برای همین سال ۲۰۲۰ مورد توجه بودند نگاه کنید، چقدر ضعیف بوده و هیچ‌کدام به واقعیت نپیوسته است. اما اگر ما اتصالی بین مطالعات آب‌وهوای گذشته و آینده برقرار کنیم، برای مشکلات امروز راه‌حل‌های بهتری پیدا می‌کنیم.

مثلاً حدود ۴۰۰ سال پیش دمای کرۀ زمین در حدود یک درجه از زمان حال کمتر بود که عصر یخبندان کوچک۲ اتفاق افتاد یا حدود ۱۳۰۰ سال پیش ما دورۀ «میدوال وارم»۳ ، که ۵/۱ درجه دمای کرۀ زمین بیشتر از زمان حال بوده، را داشتیم. اگر بتوانیم با روش‌هایی که داریم مثلاً پوشش گیاهی یا بررسی جریان رودخانه، شرایط دمایی آن زمان را بازسازی کنیم، ببینیم که اصولاً تعامل انسان‌ها با آن شرایط چگونه بوده است… این شرایطی که اتفاق افتاده و شواهدش را داریم و می‌توانیم به کمک آن‌ها سناریوهای آینده را پیش‌بینی کنیم. این یافته‌ها، برآوردهای صرفاً متکی بر رشد جمعیت یا انتشار CO۲ و گازهای گلخانه‌ای دیگر را تکمیل می‌کند. یعنی اگر این به آن وصل بشود می‌تواند برآوردهای بهتری برای ما تولید کند.

شواهد مهم دیگری که در این زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد رویدادهای تاریخی بشر است. مثلاً در فلان دوره که مادها وارد ایران شدند، یا مثلاً چنگیزخان چرا به ایران حمله کرده؟ خوب به‌طورکلی خیلی‌ها برآوردشان این است که شرایط آب‌وهوایی آسیای میانه دچار ناهنجاری منفی یعنی خشکسالی شده و باتوجه به این‌که مغول‌ها دامدار بودند، ابتدا برای جست‌وجوی مراتع بیشتر شروع می‌کنند به گسترش قلمروشان و بعد هم می‌بینند بد نیست که امپراتوری تشکیل بدهند. در تاریخ کشور ما نیز مثلاً زمانی که هخامنشیان توانسته‌اند این گسترۀ عظیم تمدنی را داشته باشند، آیا فقط حاصل مدیریت خودشان بوده یا این‌که شرایط محیطی راه را بر آن‌ها هموار کرده است؟ موارد زیادی داریم که صرفاً شرایط محیطی مخصوصاً در گذشته که فناوری ضعیف بوده، باعث گسترش یا زوال تمدن‌هایی شده است.

همۀ این‌ها را اگر ذوق یا کشف تجربیات گذشته یا تاریخ بشر بنامیم، مواردی است که می‌توانیم از آب‌وهوای گذشته استفاده کنیم. به همین علت ما یکی از همکاری‌های نزدیک‌مان را با باستان‌شناسان داریم. باستان‌شناسان خیلی علاقه‌مند هستند که تاریخ انسان را دربیاورند و گاهی با علامت سؤال‌هایی مواجه می‌شوند که پاسخش را نمی‌دانند و اینجاست که ما با هم همکاری می‌کنیم. مثلاً در دشت قزوین سابقۀ سکونت از حدود هشت هزار سال پیش تا حدود پنج هزار سال پیش به‌صورت پیوسته وجود دارد. از پنج هزار الی چهار هزار سال پیش، یعنی یک مقطع حدوداً۹۰۰ساله این سکونتگاه به‌شدت افت کرده‌ و اصطلاحاً یک کولاپس (فروپاشی) اتفاق افتاده است. پس باستان‌شناسی و تاریخ هم برای ما مهم است. برای زندگی فعلی و آینده‌مان. شناخت محیط‌زیست، بوم‌شناسی و اقلیم دیرین هم در واقع به‌نوعی مکمل مطالعات زمان حال و آیندۀ ما می‌شود.

