کویر آباد نمی‌شود مگر به عشق؛ مروری بر پروژۀ منطقۀ نمونۀ گردشگری متین‌آباد

گفت‌وگوی مانیا شفاهی با سید هادی اشرف واقفی/ آژانس ایران‌دوستان، تور اپراتور است که در سال ۱۳۷۰ به‌طور رسمی شروع به کار کرده و ۳۱ سال از عمر آن می‌گذرد. عمده فعالیت کاری آنها در زمینۀ تور ورودی بوده و آنها را به‌عنوان یکی از آژانس‌های خوب در تور ورودی می‌شناسند. توریست‌هایی که به ایران وارد می‌شوند به‌خصوص اروپایی‌ها به بازدید از مناطق مرکزی ایران که کویر هم جزء آنها است بسیار علاقه‌مند هستند و در گذشته آژانس ایران‌دوستان جسته و گریخته آنها را به نائین، طبس، کرمان و غیره می‌بردند، ولی امکانات رفاهی مثل حمّام و مهمان‌خانۀ مناسب و غیره در آن مناطق برای پذیرایی از این مهمانان وجود نداشت. قبلاً در نائین از یک مدرسه به‌عنوان مهمان‌خانه و در روستای چوپانان از خانۀ بهداشت استفاده می‌کردند. همین کمبودها آنها را به فکر چاره انداخت. آنچه از زبان سیّدهادی اشرف واقفی، مؤسس و بهره‌بردار اکوکمپ کویر متین‌آباد می‌خوانید، ماجرای به‌وجود آمدن یکی از مجموعه‌های نمونۀ گردشگری ایران است که حالا آوازۀ جهانی دارد و حتّی در سال ۲۰۱۴ در فهرست ۱۸ سایت برتر گردشگری جهان در زمینۀ فعالیت‌های اکوتوریستی قرار گرفته است.

ایدۀ اکوکمپ متین‌آباد چطور به واقعیت پیوست؟

کلّ مجموعۀ آژانس ایران‌دوستان از سهامداران گرفته تا سایرین همه نطنزی هستند. پس وقتی به فکر یک حرکت جدّی برای تدارک جایی مناسب پذیرایی از گردشگران افتادیم، دیدیم چه بهتر که در حاشیۀ شهرستان نطنز باشد. مهم این بود که آنجا ما را می‌شناختند و امکان تعامل با محلّی‌ها امتیاز ارزشمندی بود. از سال ۱۳۸۵ مطالعات مورد نیاز را شروع کردیم. با مرحوم مهندس سعید اعظم واقفی از کویر مرنجاب تا نائین و مناطق مختلفی را بررسی کردیم. در منطقۀ خودمان متوجه شدیم که متأسفانه کویر خیلی مورد بی‌مهری قرار گرفته است.

وارد کویر که می‌شوید نخاله‌های ساختمانی، ضایعات صنعتی، زباله‌های شهرداری را شاهد هستید که باد هم آنها را به سرتاسر کویر پخش می‌کند. از عمده مسائلی که در سطح کویر داریم عدم رعایت بهداشت و وجود پشۀ خاکی است و همه‌ ناشی از مشکلاتی است که در ۵/۴ دهه‌ی اخیر رخ داده و آنجا را به مرکز زباله تبدیل کرده است. خیلی گشتیم تا جایی که قابلیت انجام یک پروژه را داشته باشد پیدا‌ کردیم.

البته دو یا سه مکان دیگر را نیز پیش از این انتخاب و کار را شروع کردیم که بعد از چند ماه متوجه شدیم در نزدیکی آنها مجوّز گاوداری، مرغ‌داری یا تأسیسات غیرسازگار دیگری را داده‌اند. تا اینکه به نقطۀ فعلی رسیدیم که آن هم داستان جالبی دارد.

وقتی که یک هکتار زمین را از منابع‌طبیعی گرفته و رفته بودیم برای حصارکشی و گودبرداری و کارهای اولیه، بعد از یکی دو روز، دیدیم که یک بلدوزر آمد و آنجا شروع کرد به کار کردن، جای تعجب بود. از آنها پرسیدیم که اینجا چه‌کار می‌کنند، گفتند که قرار است کارخانۀ آجر ماشینی شود! به اداره‌ی منابع‌طبیعی مراجعه کردیم و ماجرا را شرح دادیم و به آنها یادآور شدیم که کار ما نباید آلودگی‌صوتی و تنفسّی داشته باشد. آنها هم توجیهات خودشان را آورند. خیلی ناراحت شدیم چون تقریباً حدود ۲سال (۱۸ تا ۲۰ ماه) از شروع تحقیقات و بررسی و مکان‌یابی گذشته بود. پشیمان شدیم و تصمیم گرفتیم موضوع را به کلّی فراموش کنیم.

