پزشک پرنده‌ها: گفتگو با دامپزشکی که عاشق پرنده‌هاست

زهرا انوشه/ دکتر علی برهانی‌کیا متولّد سال ۵۹ در تهران، فارغ‌التحصیل رشته‌ی دامپزشکی از دانشگاه تهران است. دامپزشکی که علاقه‌ی ویژه‌ای به درمان و تیمار پرندگان دارد و شرح ماجرای دامپزشک شدن و علاقه‌ی ویژه‌اش به پرندگان را بهتر است از زبان خودش بخوانیم:

سال ۷۹ در مقطع دکترای عمومی دامپزشکی وارد دانشگاه تهران شدم. تا سال ۸۶ دانشجو بودم، البته تا سال ۸۵ کلّ واحدهای درسی‌ام را تمام کردم و تا سال ۸۶ یک سال به خاطر تغییر موضوع پایان‌نامه درسم طول کشید و در واقع از سال ۸۵ تا سال ۸۶ که رسماً فارغ‌التحصیل بشوم و پروانه‌ی کار بگیرم، کارم را شروع کرده بودم.

از کودکی به حیوانات علاقه داشتم و قبل از این‌که وارد دانشگاه هم بشوم، حیوانات زیادی را نگهداری می‌کردم و قبل از این که وارد دانشکده‌ی دامپزشکی بشوم، خودم جزو مراجعین همین کلینیک دامپزشکی دانشگاه تهران بودم و در واقع علاقه به سر و کار داشتن با حیوانات باعث شد که رشته‌ی دامپزشکی بخوانم و آن را به عنوان اولویت اولم در کنکور انتخاب کنم. در حالی‌که متأسفانه از بین  ۳۵ نفر ورودی هم‌دوره‌ی ما فقط ۵ نفر این رشته را به عنوان اولویت اول انتخاب کرده بودند و بقیه طبق معمول دوست داشتند در رشته‌های دیگری قبول می‌شدند.

اوّل در بیمارستان دامپزشکی تهران که اوّلین بیمارستان خصوصی دامپزشکی در ایران بود به عنوان دامپزشک حیات‌وحش و پرندگان کار می‌کردم. هرچند بنا به شرایطِ آنجا موارد سگ و گربه هم می‌دیدیم، ولی اولویت با پرندگان و حیوانات اگزوتیک بود. البته به جای اگزوتیک بهتر است بگویم گونه‌های حیات‌وحش و غیراهلی اعم از بومی کشور خودمان یا گونه‌های مهاجر. هفت سال آنجا کار کردم و بعد کلینیک دامپزشکی آوین را راه‌اندازی کردم و تا امروز هم اینجا کار می‌کنم.

البته من به همه‌ی حیوانات اعم از خزنده‌ها، حشرات و غیره علاقه دارم ولی چیزی که از سن خیلی کم بیشتر با آن سر و کار داشتم پرندگان بوده‌اند. در دانشگاه هم از همان ترم اوّل خیلی علاقه داشتم که تخصص بیماری‌های طیور یا پرندگان بخوانم. ولی بعد خواهم گفت که چرا این رشته را نخواندم. از همان ترم اول یعنی مهرماه سال ۷۹ هم خواه‌ناخواه وارد سیستم تیمار شدم، بدون این‌که از قبل برنامه‌ریزی کرده باشم. وارد دانشگاه که شدیم، رفتیم بیمارستان شماره ۲ دانشگاه تهران، آنجا یک عقاب تیر خورده و بالَش شکسته بود. بنابراین شروع به رفت و آمد به بخش‌های مختلف کردم تا این عقاب را درمان کنیم.