پس وجود سایت‌های باستان‌شناسی مختلف در فلات ایران مثل سیلک، جیرفت یا شهر سوختۀ سیستان، ممکن است نشان‌دهندۀ آن باشد که احتمالاً در گذشته شرایط اقلیمی آن‌ها فرق می‌کرده است؟ این‌که ما در همین آب‌وهوای خشک و نیمه‌خشک با استفاده از فناوری‌هایی مثل قنات، بادگیر و آب‌انبار توانسته‌ایم زندگی کنیم، ولی از آن سو یافته‌های پژوهشگران حاکی از آن است که مثلاً اگر اشتباه نکنم، زوال ساسانیان و صوفیان در دوره‌های خشکِ فراگیر و مستمر بوده است. و آیا حالا که ما هم در دورۀ خشکسالی‌های فراگیر و مستمر هستیم، این مسئله می‌تواند ما را نیز از دیدگاه آب‌وهواشناسی دچار مشکلات اساسی کند؟ با توجه به این‌که چالش تغییر اقلیم را باید با برداشت نابخردانه از محیط‌زیست در ایران نیز ترکیب کنیم.

بله. جواب‌ این سؤال خیلی آسان است. ما همین الآن دچار مشکل هستیم. اگر همین وضعیتی که ما الآن از نظر آب، خاک، پوشش گیاهی و… داریم ادامه پیدا کند، فکر می‌کنید ۱۰ سال دیگر چه اتفاقی می‌افتد؟ مگر مسئولان و کارشناسان ما هشدار مهاجرت نداده‌اند؟ آیا استاندار مازندران نگفت که ما ۸۰ هزار مهاجر داشتیم؟ این یعنی چه؟ ضمن اینکه ما نمونه‌های زیادی در طول تاریخ داریم که حتی مثلاً تمدنی مثل اکدها در بین‌النهرین که ۵۰۰ سال بودند، از بین رفتند.

از آن طرف شکوفایی هم داریم. نمونه‌هایی داریم که این تنگناها باعث ابتکار انسان شد. مثلاً خشکسالی مداومی که در بین‌النهرین داشتیم، ابتکار کانال را به وجود ‌آورد؛ یعنی آن‌ها مجبور می‌شوند از رودخانۀ دجله و فرات کانال بزنند. همان‌طوری که در ایران صنعت قنات را داریم. شما فکر می‌کنید ریشه‌اش چیست؟ قنات‌ها در سال‌های خشکسالی هم می‌توانند آب را تأمین کنند تا یک شرایط مطلوبی فراهم شود. پس به‌طورکلی آب‌وهوا از این لحاظ که همۀ عناصر محیطی دیگر را متأثر می‌کند مهم است. از این لحاظ پرداختن به آب‌وهوای گذشته درس‌هایی به ما می‌آموزد که می‌تواند برای مدیریت حال و آینده بسیار مؤثر باشد.

شما حدود دو دهه است که پالئوکلیما را در دانشگاه تهران تدریس می‌کنید. با توجه به این‌که در رأس یک گروه پژوهشی بودید که مدت‌هاست در این زمینه کار می‌کنید، کلیدی‌ترین نکاتی که در این سال‌ها در حوزۀ تغییر اقلیم گذشتۀ ایران وجود داشته چه بوده است؟ چکیده یا شمایی از گذشتۀ آب‌وهوای ایران را برای ما ترسیم کنید.

سؤال شما خیلی کلی است، ولی من سعی می‌کنم در حدی که برداشت کردم بگویم. ما ۱۱تا دانشجوی دکتری داشتیم که طی این سال‌ها فارغ‌التحصیل شدند. این ۱۱ نفر کسانی بودند که من استاد راهنمایشان بودم، یعنی تحت سرپرستی من کار کردند. خوشبختانه در این مدت دانشگاه‌های دیگر هم تشویق شدند و حالا تعداد کسانی که در زمینۀ اقلیم گذشته تخصص دارند خیلی بیشتر شده است. نتایج مطالعاتی که ما گرفتیم این است که اقلیم ما هم به‌نوعی تابع اقلیم کرۀ زمین بوده است. یعنی همان رفتار استانداردی را که در بخش‌هایی دیگر داشت نشان می‌دهد، چون ما می‌دانیم که شروع مطالعات آب‌وهوایی گذشته در اروپا و آمریکا بوده و بعدش در استرالیا و نیوزیلند و… و چین گسترش پیدا کرده‌ است. و دوره‌های اصلی تغییر اقلیم خصوصاً در هزار سال گذشته عمدتاً با توجه به مغزه‌های یخی گرینلند و قطب جنوب تولید شده و بعد برای دوره‌های طولانی‌تر، از رسوبات اقیانوسی نمودارهایی رسم کردند که مثلاً این دوره گرم و این دوره سرد بوده است.