تصمیم بسیار سختی بود. دوستان محلّی‌ای که به خصوص از مرکز شهرستان با ما بودند و احساس می‌کردند که حرکت خوبی می‌خواهد انجام شود، وقتی ناراحتی ما را دیدند، اجازه ندادند که به تهران برگردیم. ما را بردند همان نزدیکی در یک مزرعه که همین نقطۀ فعلی است که ساختمان اصلی ما در آن قرار دارد. کشاورزهایی هم که آنجا کشاورزی می‌کردند هم آمدند و ابراز محبّت کردند. کنار جایی که من و سعید نشسته بودیم، یک قطعه یونجه‌زار بود که در آن یک درخت توت کوچک هم وجود داشت. پرنده‌های مختلف هم در آنجا رفت‌وآمد می‌کردند و همین‌طور که صحبت می‌کردیم، گفتیم چقدر خوب می‌شد که یک همچین جایی را هم ما پیدا می‌کردیم که به این زیبایی باشد.

از این موضوع گذشت و ما به تهران برگشتیم و طبیعتاً در دفتر بر سر اینکه که چه باید بکنیم زیاد گفت‌وگو می‌کردیم. یکی از دوستان که از ابتدا دنبال کارهای ما بود و آن روز ما را به آن مزرعه برده بود، تماس گرفت و گفت که سریال حضرت یوسف تمام شده و می‌خواهند شترهایش را بفروشند و شترهای آرام و خوبی هم هستند و برای کار شما مناسب است. این پیشنهاد را به ما داد چون در جریان ایده‌های ما بود. گفتیم: «آقا سیّدکریم! ما هنوز کاری نکرده‌ایم که بخواهیم شترش را بخریم!» خیلی اصرار کرد که نه اینها خیلی شترهای خوب و نجیبی هستند. به هر حال یک جمعه دوباره حرکت‌کردیم رفتیم به اتفاق ایشان در حسین‌آباد کویر بین ابوزیدآباد و متین‌آباد.

خانم محترمی بود که آقا سیّدکریم او را می‌شناخت و ما را به دامداری‌اش برد. دیدیم چند شتر آنجا خوابیده‌اند و بچّه‌شترها هم کنارشان هستند، شترهای خوب و قشنگی هم بودند و واقعاً هم آرام بودند. ما هم تا آن موقع اصلاً با شتر ارتباط نداشتیم. به‌هرحال شترها را خریدیم و رفتیم که سوار خودرو شویم، دقیقاً ساعت۷ بعد از ظهر بود. خانم گفت که شما اینها را خریده‌اید باید آنهارا با خودتان ببرید! اگر این کار را نکنید من در را باز و بیرون‌شان می‌کنم، دیگر از این لحظه متعلّق به من نیستند! هرچه از ایشان خواستیم این موقع که نمی‌شود شترها را برد، گفتند معامله انجام شده و ممکن است برای اینها اتفاقی بیفتد و من هم مسئولیت نمی‌پذیرم.

چاره‌ای نداشتیم. هرطور که بود کامیون و جرثقیل گرفتیم. ابتدا می‌خواستیم آنها را ببریم خود نطنز، پیش همین آقا سیّدکریم که آنجا دامداری هم دارد. وقتی با او صحبت کردیم گفت که یک دوستی در متین‌آباد دارد که ساکن است و کشاورزی می‌کند و یک باغ دارد. شترها را به یکی از باغ‌های ایشان می‌بریم تا تکلیف روشن شود.

تا این پروسه‌ها انجام شود فکر می‌کنم ساعت حدود ۱۲ نیمه‌شب شد. شترها را بردیم آنجا و دیدیم ایشان یکی از همان کشاورزهایی است که آن روز در مزرعه مشغول کار بود. شترها را به باغی که خالی از درخت بود و دری هم نداشت بردیم و شبانه در را با تیر و تخته بستیم و برگشتیم تهران.