این شد که باب آشنایی با بخش‌های مختلفی که قرار بود من سال‌های بعد با آنها آشنا بشوم در همان ترم‌های اوّل و دوّم باز شد. بخش پرنده‌ها را که من از ترم اوّل همیشه می‌رفتم و نگاه می‌کردم که ببینم دکترها چطور درمان می‌کنند. در واقع در ۶ سال عمومی، خیلی از واحدهایم را سر کلاس نرفتم و بیشتر وقتم را در بخش طیور یا پرندگان گذراندم. آن عقابی هم که اوّلین تجربه از آن شروع شد، یک عقاب طلایی بود. از آنجا وارد بخش جرّاحی شدم و همچنان به فراخور مشکلاتی که این پرنده پیدا می‌کرد، وارد بخش‌های مختلف می‌شدم. مثلاً یک‌بار باید می‌رفتم بخش انگل‌شناسی، چون مثلاً می‌دیدیم انگل دفع می‌کند، یک‌بار می‌دیدیم غذا نمی‌خورد و همین‌طور با مشکلات مختلف این پرنده پیش می‌رفتیم.

بعد در کنار آن دوباره موارد دیگری از حیوانات بیمار یا آسیب‌دیده پیدا می‌شد و خب آنجا از رئیس دانشکده تا کسی که مجری کارهای خدماتی دانشکده بود، همه دیگر بعد از مدّت کوتاهی مرا به عنوان کسی که پیگیر درمان پرندگان است شناختند و این‌طور شد که خودشان موارد دیگری را هم به من ارجاع می‌دادند. به همین خاطر به مرور تعداد این موارد اعم از عقاب، کبوتر، آبچلیک یا هر پرنده‌ای که پیدا می‌شد و به من ارجاع می‌دادند زیاد شد و من هم سعی می‌کردم با همان امکاناتی که وجود دارد برای درمان آن موارد کاری انجام بدهم. البته در دانشگاه هم خیلی همکاری می‌کردند، مثلاً در مورد کمک به تشخیص مشکل و غیره که خود این هم یک نوع مشوّق محسوب می‌شد.

خودم هم تا جایی که می‌شد در محیط خانه جایی درست کرده بودم و این پرنده‌ها را نگهداری می‌کردم. آنهایی که می‌شد را آزاد می‌کردیم و هر کدام که نمی‌شد را نگه می‌داشتیم یا به افرادی که به نظر من صلاحیت داشتند می‌سپردیم که البته افراد باصلاحیت خیلی هم نادر هستند. سال ۷۹ به این صورت گذشت، آن پرنده هم مدّت زیادی دست ما بود ولی شانس خیلی زیادی برای برگشتن به طبیعت نداشت با این‌که استاد من آقای دکتر دهقان لطف کرد آن را برایم جراحی کرد و من هم خیلی امیدوار بودم که بتواند به طبیعت برگردد، ولی با علم و تجربه‌ی امروزم که به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم که شانس داشت ولی خیلی شانس بالایی نبود. ‌

البته ما آن پرنده را مدّت خیلی طولانی نگه داشته بودیم و خیلی هم امیدوار بودیم که آزاد می‌شود. همان موقع هم از صدا و سیما باخبر شدند و آمدند گزارشی تهیه کردند و در اخبار آن زمان هم پخش شد. ولی من معمولاً سعی می‌کنم کارهایم را خیلی بی‌سروصدا انجام بدهم و خیلی از کارهایی که انجام داده‌ام، گزارشی ندارد. البته بعد از ۲۰ سال دارم سعی می‌کنم در مواردی مدارک و مستنداتی از این کارها جمع بکنم که بتوانیم منتشر کنیم و نشان بدهیم. من خیلی در زمینه‌ی تبلیغات قوی نبوده‌ام، در حالی که بسیاری از افرادی که فعال زمینه‌ی پرندگان و پرنده‌نگری هستند من را می‌شناسند.