یکی از نتایجی که ما گرفتیم این بوده که ایران با این تغییر اقلیم جهانی به‌شدت هماهنگ بوده و نکتۀ دیگر آن‌که ما در دوره‌های خاصی بین شمال، جنوب و غرب و شرق کشور خیلی تفاوت داریم‌. دیگر این‌که ما الگوی یکسانی نداریم. همان‌طور‌که اکنون هم اگر شما دقت کنید، یک سال در شمال ترسالی داریم و در جنوب نداریم. هم‌چنین تغییر الگوهای بارش را داشته‌ایم، یعنی تقریباً در ۱۰ هزار سال گذشته بارش ایران کمابیش با یک نوسان مثبت و منفی ۱۰ درصد حول و حوش همین عدد فعلی بوده، اما الگوی توزیع مکانی‌اش متفاوت است. یعنی گاهی این بارش عمدتاً در ایران مرکزی بوده، گاهی در نیمۀ شمالی و گاهی نیمۀ غربی بوده است. اما در مجموع بارش ما خیلی تفاوتی نکرده و دست‌کم از هشت هزار سال پیش همین‌طور است. فقط در ابتدای دورۀ هولوسن یک مقدار متفاوت است، چون دورۀ گرم‌تری بود.

دیگر این‌که دوره‌های اوج و حضیض سرما و گرما در ایران و ترسالی و خشکسالی نسبت به اروپا که خاستگاه مطالعات گسترده‌ای است، متعادل‌تر بوده؛ یعنی مثلاً اگر آن‌جا خشکسالی شدید بوده، خشکسالی ایران به آن اندازه نیست یا اگر دورۀ سردی بوده، این دوره برای ما یک مقدار تعدیل‌شده‌تر است. به‌طور کلی در دوره‌های یخبندان در کل دنیا کاهش بارش داریم. مخصوصاً در عرض‌های بالای اروپا این کاهش بارش خیلی محسوس است. در دوره‌های یخبندان و سرد در کشورمان بارندگی کاهش پیدا می‌کرد، اما خشکسالی نتیجه‌اش ترسالی است. شاید برایتان عجیب باشد. ولی وقتی دما کاهش پیدا می‌کند میزان تبخیر هم کاهش پیدا می‌کند، نیاز آبی هم کاهش پیدا می‌کند و همان بارش اگر به جای ۲۵۰ میلی‌متر ۱۸۰ میلی‌متر بشود، راندمانش از دورۀ گرم بیشتر است.

بنابراین اثر انسانی هم دارد؟ پس احتمالاً آن موقع ایران هم برای زندگی یک جای جذاب بود؟

بله. ما باید این تصور را داشته باشیم که حتی در دورۀ یخبندان، ایران یخبندان نمی‌شود. مثلاً الآن جنوب کشور ما دماهای غیرقابل تحمل دارد در نقطه‌ای تعدیل‌ می‌شود. شما اگر نگاهی به منطقۀ خاورمیانه بیندازید، در ایران و عراق و ادامه‌اش در ترکیه، اردن و فلسطین سایت‌های باستانی خیلی معروفی داریم، چرا؟ چون در مناطق پست‌تر دما اجازۀ زندگی خوبی را به انسان‌ها نمی‌داد. چون هم گرم بوده و هم منابع آب کم هستند. اگر دقت کنید درمی‌یابید که تمام سایت‌های ما در دامنه‌ها در دره‌های به‌اصطلاح مناطق کوهپایه‌ای است؛ یعنی جایی که هم به دلیل ارتفاعی که دارد دمایش تعدیل شده است، هم دسترسی به آبِ چشمه، قنات و رودخانه خیلی راحت‌تر بوده است. یعنی هم زمستانش از نظر دمایی برایشان قابل تحمل بود و مثل زمستان‌های سخت عرض‌های بالا نبود و هم تابستان‌های نسبتاً قابل تحملی داشته و دسترسی به آب راحت‌تر بوده، هوای صاف بیشتری داشته است.