آخر هفته‌ها می‌رفتیم به این شترها سر می‌زدیم، در حالی‌که هیچ پروژه‌ای نداشتیم و در عین حال علاقه‌مند هم شده بودیم. برای شترها نان خشک می‌بردیم و خیلی به آنها وابسته شده بودیم. یک روز به آقای حسین‌زاده که از شترها نگهداری می‌کرد، گفتیم جایی را برای ما اجاره کن که هر روز به ما اعلام نکنی که یونجه و علوفه می‌خواهم و نیست. یکی از همین زمین‌های یونجه‌زار را برای اینکار اجاره‌ کن.  هفته‌ی بعد که رفتیم گفت: «صاحب همان مزرعه‌‌ای که یک‌ روز در آن نشستید و با کشاورزها چای خوردید می‌خواهد زمینش را بفروشد. به جای اجاره کردن بیایید و آنجا را بخرید».

رفتیم با مالکش دقیقاً در همان نقطه‌ای که قبلاً نشسته بودیم و درمورد این زمین حرف زده بودیم صحبت کردیم. همین را به فال نیک گرفتیم و مزرعه را خریدیم و بعد از آن با جدّیت به دنبال باقی تدارکات موضوع رفتیم. بخشی از زمین جزء مستثنیات بود که با اداره‌ی منابع‌طبیعی صحبت کردیم و با آنها وارد توافق شدیم، چون به زمین‌های کشاورزی اجازه‌ی ساخت‌وساز نمی‌دهند و باید مستثنیات باشد. از آنجا پروژه شروع شد و این شروع کار منطقه‌ی نمونه‌ی گردشگری متین‌آباد بود.

چرا متین‌آباد منطقۀ نمونه شد؟

وقتی وارد کار شدیم و طرح خود را به سازمان میراث فرهنگی ارائه دادیم، کارشناسان‌شان گفتند که اخیراً دولت (دولت آقای احمدی‌نژاد) با طرح‌هایی موافقت می‌کند که در مناطق نمونۀ بر اساس اهداف توسعه‌ی پایدار باشد. در این صورت در ایجاد زیرساخت‌ها هم کمک می‌کند. بهتر است شما هم به دنبال چنین طرحی باشید. ما هم دنبال کار را گرفتیم و در نهایت در سفر رئیس‌جمهور به استان ‌اصفهان، طرح ما در هیئت دولت به عنوان منطقه‌ی نمونۀ گردشگری تصویب شد.

چرا بر اساس توسعۀ پایدار؟

توسعۀ پایدار سه‌محور دارد؛ اوّلین‌محور حفظ فرهنگ‌محلّی و احترام به آن است. ما بر این موضوع تمرکز و حساسیت زیادی داشتیم، به‌خصوص درمورد پوشش محلّی که تلاش کردیم حتّی پرسنل مجموعه لباس سنّتی‌ای را که پیرمردها می‌پوشیدند استفاده کنند. خودمان هم می‌پوشیدیم. همچنین به زبان محلّی احترام گذاشتیم. در عروسی‌ها از موسیقی‌های جدید استفاده می‌کردند که ما آن را به سازهای بومی و سرنا و آن چیزی که در گذشته مرسوم بوده برگرداندیم. مهاجرت روستا  این روزها معکوس شده و خیلی‌ها برگشته‌اند. فرهنگ مردم به سوی حمایت از گردشگری رفته است. شاید بتوان گفت که حالا متین‌آباد بعد از ابیانه بهترین روستای شهرستان است. مردم وقتی استقبال گردشگران را دیدند، به این شرایط کمک کردند.

وقتی که در حین حرکت در روستا زباله‌ها را جمع می‌کردیم، ما را می‌شناختند و می‌آمدند و می‌گفتند شما انجام ندهید ما خودمان انجام می‌دهیم و کم‌کم این فرهنگ به حدّی رشد کرد که به گفته‌ی بخشداری در کلّ منطقه تنها جایی که زبالۀ خودشان را از مبدأ تفکیک می‌کند روستای متین‌آباد است. مردم دامداری‌ها را به حاشیۀ روستا بردند و به‌طور متمرکز آنجا قرار دادند. هنوز هم خیابان‌ها را جارو و تمیز می‌کنند. زباله‌ها را جایی نمی‌گذارند که سگ و گربه پاره کند و خسارت بزند. جهت تحصیل جوانان در روستا عوض شده است؛ قبلاً می‌رفتند به سمت رشته‌های اقتصاد و مدیریت که بازار کارش کم بود، اما حالا در رشته‌هایی مثل زبان‌های ‌خارجه، هتل‌داری، گردشگری، مدیریت جهانگردی و امثال آن ادامه تحصیل می‌دهند که خیلی برای ما جالب است. نشان می‌دهد که احساس کرده‌اند بازار کار در چه رشته‌هایی است و حتّی چند نفر از جوانانی که با ما کار می‌کنند در همین حوزه‌ها تحصیل می‌کنند.