زمانی هم که دبیرستانی بودم، سال اوّل و دوم، می‌رفتم سازمان حفاظت محیط‌زیست، نزد آقای جمشید منصوری -مؤلف کتاب پرندگان ایران- حتّی گاهی به منزل ایشان می‌رفتم. آن زمان سازمان محیط‌زیست در خیابان ویلا بود. به آنجا رفت‌وآمد داشتم و بعدها که سال ۷۹ به پردیسان منتقل شد، آقای منصوری مدّتی هم آنجا بودند و دیگر بازنشسته شدند. با ایشان برای شناسایی گونه‌ها در ارتباط بودم چون واقعاً در آن زمان هیچ گونه‌ای را نمی‌شناختم و به خاطر علاقه‌ی زیادی هم که به پرندگان شکاری داشتم، سال آخر دانشگاه که بودم یک دوره تخصصی در بزرگ‌ترین بیمارستان شاهین دنیا که در ابوظبی قرار دارد در این خصوص دیدم.

در آنجا هم به دلیل علاقه‌مندی زیادم و کارم را که دیدند دعوت به کار شدم ولی به دلیل مشکلاتی که مربوط به سیستم دولتی آنجا بود، وقتی رئیس آلمانی آن مرکز موضوع جذب مرا پیش کشید، قبول نکردند که یک شخص ایرانی استخدام سیستم دولتی‌شان بشود. در همان دوران دانشجویی یک دوره هم به کشور هلند رفتم و مراکز بازپروری پرنده‌ها را دیدم و همان‌جا یک دوره هم روی فُک کار کردیم، برای این‌که اگر لازم شد در ایران روی فک خزری کار کنیم یا بازپروری داشته باشیم.

همه‌ی اینها برای حدود سال ۸۵-۸۴ و قبل از این بود که مدرک دانشگاهی‌ام را بگیرم. بعد هم که وارد بیمارستان دامپزشکی تهران شدم، آنجا هم تنها دکتر پرندگان بودم و به مدت ۷ سال تا سال ۹۰ کار کردم. از آن به بعد هم که دیگر به طور مستقل در کلینیک خودم کار کردم.

تصوّر من این بود که هرکسی در ارتباط با حوزه‌ی حیوانات غیراهلی و پرندگان باشد، باید محلّ کارش در طبیعت باشد و این‌که شما در دل شهر چنین فعالیتی دارید برای من جالب بود. موارد پرندگان آسیب‌دیده را با توجه به این‌که مستقیماً در طبیعت حضور ندارید، چه کسانی معمولاً برای شما می‌آورند؟

حق با شماست، پرنده‌ها در مناطق طبیعی هستند. ولی یک نکته‌ و مشکلی که وجود دارد این است که امکاناتی در آن مناطق نیست. از طرف دیگر، در تهران امکانات زیاد است ولی پرندگان کمتر حضور دارند. معمولاً این پرنده‌ها را برای ما ارسال می‌کنند. البته در فصل مهاجرت، پرنده در خود تهران هم کم نیست که ممکن است به دلایل مختلف دچار ازپاافتادگی یا آسیب‌دیدگی بشوند، یا مثلاً مواردی هستند که آتش‌نشانی پیدا می‌کند و برای ما می‌آورد، یا مردم پیدا می‌کردند و به دانشکده‌ی دامپزشکی می‌دادند. این‌جا هم اطراف تهران پرنده هست و معمولاً بیشتر موارد ارجاع داده شده به ما از خود شهر تهران و اطراف آن بوده و از شهرستان خیلی کم آمده است. از سال ۸۵-۸۶ هم که من مشغول به کار شدم، با مجموعه‌هایی مثل باغ‌وحش تهران، موزه‌ی حیات‌وحش دارآباد، باغ پرندگان تهران و امثال اینها هم کار کرده‌ام.