هوای بارانی در مناطقی که هر روز باران دارد محدودیت ایجاد می‌کند و می‌بینید که عمده سایت‌های باستان‌شناسی ما در نوار کوهپایه‌ای البرز جنوبی و شمالی است‌، در زاگرس است، حتی در منطقۀ جیرفت و کرمان. این‌ها باز مناطق کوهپایه‌ای است. این‌ها همه به ما می‌گوید درست است که فناوری برای غلبه بر شرایط سخت به کمک انسان می‌آید، اما در صورت پیشگیری از تغییر اقلیم، ما هرچه آب‌وهوای بهینه‌تری داشته باشیم، زندگی راحت و کم‌هزینه‌تر می‌شود.

اتفاقاتی که در محیط جغرافیایی ایران می‌افتد بیانگر این است که تغییر اقلیم به‌طور مشخصی به‌ویژه در بخش گرمایش جهانی در کشور ما نیز در حال رخداد است. شاید فلات ایران و ایران هم یکی از آن جاهایی باشد که اثرپذیری مشخص‌تری در این زمینه داشته و ناهنجاری‌های اقلیمی ما و فراوانی رخدادهای حدی‌مان، دماهایی که این روزها تجربه می‌کنیم، خیلی زیاد شده است. با‌این‌حال، با توجه به آن‌چه فرمودید، آیا امکان دارد این روند گرمایشی که فعلاً تجربه می‌کنیم، در چند دهۀ آینده معکوس بشود یا ما دچار عصر یخبندان کوچک بشویم؟

پاسخ این سؤال را در همان سامانۀ آب‌وهوا باید جست‌وجو کرد. سامانۀ آب‌وهوا که شما استحضار دارید، از پنج مؤلفه در ارتباط با هم و تأثیرگذار و تأثیرپذیر از هم تشکیل شده است. یکی از این مؤلفه‌ها که نقش مهمی دارد و شاید بعد از جو، بتوانیم به‌عنوان دومین مؤلفه هم از آن یاد کنیم، آب‌کُره (هیدروسفر) است. از طرف دیگر وقتی ما صحبت از سامانه می‌کنیم، هر سامانه‌ای ویژگی‌های مشخصی دارد‌؛ ازجمله بازخوردهایی که به‌صورت مثبت و منفی مطرح می‌شوند. یعنی اگر یک سیستم در جایی دچار ناهنجاری بشود، این ناهنجاری به‌صورت بازخوردهای مثبت و منفی دوباره به خود سیستم برمی‌گردد که ممکن است موجب تقویت یا تضعیف آن بشود.

عملکرد انسان طی دو قرن گذشته مخصوصاً ۵۰ سال گذشته، به‌گونه‌ای بوده که نتیجۀ آن به‌طور خاص، انتشار گازهای گلخانه‌ای است. انسان آمده ترکیب جو (یعنی مهم‌ترین سامانۀ آب‌وهوا) را دستکاری کرده است؛ یعنی مثلاً به جای این‌که امروزه حداکثر ppm300 گازکربنیک داشته باشیم، حدود بیش از ppm420 میزان CO۲ جو است. انسان باعث این اختلال شده و اصطلاحاً باعث افزایش ماهیت گلخانه‌ای زمین شده که در نتیجۀ‌ آن افزایش دما داشته باشیم. حالا خود این افزایش اما فیدبک مثبت یا بازخورد مثبت دارد و بازخورد مثبتش این است که هرچه دما افزایش پیدا کند، خود این افزایش دما باعث آزاد شدن گازکربنیک بیشتر اقیانوس می‌شود. ما در این‌جا فقط روی اقیانوس‌ها تمرکز داریم. این‌که دوباره CO۲ از اقیانوس آزاد می‌شود و وارد جو می‌شود یعنی یک فیدبک یا بازخورد مثبت، یعنی آن اضافه شدن CO۲ باعث آزاد شدن و تشدید گرما می‌شود.