آموزش‌پذیری که از آن صحبت کردید به‌صورت آموزش مستقیم بوده یا از کارهای شما الگو گرفته‌اند؟

در قرآن هم داریم که چرا چیزی را می‌گویید که خودتان انجام نمی‌دهید. من وقتی خودم لباس محلّی درست کردم و پوشیدم، اینها هم شلوار جین را کنار گذاشتند. در مراسم عاشورا و تاسوعا وقتی پوسته‌های کیک و خوراکی‌های دیگر را روی زمین می‌انداختند، من بلافاصله از ماشین کیسه می‌آوردم و آنها را جمع می‌کردم.  دیدن این صحنه‌ها حالا دیگر برای آنها جا افتاده و فرهنگ شده‌است.  بله، ما ابتدا به صورت عملی و آموزش غیرمستقیم این کار را انجام می‌دادیم، بعد یک روز من در مسجدشان صحبت کردم. مردم نشسته بودند، از زبان خودشان صحبت کردم و به آنها گفتم ما همه معتقد به فشار قبر و مسائل بعد از مرگ هستیم.

باور شخصی من این است که اگر به زمین احترام بگذاریم، آن را پاک نگه داریم، دیگر دچار فشار قبر نمی‌شویم. از همین دریچه شروع کردم و با کاربرد مسائل اعتقادی و اجرایی پیش رفتم. در خود مجموعه‌ی ما هم دیگر کم‌کم اعضا آموزش دیده‌اند، چون تقریباً تمام پرسنل ما از اهالی روستاهای اطراف هستند و این آموزش‌ها را به مرور زمان به داخل روستا منتقل کردند.

دومین مورد حفظ محیط‌زیست است که در کنار فعالیت‌هایمان به آن توجه داشتیم. وقتی ما از سموم شیمیایی استفاده نکردیم، زباله نریختیم، تخریب نکردیم، اگر درختی می‌شکست دوباره جای آن درخت دیگری می‌کاشتیم، وقتی ساختمان ما همگون با ساختمان‌های محلّی بود، مردم روستا هم به جای استفاده از سرامیک، سنگ و شیشه، به سمت بافت و مصالح محلّی رفتند. خود استفاده از این بافت نوعی صرفه‌جویی در انرژی بوده است. چون در تابستان خنک‌تر در زمستان گرم‌تر است و زیبایی و حال‌وهوای خاص و منحصر به‌فرد روستا را هم با خودش دارد.

سوّمین مورد هم اشتغال‌زایی است. وقتی این سه محور را عملاً در آنجا اجرا کردیم، متین‌آباد به پایلوتی برای بسیاری از پروژه‌های دانشگاهی و خیلی از مناطق نمونۀ گردشگری تبدیل شد. دوستان بسیاری بوده و هستند که محسوس و نامحسوس آمدند و از اینجا الگوبرداری کردند. از این وضعیت خیلی خوشحالیم چون هرچه که ما در طول ۲۵ تا ۳۰ سال چرخه‌ی گردشگری و مصاحبت با خارجی‌ها یا سفرهای خارجی و جاهای مختلف یاد گرفتیم، نتیجه‌اش شد این که بتوانیم با حداقل اشتباهات چنین مجموعه‌ای را راه‌اندازی کنیم. این که مجموعه‌ی ما الگو قرار بگیرد برای ما حتّی از عواید اقتصادی آن هم اغناکننده‌تر است.