پرندگانی که از تهران و اطراف برای شما می‌آورند یا پرندگان مهاجر، بیشتر شامل چه گونه‌هایی می‌شوند؟ درصد بیشتر آنها را کدام گونه‌ها تشکیل می‌دهند؟

از بین پرندگانی که آورده که یا پیدا کرده‌اند و آسیب‌دیده بوده و یا تحویل باغ پرندگان داده‌اند یا تحویل دانشکده داده شدند، قسمتی از آنها پرندگان شکاری هستند که بیشتر شامل سارگپه و عقاب طلایی می‌شود و یا پرندگان شکاری کوچک‌تر مثل دلیجه یا لیل بودند. استثنائاً گاهی اوقات هم بین آنها طرلان، شاهین و امثال آن‌ها هم بودند. پرنده‌های غیرشکاری هم مثلاً کاکایی و کبوتر… مواردی بوده که مثلاً گلاریول پیدا کرده و آورده‌اند، شانه‌به‌سر، سبزه‌قبا، زنبورخوار و امثال آن هم بوده است. گاهی انواع سهره بوده که مثلاً دچار شکستگی شده بوده، سهره‌ی جنگلی، سهره‌ی نوک‌بزرگ… اینها جزو مواردی بوده که تا به حال آورده شده‌اند. البته معمولاً در دو زمان خیلی پرنده می‌آورند. یکی معمولاً در فصل بهار، جوجه‌های آسیب‌دیده‌اند که از آشیانه برداشته می‌شوند که این‌ها معمولاً پرنده‌ شکاری‌هایی هستند که به خاطر سوء‌تغذیه دچار نرمی استخوان شده‌اند. این موارد خیلی خیلی زیاد هستند. از عقاب گرفته تا بالابان و انواع شاهین‌های کوچک… دسته‌ی دوّم هم…

این‌ جوجه‌ها را معمولاً چه کسانی از آشیانه‌هایشان خارج می‌کنند؟

معمولاً صیادها می‌روند از آشیانه برمی‌دارند و بعد به مردم می‌فروشند. مردم هم چون اطلاعاتی ندارند، برای تغذیه‌‌‌ی آنها از گوشت بدون مکمل‌های معدنی یا کلسیم استفاده می‌کنند و این جوجه‌ها دچار نرمی استخوان می‌شوند و اغلب هم از بین می‌روند.

دسته‌ی دوم هم عموماً پرنده‌هایی هستند که در فصل مهاجرت آسیب می‌بینند. بیشتر این موارد هم شامل پرنده‌هایی می‌شود که تیر می‌خورند. مثلاً اگر بخواهم به صورت یک آمار تقریبی بگویم، از هر ۱۰ پرنده ۷ تا تیر خورده و ۳ تا هم معلوم نیست چرا بال یا پایش شکسته… آیا به کابل یا تیر برق خورده، به ماشینی برخورد کرده یا دچار اتفاق مشابهی شده که دچار چنین اتفاقی شده، مشخص نیست.

پرنده‌های فروخته شده توسط صیّادها، پس از درمان و بازپروری به مردم برگردانده می‌شوند یا در طبیعت رهاسازی می‌شوند؟

بستگی به موردش دارد. وقتی چنین مواردی می‌آورند من معمولاً با این افراد صحبت می‌کنم. البته نه به عنوان دامپزشک ، چون وظیفه‌ی دامپزشک نیست. من بیشتر به خاطر علاقه و حساسیتی که خودم نسبت به محیط‌زیست دارم برای این افراد توضیح می‌دهم که این کار درست نیست. گاهی اوقات هم واقعاً نمی‌دانند و حتیّ ممکن است صیادها به آنها بگویند که این پرنده‌ها پرورشی هستند و از طبیعت جدا نشده‌اند. این را برایشان توضیح می‌دهیم، بعضی‌ها قبول می‌کنند و پرنده را واگذار می‌کنند به من، یا قبلاً که پردیسان در این مورد فعال بود می‌گفتیم که ببرید تحویل آنجا بدهید.