از طرف دیگر ما یک‌سری فیدبک منفی داریم. مثل دورۀ «یانگر دریاس» که در حدود ۱۱ هزار سال پیش تجربه کرده‌ایم. دورۀ «یانگر دریاس» جزو بازخوردهای منفی سامانۀ آب‌وهوا بود. به چه صورت؟ همین حالا که ما با هم صحبت می‌کنیم، حجم عظیمی از گرمای کرۀ زمین از مناطق حاره توسط جریانات گرم و اقیانوسی ازجمله «گلف استریم» به سمت حوضچۀ قطبی و عرض‌های بالای جغرافیایی هدایت می‌شود. یک لحظه شما فکر کنید اگر به هر دلیلی این آب گرم به آن حوضه تزریق نشود، چه اتفاقی می‌افتد؟ فقط برای تأکید بد نیست خوانندگان شما و خود شما دو طرف اقیانوس اطلس را یک بررسی کنید. شرق اطلس اسکاندیناوی قرار گرفته با یک تمدن و سطح زندگی بسیار بالا از نظر اقتصادی، اجتماعی و صنعتی، غرب اطلس در واقع شمال‌ شرقی کانادا می‌شود.

شمال ‌شرقی‌ کانادا یک منطقۀ بسیار سرد با زمستان‌های طولانی و خالی از جمعیت و خلوت است که با مشوق‌های زیاد مجبور می‌شوند آن‌جا زندگی کنند. ولی این طرف ضمن این‌که زمستان‌های بسیار سردی هم دارد، کشورهای بسیار پیشرفته مستقر شده‌اند و جالب‌تر از آن، اگر شما دمای سالانۀ ساحل شرقی اطلس را در سواحل اسکاندیناوی اندازه بگیرید و با سواحل غربی اطلس یعنی ساحل شرقی کانادا مقایسه کنید، این‌طرف تا آن‌طرف ۹ درجه اختلاف دما دارد. همین اختلاف دمای بیشتر باعث شده اسکاندیناوی جذابیت بیشتری داشه باشد.

چرا این بحث را مطرح کردم؟ زمانی که دما افزایش پیدا می‌کند همان‌طور که این روزها شاهد هستیم، یخ‌های قطبی ذوب می‌شوند. گرینلند که حجم عظیمی از یخ روی آن است ذوب می‌شود. این ذوب شدن، دو اتفاق را در پی دارد. اول این‌که همان‌طور که می‌دانید یخ‌ها آب‌های شیرین و اقیانوس‌ها آب‌های شور هستند، حالا وقتی حجم عظیمی از یخ‌ها ذوب شده و وارد اقیانوس می‌شود، چگالی اقیانوس‌ها به‌هم می‌خورد. یعنی در واقع وزن آب در واحد حجم کاهش پیدا می‌کند. از طرف دیگر این آب، سرد هم هست. یعنی دمای اقیانوس را در قسمت بالا تغییر می‌دهد. یعنی دوتا آیتم: میزان شوری و دما، هر دو تغییر پیدا می‌کند. اگر این اتفاق تداوم پیدا کند باعث می‌شود جریانات گرمی مثل «گلف استریم» دیگر امکان نفوذ به منطقۀ قطبی نداشته باشند. چرا؟ چون آب‌های سرد طوقۀ وسیع‌تری دور قطب را دربر می‌گیرند و می‌دانید که به‌طورکلی وقتی آب‌ها به چهار درجۀ سلسیوس می‌رسد، بالاترین وزن و جرم را دارند و چون سنگین‌تر از آب‌های دیگر هستند، در آب‌های دیگر فرو می‌روند؛ یعنی وقتی آب‌های سطحی شیرین به دمای چهار درجۀ سلسیوس می‌رسد، برای آب شور به دمای حدود منفی یک می‌رسد. این‌که فروروی در کجا باشد هم بسیار مهم است.

و این را همین سازوکاری که عرض کردم کنترل می‌کند. وقتی یخ‌ها ذوب می‌شوند، اولاً آب شیرین ناشی از ذوب یخ که دیگر حداقل صفر درجه است، با آب شور مخلوط می‌شود و منطقۀ سینک یا فروروی آب در آب‌های عمیق تغییر پیدا می‌کند. می‌آید در عرض‌های پایین‌تر. حالا به‌مرور که این بیاید پایین، یعنی در واقع عرض‌های بالا از گرما محروم می‌شوند یا گرمای عظیمی به آن‌ها نمی‌رسد. موج سرما و یخبندان به‌مرور از آن‌جا شروع می‌شود و وقتی‌ موج یخبندان از عرض‌های بالا شروع می‌شود یعنی سطوح وسیعی از کرۀ زمین آلبدوی۴ بسیار بالایی پیدا می‌کند که تابش خورشید را منعکس می‌کند و برمی‌گرداند.