آقای مهندس درست شنیده‌ام که قنات‌های منطقه هم احیاء شده‌اند؟

متین‌آباد جزء مناطق کم‌آب است. متأسفانه بعد از انقلاب با حفر چاه‌های عمیق متعدّد، قنات‌ها به فراموشی سپرده ‌شد. ما خیلی تلاش کردیم که قنات‌ها احیاء شوند. جلسات زیادی با ادارۀ جهاد کشاورزی برگزار کردیم. حتّی مهندس سعید از منبع صندوق کمک‌های محیط‌زیستی بین‌المللی در سوئیس برای این کار مقداری اعتبار مالی جذب کردند و خوشبختانه در حال حاضر قنات متین‌آباد احیاء و لوله‌گذاری شده است.  البته ما تأثیر غیرمستقیمی بر آن داشتیم، ولی حالا بخشی از آب کشاورزی روستا از قنات تأمین شده و آب بسیار خوب و شیرینی هم هست.

خود این قنات هم جزء آثار باستانی و نام آن قنات «گبری» است، گبرها قبل از اسلام بوده‌اند و همین نشان می‌دهد که چقدر قدیمی است. چاه اصلی تقریباً ۱۰۲ متر ارتفاع دارد. مادرچاهِ قنات متین‌آباد در زیر هنجن و کنار رودخانۀ ابیانه قرار دارد و حدود ۱۴ تا ۱۶ کیلومتر قنات داریم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و جهاد کشاورزی هم کمک کرد تا بازسازی و احیاء شد.

از طرف دیگر ما مصرف بهینۀ آب را نیز الگوسازی کردیم. استخر زدیم، از شیوه‌های آبیاری تحت فشار و آبیاری قطره‌ای استفاده کردیم و در حال حاضر نیز مشغول اجرای پروژۀ جمع‌آوری فاضلاب هستیم. حتّی در زمینۀ انرژی پاک آبگرمکن خورشیدی هم نصب کردیم. در زمستان که به ناچار از شوفاژ برای گرمایش استفاده می‌کنیم باز خود همین سلول‌های خورشیدی به عنوان پیش‌گرمکن آب گرم را در سیستم هدایت می‌کنند.

از نظر اقتصادی مشخص شده که چقدر سیستم سولار به نفع بوده است؟

شاید حدود شش یا هفت ماه از سال برای گرم کردن آب اصلاً نیازی به استفاده از گاز نداریم.

هزینۀ سیستم سولار به شما برگشت؟

البته عواید اقتصادی این سیستم برای ما فراتر از بازگشت هزینه بوده است. زمانی که این کار را شروع کردیم، شرکت سازنده به دلیل اینکه ما تبلیغاتش را آنجا گذاشتیم، گفتند که شما مشوّق ما شدید و این باعث شد که بخش عمده‌ای از هزینه را به ما برگشت دادند.

در این مجموعه کشاورزی هم دارید؟

بله یک مزرعۀ ارگانیک داریم و این بخشی از اکوکمپ و محیط‌زیستی بودن مجموعۀ ما است که با همین سیستم آبیاری قطره‌ای و استفاده از کود حیوانی و بدون سم‌پاشی است. عمدتاً محصولات اکوکمپ تازه هستند. مثل سبزی تازه، گوجه و فلفل که از آنها در رستوران استفاده می‌شود. حتّی برای نانوایی وشیرینی‌پزی گندم تولید می‌کنیم و آن را در روستا آرد می‌کنیم و برای استفاده به اکوکمپ می‌آوریم. خوشبختانه مزرعه سمپاشی نمی‌شود و از ضایعاتش هم برای علوفه در دامداری‌ها استفاده می‌کنیم. ما دامداری هم داریم و تولید گوشت‌مان هم از آن است برای اینکه از ایمن بودن آن مطمئن باشیم. همۀ این امکانات هم عواید اقتصادی دارد، هم شغل ایجاد می‌شود و هم غذای خوب دست مردم داده‌ایم. خودمان هم از همان گوشت و لبنیات و غیره استفاده می‌کنیم و لذّت می‌بریم.

درمورد احیاء و مرمّت قلعۀ تاریخی کرشاهی که در بیابان نزدیک متین‌آباد است اقدامی انجام داده‌اید؟

ما بیش از ۲۰ تا ۲۵ بار به قلعۀ کرشاهی رفتیم و تلاش کردیم که بخشی از آنجا را خریداری کنیم. قلعه متعلّق به یک طایفه است و آبی که آنجاست متعلّق به یک طایفۀ دیگر. خیلی تلاش کردیم که آنجا یک پایگاهی داشته باشیم. خواستیم از آنها اجازه بگیریم که یک دستگاه سرویس بهداشتی آنجا احداث کنیم و یک نگهبانی و یک موتور‌برق آنجا بگذاریم و از این آب استفاده کنیم، ولی اجازه ندادند و همکاری نکردند. آن آب برای یک عده کشاورز است که نمی‌توان از آن بدون اجازه‌شان برداشت کرد.