بعضی‌ها هم قبول نمی‌کنند و نگهداری می‌کنند و می‌گویند که خودشان بعداً پرنده را رها می‌کنند. ما دستورالعمل‌های لازم را به آنها می‌دهیم. مثلاً موردی را داشتیم که خود من بعید می‌دانستم بتواند پرنده را رها کند ولی این کار را موفقیت‌آمیز انجام داد و حتی فیلم آن را آورد و به ما نشان داد. بعضی‌ها هم هستند که به طور کلی قبول نمی‌کنند و می‌گویند دوست دارند پرنده را نگه دارند. معمولاً هم در بسیاری موارد بعد از مدّتی نگهداری خسته می‌شوند و پرنده را تحویل می‌دهند، ما هم تا جایی که ممکن است کارهایش را انجام می‌دهیم. بعضی‌ها هم کلاً نگه می‌دارند. کاری هم نمی‌شود کرد.

سازمان محیط‌زیست با شما در مورد این‌که پرنده‌ها را به شکلی از مردم پس بگیرد و به طبیعت برگرداند همکاری دارد یا خیر؟

همکاری ما با آنها به این شکل است که به مردم می‌گوییم بروند تحویل محیط‌زیست بدهند. چون آنها یک‌سری پروسه‌های اداری خاص خودشان را دارند، مثلاً خود من هم اگر بروم یک پرنده را تحویل بدهم باید یکسری اطلاعات وارد بکنند و بعد هم پرنده دیگر نمی‌تواند از آنجا بیرون بیاید مگر با نامه‌نگاری رسمی و تشریفات خاص. ولی کارهایی که من تا به حال انجام داده‎‌ام بیشتر جنبه‌ی شخصی داشته، چه از نظر هزینه‌ها، چه به لحاظ وقت و انرژی و فضایی که می‌باید اختصاص داده شود، از همه نظر.

در مواردی که توسط آتش‌نشانی یا به صورت عمومی به شما تحویل داده شوند، هزینه‌های درمان از کجا تأمین می‌شود؟

آن‌ها را معمولاً خودم متقبّل می‌شوم. افرادی هم که یک پرنده پیدا می‌کنند و می‌آورند، به دو گونه با آ‌نها صحبت می‌کنم؛ یا از آنها می‌خواهم که پرنده را تحویل من بدهند، انگار که من پیدا کرده باشم و همه‌ی مسئولیتش با خودم باشد. ولی اگر که بخواهند خودشان نگه دارند، به طوری که تحت نظر ما نباشد، یعنی فقط از ما خدمات دامپزشکی بخواهد، آن موقع هزینه‌ها را از فرد دریافت می‌کنیم. ولی در آن صورت هم تخفیف زیادی در حد تقریباً ۵۰ درصد می‌دهیم. ولی گاهی هم از کسی که یک پرنده‌ی شکاری نگهداری می‌کند که متعلّق به خود اوست و قصد آزاد کردن پرنده را نداشته باشد، هزینه‌ها را به صورت کامل دریافت می‌کنیم. معمولاً این دسته البته کمترین تعداد مراجعین ما هستند. بیشترین تعداد، آنهایی هستند که تحویل می‌دهند یا تحت نظر ما نگهداری می‌کنند تا پرنده آماده‌ی رهاسازی بشود.

در مورد رهاسازی، چه زمانی به این نتیجه می‌رسید که پرنده این قابلیت را دارد که از پس خودش بر بیاید. در آن زمانی که تحت تیمار است، به آن شرایط عادت نمی‌کند به طوری که بازگشت به طبیعت برایش مشکل باشد؟

این به سن پرنده، گونه‌ی آن و عوامل دیگری بستگی دارد. مثلاً یک پرنده‌ی بالغ، اگر خوب نگهداری شود، بهبود پیدا کند و آسیبی نبیند، هر چه سنّش بالاتر باشد رها کردنش راحت‌تر است. ولی این یک واقعیت است که همه‌ی پرنده‌ها را نمی‌شود رهاسازی کرد. گاهی اوقات آسیب غیرقابل‌برگشت است. مثلاً پرنده طوری تیر خورده یا آسیبی مثلاً از ناحیه‌ی مفصل دارد که نمی‌شود برش گرداند، چون دقت و نوع پرواز برای پرنده‌هایی که مهاجر هستند یا برای پرندگان شکاری خیلی مهم است. در مورد این سؤال بخصوص بیش‌ترین مشکل را در مورد جوجه‌های آشیانه‌ای داریم.

