نگونبختی آب؛ نقدی کوتاه بر مدیریت بحران کمآبی در ایران
حمید حیدری/ در همین آغاز متن خیالتان را راحت کنم! علت نگارش این نوشتار نه دادن راهکار برای معضل کمآبی است، نه قصد تکرار مرثیۀ این درد رو به وخامت، زیرا که به گمان نویسندۀ این سطور، متأسفانه ریشۀ عمدۀ بحرانهای محیطزیستی ما به شدت سیاسی و ناشی از عدم درک بومشناختی مدیران، برنامهریزان و مشاوران کشور است و تا زمانی که این نگرش یکسویه تغییری نکند، ارائۀ راهحل بیهوده است، زیرا که ارادۀ برخاستنی نیست. با اینحال سعی شده است در این فرصت کوتاه گریزی به ریشههای تاریخی بحران کمآبی و ایدههای آلترناتیوی که در دنیای معاصر بوده و دیده نشده، زده شود.
شاید برای نخستین بار و قبل از عمومیت یافتن علم اکولوژی و پس از تأثیرات ناگهانی و هولناک انقاب صنعتی بر اروپای قرن نوزدهم، این انگلس۱ بود که به رابطۀ طبیعت و انسان توجه کرد. وی در کتاب پیشتاز «دیالکتیک طبیعت» پس از بیان نحوۀ برخورد مخرب ایتالیاییها با جنگلهای آلپ و بازخورد آن میگوید: «… با این وصف، نباید زیادی سر فتوحات انسان بر طبیعت بر خود غره شویم. طبیعت انتقام هرکدام از چنین فتوحاتی را از ما میگیرد. درست است که هر پیروزی در آغاز نتایجی را که انتظار داریم به بار میآورد، اما در وهلۀ دوم و سوم پیامدهای کاملاً متفاوت و پیشبینینشدهای به دنبال دارد که در غالب موارد نتایج مرحلۀ اول را از میان میبرد… بدین سان، در هر گام به یاد میآوریم که ما به هیچ عنوان، همچون فاتحی که بر مردمی بیگانه حکومت میکند و چون کسی که از بیرون از طبیعت ایستاده، بر طبیعت حاکم نیستیم بلکه ما با گوشت و خون و مغزمان به طبیعت تعلق داریم و در بطن آن هستی داریم و برتری ما همه در این است که نسبت به تمامی دیگر مخلوقات دارای این امتیاز هستیم که میتوانیم قوانین طبیعت را بیاموزیم و آن را بهدرستی به کار ببریم.
بخش آخر سخنان انگلس قطعاً برای انسان پیشامدرن قابل فهم بود. انسانی که هنوز فریفتۀ فناوری (به تعبیر فروم: ماشین) ۲ نشده بود و میتوانست محیط پیرامونی خود را آنگونه که هست درک کند و با آن تعامل ایجاد کند و حتی بدان عشق بورزد (نمونۀ والای این عشق به زمین و موجوداتش در نامۀ سیاتله رئیس قبیله دوامیش در سال ۱۸۵۲ به رئیسجمهور وقت آمریکا تبلور یافته است)، ولی انسان کنونی (با این که تصور میشد به کمک دانش زیستشناسی و تکامل، به فهمی منطقی از جایگاه واقعی خود در هستی رسیده است) همچنان با جهل ناشی از شهوت قدرت در حال نابودی تنها خانۀ خود است: شبه خدایی خودساخته که فقط با قوانین فیزیک محشور است و به هیچ کس پاسخگو نیست۳.
از مهمترین مشکلات محیطزیست که ناشی از بحرانهای محیطزیستی جهانی دیگری از قبیل افزایش جمعیت، گرمایش جهانی، تخریب بیرویۀ سرزمین، تغییر سبک زندگی به شیوۀ مصرفگرایانه و… است، کمبود آب شرب برای جوامع انسانی و در سطح کلانتر برای سایر زیستمندان است. اهمیت معضل کمآبی به حدی است که موجب شده واژۀ «امنیت آب» که اشاره به حق همۀ جانداران در استفادۀ پایدار و مطمئن از آب دارد، وارد مباحث محیطزیستی و سیاسی شود. در این میان کشورهای کمربند خشک سالهاست با این مشکل روبهرو هستند. با توجه به این که مشکل کمآبی با پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی که در خود نهفته دارد، میتواند بیش از هر بحران محیطزیستی دیگری منازعات و فجایع انسانی را سبب شود.
جبر جغرافیایی ایران را نیز در میان کشورهای فوق قرار داده و با رشد بیسابقۀ جمعیت، کشاورزی سنتی، مدیریت غلط آب و کاهش بارشها، این مسئله تشدید شده است. در واقع با اینکه دشتهای فلات ایران در حال تجربۀ تاریخی بدترین دوران کمآبی هستند، نحوۀ مدیریت ما و نگرش ما -که موجب این بزرگترین تنش زیستی فلات ایران شده- عاری از هرگونه آیندهنگری خردمندانه است.