آیا مواردی از ترویج گردشگری ناپایدار در این مناطق کویری را هم شاهد بوده‌اید؟

متأسفانه در اثر عدم رعایت الگوی صحیح و عدم برنامه‌ریزی درست، کویر ‌مرنجاب را به نابودی کشیده‌اند. جلوی مردم را نمی‌توان گرفت. الگویی یا آموزشی برایشان نبوده یا حتّی در ورودی مرنجاب یک کاغذ کوچک به آنها داده نشده که روی آن نوشته شده ‌باشد که در کویر زباله نریزید و یا… از آنجا که تمام برخوردها تهاجمی بوده طبیعتاً شخص در مقابلش موضع می‌گیرد و آنجا را خراب کرده‌اند.

آیا آن موقع هم به فکر طرح پایدار بودید یا پیش آمد؟

ما از ابتدا به دنبال یک طرح پایدار بودیم و به همین دلیل موافق ورود گروه آفرودکار به متین‌آباد نیستیم. فدراسیون رالی برگزار می‌کند ولی از یک مسیر دیگر می‌روند، اما با آفرودکارها خیلی رفیق نیستیم. می‌روند جاهای دیگر و شب می‌آیند جلوی درب اینجا اقامت می‌کنند. حتّی با بچه‌های حافظان محیط‌زیست بادرود و ادارۀ منابع‌طبیعی همکاری می‌کنیم، یعنی اگر احساس کنیم مهمان ما دارد خطا می‌کند، سریع با آنها تماس می‌گیریم چون وجود این تپّۀ شنی و وجود این درختان ارزش کار ما را بالا می‌برد.

برای اکوکمپ متین‌آباد الگوی خاصی داشتید یا اینکه طرح و ایده از اوّل برای خودتان بوده است؟

الگوی خاصی نداشتیم و به طبع فکرهای خودمان و مطالبی که از اینترنت پیدا می‌کردیم ایدۀ اولیۀ آن را شکل داد. من ۳-۲ منطقه را دیده بودم. در اردن کنار ددسی (Dead Sea) رفته بودم. در امارات سایت المها (Al maha) را دیده بودم و دو سال قبل هم به عمان سفر کرده و از دو سایت کویری در آن کشور هم دیدن کرده بودم. خوشبختانه با وجود اینکه ما الگو نداشتیم و طرح و برنامۀ آماده‌ای هم نبود و عمدتاً خودمان با سعی و خطا کارها را پیش می‌بردیم ولی وقتی کار آنها را دیدیم، متوجه شدیم که خواسته‌ها یکی است در مدل‌های مختلف، ولی ما در اجرا موفق بوده‌ایم.

بین طرح‌هایی که از آن‌ها بازدید کردید با طرح خودتان چه شباهت‌هایی می‌بینید؟

مثلاً به لحاظ استفاده از مصالح و متریالی که با منطقه همخوانی داشته باشد. حتّی می‌بینید که چادرهایی که استفاده کرده‌ایم سیاه‌چادر نیست چون عشایر کویری سفیدچادر دارند. همچنین از نظر حفظ محیط‌زیست؛ مثلاً از زمانی که ما وارد منطقه شدیم شکار در منطقه به مراتب کم شده است. حالا گونه‌های حیات‌وحش پیدایشان می‌شود و جلو می‌آیند و نگرانی درمورد شکار آنها احساس نمی‌شود در حالی‌که قبلاً مردم آنها را شکار می‌کردند. یا اگر یک حیوان وحشی به گوسفندان‌شان حمله می‌کرد، آن را می‌کشتند.