این موارد حتّی اگر خوب هم بزرگ بشوند، آموزش شکار هم ببینند باز هم شانس بقایشان در طبیعت خیلی کم است. چون ممکن است پرندگان شکاری بزرگ‌تر خیلی راحت آنها را شکار کنند، یا اصلاً خطر را بلد نیستند. رها کردن این پرنده‌ها کار خیلی سختی است. برای این موارد از یک نوع روش رها کردن به نام Soft Release یا رهاسازی تدریجی باید استفاده کرد. مثلاً اگر منطقه‌ای که باید در آن رها بشود یک مزرعه باشد، به آنجا برده می‌شود، در یک جایگاه خاص نگهداری می‌شود و بعد پرنده به آرامی با محیط آشنا می‌شود، هم شکار می‌کند هم به آن غذا می‌دهند و کم‌کم در محیط رهاسازی می‌شود. در مورد پرنده‌های آبزی این کار خیلی راحت‌تر است. چون معمولاً کسی پرنده‌ی آبزی را از آشیانه بر نمی‌دارد. این موارد و مشکلات بیشتر در مورد پرندگان شکاری است.

در مورد بیماری‌های اپیدمیک میکروبی یا ویروسی در پرندگان هم کمی توضیح بدهید، به طور تقریبی چند نوع از این بیماری‌ها وجود دارد و پرنده چقدر شانس نجات از این بیماری‌ها را دارد؟

در حال حاضر این بیماری‌ها نظیر آنفلوآنزا، به صورت اندمیک در ایران وجود دارند و همیشه هم بوده و هستند. منتهی آن تیپی که خیلی شدید است، معمولاً در فصل سرما و با ورود پرندگان مهاجر شدّت می‌گیرد. یا مثلاً بیماری نیوکاسل که همیشه بوده و هست. ولی به طور کلّی در فصل سرما شدّت بیماری‌های ویروسی بیشتر می‌شود. چون نور آفتاب کمتر است و دما پایین می‌آید. ولی در مورد این‌ها بیشتر سیستم درمان گله‌ای به کار می‌رود.

مثلاً وقتی در یک تالاب بیماری می‌آید، معمولاً از سازمان دامپزشکی می‌روند نمونه‌برداری می‌کنند. من بیشتر روی موارد تک کار می‌کنم. در مورد بیماری‌های اپیدمیک مثلاً یک دفعه باید دوهزار لاشه‌ی پرنده نمونه‌گیری و بررسی بشود. ولی پرندگان موردی که برای ما آورده می‌شوند هم پیش می‌آید که مبتلا بشوند و داشته‌ایم که مثلاً پرنده آنفلوآنزا گرفته بوده است. البته پرندگان آبزی عموماً نسبت به این دو بیماری معروف مقاوم‌اند و حتّی می‌توانند برای پرنده‌های دیگر حالت ناقل داشته باشند. ولی خیلی کم از چنین مواردی داشته‌ایم، چون این موارد قبل از اینکه به تهران و به دست ما برسند عموماً تلف می‌شوند.

پرندگان شکاری چطور؟ از چنین بیماری‌های چقدر متأثر می‌شوند؟

پرنده‌هایی مثل جغدها (چون عقاب‌ها مقاوم‌ترند) و شاهین‌ها به چنین بیماری‌هایی بسیار حساس‌اند.