خود این دوباره می‌شود فیدبک مثبت برای این پدیده‌ای که اتفاق افتاد؛ یعنی آب‌های گرم به مناطق قطبی نمی‌رسد. این باعث می‌شود‌ برف‌ و یخ مناطق بیشتری را بپوشاند و باز پوشش برف و یخ، باعث آلبدوی بسیار بالا می‌شود. سرما دوباره شدت می‌یابد و این موج سرما به عرض‌های پایین منتقل می‌شود و سیستم گرمایش عمومی جو را به‌هم می‌زند و یک دوره یخبندان را سبب می‌شود. این چیزی است که در سامانۀ آب‌وهوای کرۀ زمین قبلاً تجربه شده و از نظر شبیه‌سازی و مدل هم تردیدی در وقوع آن نیست.

اما نکتۀ کلیدی این‌جاست که چه زمانی این اتفاق می‌افتد؟ این را ما نمی‌توانیم تعیین کنیم… ۱۰۰ سال، ۵۰۰ سال، هزار سال یا نمی‌دانم ۲۰ سال دیگر. اما آن‌چه مسلم است، اگر ما رفتارمان را کنترل نکنیم و انتشار گازهای گلخانه‌ای، تغییر کابری‌ها و هر آن‌چه را باعث گرم شدم زمین و تشدید آن می‌شود کنترل نکنیم، به‌عنوان انسان‌های ساکن در این کره باید انتظار یخبندان را هم داشته باشیم که البته خاص ایران هم نیست.

من در پاسخ سؤال‌های قبلی عرض کردم که پروندۀ تغییر اقلیم و گرمایش جهانی، همان‌طور که از نامش پیداست، یک پدیدۀ جهانی است. یعنی وقتی‌ در حوزۀ اقیانوس اطلس این اتفاقات رخ می‌دهد، کل کرۀ زمین را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به این طریقی که عرض کردم رخداد یخبندان، پیامد دوران گرما خواهد بود، اما این نباید باعث غفلت ما بشود و خوش‌خیال باشیم که خود سیستم کار خودش را می‌کند. خود یخبندان هم محدودیت‌ها و خسارت‌هایی در بخش‌های مختلف دارد و بر حیات اثرهایی خواهد گذاشت. آن هم اتفاق خوبی نیست، مهاجرت‌های معکوس اتفاق می‌افتد و پیامدهای زیادی دارد. تازه اگر ما الآن برای فرار از گرما به عصر یخبندان هم دلخوش باشیم، علاوه بر این‌که چیز خوبی نیست، تا رسیدن به آن هم از خود گرما خسارت زیادی متحمل خواهیم شد.

به‌هر‌حال، افزایش دما یعنی شرایطی که علائمش را داریم می‌بینیم: خشکی‌ها، خشکسالی‌ها و نیاز آبی، خصوصاً در عرض‌های مناطق جنب‌ حاره مثل منطقۀ خاورمیانه و عرض‌های مشابه آن. مسلماً اگر قرار باشد ۳۰۰ سال دیگر این اتفاق بیفتد، چندین نسل آسیب‌های جدی می‌بینند. ممکن است برخی مناطق واقعاً استعدادشان را برای زندگی از دست بدهند و هجوم جمعیت برود به سمت مناطق دیگری که مستعدتر هستند و بحث مرزها و تبعات سیاسی مهاجرت‌های کنترل‌نشده پیش بیاید. این‌ها چیزهایی است که به ما‌ هشدار می‌دهد رفتاری عاقلانه داشته باشیم و اجازه بدهیم که طبیعت خودش کارش را انجام بدهد، ما ناهنجاری و اختلالی در سامانه ایجاد نکنیم.

پانویس

  1. هیأت بین‌الدولی تغییر اقلیم (Intergovernmental Panel on Climate Change).
  2. little ice age.
  3. Medieval Warm Period.
  4. آلبدو: پدیدۀ بازتاب نور از سطح یک جسم.

 

فصلنامۀ صنوبر، سال هفتم، شمارۀ ۲۲ و ۲۳، ص ۷۴ تا ۹۲.

پیام بگذارید