بعد از اینکه با آنها صحبت کردیم، (حتّی فیلمش را هم داریم) شده که حیوان آمده به لانۀ کبوترها و آنها را خورده اما روستاییان آن را رهاسازی کرده‌اند. یا مار پیدا می‌شود آن را می‌گیرند و رهاسازی می‌کنند. آنقدر برای حیات‌وحش امنیت هست که جغد آمده در آنجا لانه ساخته و زندگی می‌کند. زمانی که من زیاد به متین‌آباد می‌رفتم، شب‎‌هایی که تنها بودم یک جغد می‌آمد بالای اتاق من تا صبح می‌نشست و می‌خواند و خیلی صمیمی شده بودیم. یا روباه‌ها می‌آیند وسط محوطه بازی می‌کنند. کارگرها برایشان غذا می‌گذارند و حتّی سگی که در آنجا داریم وقتی حس می‌کرد که با روباه کاری نداریم، او هم به روباه حمله نمی‌کرد.

آیا نوع مهمان‌های شما  با شرایطی که در متین‌آباد اجرا کردید، تغییر کرده است؟

در این قسمت سختی زیادی کشیدیم به دلیل اینکه بعضی از شهرستان‌ها فرهنگ‌شان با بعضی دیگر متفاوت است. مثلاً احساس می‌کنند اگر جایی رفتند و مبلغی پرداخت کردند، باید در قبالش چیزهایی را با خودشان ببرند. حتّی به حوله‌ها و ملحفه‌ها یا به فانوس‌ها آسیب می‌زدند. فانوس‌هایی که ما آنجا استفاده کرده‌ایم علاوه بر اینکه زیبایی دارد، باعث می‌شود که نور مستقیم به زمین نخورد و عقرب جمع نشود. یعنی بحث اکوسیستمی هم دارد، حتّی چندین بار چوب نرده‌ها را عوض کردیم چون آنجا موریانه داشت و ما نمی‌دانستیم.

برای یافتن چوب مناسب خیلی گشتیم تا در اصفهان به ما گفتند از چوب‌های راه‌آهن استفاده کنید، ولی هرجا که این چوب‌ها را می‌بردیم کسی قبول نمی‌کرد که برش بزند. به دلیل اینکه چوب‌های سختی بودند. در بادرود دوستی به ما گفت که یکسری وسایل نجّاری دارد که می‌خواهد بفروشد و کار با آنها را به ما یاد می‌دهد که بتوانیم چوب‌هایی که آوردیم را برش بزنیم. این شد که ما آنجا یک کارگاه نجّاری هم راه‌اندازی کردیم و در حال حاضر هم بچه‌های روستا از آنجا استفاده می‌کند. بعضی از مدارس هم آنجا کلاس می‌گذارند. در واقع نجّاری را در اختیار بچه‌های روستا گذاشتیم که هم آنجا کار می‌کنند هم از بیرون سفارش می‌گیرند ولی سفارش‌های ما در اولویت است.

حمایت‌های دولتی هم داشته‌اید یا خصوصی هستید؟

برای مناطق نمونۀ گردشگری دولت مصوبۀ هیئت وزیران دارد که برای ایجاد زیرساخت‌هایی مثل آب، برق، گاز و مخابرات کمک می‌کند. سازمان میراث فرهنگی برای این موارد یک سقف اعطای اعتبار دارد که به ما هم تعلّق گرفته است.

برنامه‌های دیگری هم دارید که متناسب با اهداف پایداری باشد؟

در متین‌آباد بله؛ دو فاز دیگر داریم که هنوز اجرا نشده است. قرار بود که یک پارک سافاری برای احیای حیات‌وحش منقرض‌شدۀ منطقه درست کنیم. یادم می‌آید که در بچگی در منطقه آهو داشتیم که به وفور در کنار جاده دیده می‌شدند. کاراکال در منطقه وجود دارد، یوز (طی دو-سه سال اخیر) دیده شده، زاغ بور و هوبره در منطقه دیده شده است. از طرفی در قدیم گورخر اینجا وجود داشته، در خانه‌های قدیمی روغن گورخر دارند که نشان می‌دهد قبلاً اینجا گورخر بوده و حالا نیست.