امکانات درمان تمامی موارد آسیب‌دیدگی و بیماری پرندگان در ایران در دسترس و سهل‌الوصول هستند؟

بله؛ معمولاً امکانات آن را داریم. چون کیس‌های ما بیشتر یا شامل مواردی می‌شوند که درمان حمایتی می‌خواهند، مثلاً پرنده‌ای که در مسیر مهاجرت کم آورده و دیگر توان پرواز کردن ندارد، یا پرنده‌هایی هستند که دچار تروما یا ضربه‌خوردگی شده‌ یا تیر خورده‌اند، امکانات این قبیل موارد را خوشبختانه در کشور داریم.

آیا پیش آمده که مثلاً مورد بیماری یا آسیب‌دیدگی یک پرنده به گونه‌ای باشد که نیاز به ارتباطات و تبادل نظر و مشورت بین‌المللی با متخصصان سایر نقاط جهان شده باشد؟

اوایل که من شروع به کار کرده بودم بابت ارتباطاتی که بود، بله؛ پیش می‌آمد که مشورت می‌گرفتیم. ولی معمولاً این کارها به شدت وابسته به تجربیاتی است که شخص در حین کار به دست می‌آورد. گاهی روش درمان از یک مورد تا مورد دیگر حتّی در یک گونه‌ی مشابه هم متفاوت است. آن موقع من به خاطر دوره‌ای که دیده بودم، بخصوص نزد دکتر «جری دوراِستین۱» – که یکی از پیشکسوتان حوزه‌ی درمان پرندگان در دنیا محسوب می‌شود – پیش می‌آمد که مشکل را با ایشان در میان می‌گذاشتم و می‌پرسیدم که مثلاً این مورد اصلاً خوب می‌شود یا نمی‌شود؟

مسئله‌ای که وجود دارد این است که ما در کشورمان مثل خیلی از کشورهای دیگر دنیا تخصص دانشگاهی طب پرنده نداریم، فقط در امریکا این تخصص وجود دارد و در اروپا هم خیلی کم است. معادل انگلیسی طب پرنده Avian medicine است. پزشکانی که تخصص دانشگاهی این رشته را داشته باشند در دنیا بسیار کم هستند. در کشور ما هم دانشکده‌ی دامپزشکی دانشگاه تهران، اگر نگوییم اوّلین دانشکده‌ی دامپزشکی ولی احتمالاً جزو اوّلین دانشکده‎های دامپزشکی خاورمیانه و با قدمتی بالای ۷۰ سال است. آنجا هم تخصص بیماری‌های طیور یا پرندگان را دارد، ولی این تخصص فقط شامل بیماری‌های طیور صنعتی می‌شود. مثل مرغداری‌ها و امثال آنها که معمولاً بیماری‌هایی که این دسته می‌گیرند و رویکردهای درمانی آنها خیلی متفاوت است.

مثلاً در مورد این بیماری‌ها دیگر سرم‌تراپی نداریم که به یک پرنده سرم بزنیم، آنجا درمان گلّه انجام می‌دهند. مثلاً این گله‌ی طیور دارو بگیرد یا نگیرد، به کشتارگاه برود یا نرود، معدوم بشود یا نشود. یعنی در واقع نوعی مدیریت بهداشتی است. مدیریت بهداشتی با پزشکی خیلی فرق می‌کند. در پزشکی تک‌مورد برای ‌ما مهم است. اگر یک عقاب شکستگی داشته باشد باید برویم دنبال درمانش. البته در دانشکده که بودم یک کلینیک هم برای پرندگان زینتی و خانگی و امثال این‌ها وجود داشت، استاد نبود ولی رزیدنت‌ها کار را راه می‌انداختند و تقریباً به صورت آزمون و خطا پیش می‌رفت و حالا هم تقریباً به همان شکل در جریان است. به همین خاطر در شروع کار خیلی مشورت می‌گرفتم و با اساتیدِ دوره‌هایی که خارج از کشور گذرانده بودم ارتباط می‌گرفتم. ولی به مرور زمان تجربه کسب می‌کنید و خودتان به تدریج با کار آشنا می‌شوید.