دیدگاه توسعه از بالایی که تنها به زیرساختهای فیزیکی توجه داشت و رابطۀ انسان-جامعه-فضا را بیاهمیت میدانست کماکان رایج و به زنگ خطرهایی که در دهههای اخیر زده شده وقعی ننهاده است. مرور آزمون و خطاهای مدیریتی سالهای اخیر گواه روشنی است از عدم درک شرایط پیشرو. تعریفهای تحریف شده و شبه علمی از بحران محیطزیستی کشور، سادهسازی کودکانۀ مسائل، سرسختی در ایجاد فضای تعامل و عدم استفاده از راهکارهای نوین و آکادمیک و… اینها گوشهای از سرگیجههای مدیریتی است که نمیخواهد به بیماری هولناک سیستم اعتراف کند و تنها به درمان سطحی و زودگذر اکتفا کرده است. در واقع اگر بخواهیم صادق باشیم باید از واژۀ بیماری استفاده کنیم. بیماریهایی که بزرگترین آن نگونبختی آب است.
باید اعتراف کرد که ماجرای آب و فلات ایران داستانی است به درازای تاریخ که در آن افسانه و حقیقت درهم آمیختهاند. به استناد اوستا در دوران جمشید، یکی از ویژگیهای بارز آن عصر موسوم به طلایی، تباه نشدن آب و گیاهان بوده است. قناتها و سازههای آبی شوشتر و بسیاری دیگر از این موارد، حکایت از جایگاه حیاتی آب در فلات ایران داشتند. رد رشد و توسعۀ شهرهای باستانی، مرزهایی که با رودها تعیین میشد (از افسانۀ آرش و جیحون تا واقعیت قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر) همگی بخشی از شواهد تاریخی سرزمینی است نیمهبیابانی که به آب وابسته بوده است. وابستگی به آب در این سرزمین بهقدری حیاتی بوده که در شکلگیری روابط انسان و اجتماع، رابطه انسان-محیط و ارتباط انسان و نظام سیاسی مستقیماً دخیل بوده است.
بررسیهای ویت فوگل۴ بر روی شیوۀ تولید آسیایی، نشاندهندۀ تأثیر نظام آبیاری مصنوعی در ایجاد دولتهای متمرکز و قوی بوده است. در این جوامع آبسالار، مدیریت اراضی و آب به طریق یک سیستم مدیریتی بالا به پایین استمرار داشته است. ویت فوگل با شرح تاریخی این سیستم، به بسط نظریۀ خود در زمینۀ رابطۀ تغییرات نظامهای اجتماعی، کمآبی و مدیریت آب پرداخته است. ضعف در مدیریت آب ناشی از خشکسالیها منجر به ناپایداری سیستم بوروکراسی و کاهش تمرکز و قدرت دولت میشده است (شاید شکستهای پیاپی دوران قاجار و عهدنامههای ننگین را بتوان با این شیوه نیز بررسی نمود).
قطعاً نظریۀ ویت فوگل حکمی قطعی از شرایط پیشین ما نیست، ولی کنشهای کنونی ما و محیط (هم در سطح ملی و هم منطقهای) میتواند منجر به شروع دوران تاریکی از آبسالاری شود. در این بین امری که حتمی است نبود ارادهای ملموس و برنامهای منظم است، حتی ناامیدانه باید گفت که راهکارهای مورد بحث برنامهریزان ازهمگسیخته و بیثباتاند و البته زمان تصمیم آگاهانه هم بسیار کوتاه. تصمیمات آگاهانه با دیپلماسی فعال برای آب (برای حل معضلات آبهای مرزی مثل هامون و تالابهای غرب و جنوب غرب) میتواند ما را از جنگهای قابل پیشبینی آب دور و شاید حتی به شعار مشهور و مفقود یونسکو نزدیک کند: آب برای صلح.
پانوشتها:
- فردریش انگلس فیلسوف و انقلابی کمونیست آلمانی و نزدیکترین همکار کارل مارکس است که در تدوین برنامۀ مبارزاتی کارگران اروپایی و ایجاد حزب طبقۀ کارگر مشارکت داشته است.
- اریش فروم روانکاو وجامعهشناس آمریکایی- آلمانی تبار و از برجستهترین فیلسوفان مکتب اومانیستی است.
- یووال نوح هراری، انسان خردمند.
- کارل آگوست ویت فوگل، جامعه شناس برجستۀ آلمانی که آثارش از مهمترین منابع افکار و عقاید روشنفکرانه و توسعۀ سیاسی قرن بیستم است.
فصلنامۀ صنوبر، سال دوم، شمارۀ چهارم، ص ۱۶ تا ۱۹.