تصمیم داشتیم که ۳۰۰هکتار پارک حیات‌وحش درست کنیم و چنین گونه‌هایی را در منطقه احیاء‌ و رهاسازی کنیم. نقطه‌ای را در کنار همان تپّه‌شنی‌ها پیش‌بینی کرده‌ایم که منتظریم ببینیم شرایط جامعه چه می‌شود. بخشی از جامعه دولت است. شما وقتی بخواهید در۳۰۰ هکتار زمین، پارک احداث کنید، قفط فنس‌کشی آن در شرایط فعلی چندین میلیارد می‌شود. غیر از آن دامپزشک و مرکز نگهداری می‌خواهد. طرحی که فعلاً داریم دنبال می‌کنیم این است که کلّ روستاهای منطقه را به سمت کشت گلخانه‌ای ببریم و گردشگری روستایی را ترویج کنیم. گردشگری روستایی و کشاورزی زیاد بشود. خوشبختانه بعد از اینکه ما آمدیم بومگردی‌های زیادی به وجود آمده و اثرات کار ما به مراتب زیاد بوده است.

در بالای دیلمان، منطقۀ سیاهکل هم طرحی داریم به نام دهکدۀ سلامت که با استفاده از گیاهان دارویی است. حالا چرا آنجا رفتیم؟ روزی یکی از دوستان به من گفت که به داد ما برس، می‌خواهند کنار روستای ما شهر صنعتی بزنند. ما با عجله رفتیم طرح نوشتیم و هزینه کردیم و… حالا بیش از پنج سال است که دنبال این کار رفته‌ایم تا جایی که آن طرح شهرک ‌صنعتی را هم جمع کردند.

آیا هنر بومی‌ای در منطقۀ متین‌آباد بوده که احیاء کنید؟

چیزی به عنوان هنر خیر ولی یکسری غذاهای سنّتی داشتند که ما احیاء کردیم. مثلاً اینجا یک دمی‌گوجۀ خیلی خوشمزه دارند یا کلّه‌جوش… صنایع دستی خاصی ندارند، ولی اگر کسی کاری را انجام بدهد مثل گلدوزی، نقّاشی، عروسک‌دوزی و… می‌آورند و در فروشگاهی که در اینجا هست به فروش می‌گذارند. قالیبافی شاهسر هم در کاشان متعلّق به منطقه‌ی ما بوده و یک قالی بین‌المللی است.

 چشم‌انداز مکان‌هایی مثل متین‌آباد را در ایران چگونه می‌بینید؟

جاهای مختلفی می‌شود این کار را انجام داد. هر نقطه از ایران فرقی نمی‌کند؛ چه کوهستانی، چه کویری. ولی تقریباً ۷۰درصد کشور ما کویری است. اگر دولت یک برنامه‌ریزی منسجم داشته باشد که از تخریب‌های محیط‌زیست جلوگیری شود، مردم برای رفتن به کویر خیلی راغب هستند. یکی از معضلاتی که در حال حاضر در بوم‌گردی‌ها وجود دارد این است که از اوّل فلسفۀ بوم‌گردی را به اینها آموزش نداده‌‌اند. مثلاً در کاشان بوم‌گردی نداریم چون کاشان یک «شهر» گردشگری است. بوم‌گردی برای مناطقی مثل زواره یا متین‌آباد است.

خاطرۀ جالبی‌ از دوران فعالیت در اکوکمپ متین‌آباد در ذهن دارید؟

شبی که فردایش قرار بود متین‌آباد را افتتاح کنیم از خستگی خوابم برد. خواب دیدم که همه در همین محوطه نشسته‌اند و من داشتم گل‌ها را آب می‌دادم. دیدم یک نفر از وسعت جمعیت مرا به اسم کوچک صدا زد. معمولاً اسم کوچک مرا خیلی‌ها نمی‌دانند. آقایی به من گفت: «آقا سیّدهادی بیا جلو ببینم!» آمدم جلو دیدم استاد شهریار است. خیلی خوشحال شدم. بغل‌شان کردم و گفتم: «آقا شما کجا اینجا کجا؟! لطف کردید تشریف آوردید!» گفتند: «آمدم در افتتاحیه‌ شرکت کنم». گفتند: «من یک بار غمی برای کویر همیشه روی دوشم بود، نمی‌توانستم تحمّل کنم که کویر آباد نشود و تو آباد کردی و این عشق را در تو دیدم». گفتم: «خیلی ممنون!» ایشان رو به جمعیت کرد و گفت: «کویر آباد نمی‌شود مگر به عشق…»  و من از خواب پریدم.

 

فصلنامۀ صنوبر، سال پنجم، شمارۀ پانزدهم، ص ۶۸ تا ۷۹.

پیام بگذارید