در تیپ درمان گلّه‌ای که به آن اشاره کردید، به چه صورت عمل می‌شود؟ یعنی به طور مثال روی تغذیه‌ی پرنده‌ها کار می‌شود؟

نه؛ مثلاً یک مرغداری است که صدهزار قطعه مرغ دارد. دامپزشک اینجا می‌آید و می‌گوید مثلاً چه واکسنی با چه فواصل زمانی داده شود، یا چه نوع دانه‌ای بدهند یا اگر بیماری آمده چه دارویی استفاده بشود،‌ یا اصلاً این گله درمان بشود یا نشود. گاهی اوقات هم گله را معدوم می‌کنند. یا مثلاً وقتی پای یک مرغ بشکند آن را معدوم می‌کنند، هیچ‌وقت درمانش نمی‌کنند. یعنی مدیریت گله مهم است، یک پرنده مهم نیست. مثلاً فرض کنید جایی که نفت در دریا نشت می‌کند، آن پرنده‌ها را تک به تک می‌آورند و می‌شویند، تمیز و تیمار می‌کنند و در چنین شرایطی نجات یک مورد هم مهم است. ولی در بیماری‌های طیور، معمولاً بیماری‌ها معرّفی می‌شوند و دامپزشک بیشتر باید برای گله تصمیم مدیریتی بگیرد که چه کاری انجام بشود. من هم به همین خاطر از ادامه‌ی تحصیل در تخصص طیور پشیمان شدم چون به زمینه‌ی علاقه‌مندی من بی‌ربط بود.

در موارد نشت نفت در دریا، این پرنده‌ها فقط از نظر درماتیک و بدنی آلوده می‌شوند یا مواد نفتی وارد بدن‌شان هم می شود و چقدر شانس ادامه‌ی زندگی برای این پرندگان وجود خواهد داشت؟

احتمال مسمومیت‎شان وجود دارد. معمولاً در مورد آلودگی سطحی هم امکان ادامه‌ی حیات در طبیعت نخواهند داشت چون دیگر قادر به پرواز نیستند، مگر این‌که قبل از آسیب جدی بتوان آنها را گرفت و کاملاً تمیز کرد که قادر به پرواز بشود. البته این‌که چقدر مسموم شده باشد، چه مدّت گرسنه مانده باشد و چه مشکلات دیگری داشته باشد، بحث دیگری است.

اگر در فصل مهاجرت، یک گله پرنده‌ی مهاجر در یک تالاب باشند و دچار یک بیماری اپیدمیک بشوند، در مورد آنها چه برخوردی می‌شود؟

در آن موارد سازمان دامپزشکی است که وارد عمل می‌شود. آن‌ها هم برای هر سال و برای هر بیماری پروتکل متفاوتی دارند. زمانی ممکن است پروتکل این باشد که به منطقه دست نزنند، یک موقع ممکن است این باشد که تمام پرنده‌های بیمار را جمع کنند، زمانی ممکن است پروتکل این باشد که کل پرندگان آن منطقه معدوم شوند که بیماری به جای دیگری منتقل نشود.

ممکن است در این پروسه‌های مدیریتی و درمانی از متخصصانی مثل شما هم کمک بگیرند؟

بله امکان دارد، ممکن است از ما مشورت بگیرند.

می‌توانید به نمونه‌هایی از این موارد اشاره کنید؟

مثلاً چندین سال پیش در یک مورد، تلفات تعداد زیادی عقاب در یک منطقه را داشتیم. خاطرم نیست کدام منطقه بود. حدود ۳۰ عقاب در یک منطقه تلف شده بودند. یا مثلاً در موارد تلفات قوهایی بوده که به فریدون‌کنار و سرخ‌رود می‌آیند. من گاهی اوقات می‌روم آنجا سر می‌زنم، هم پرنده‌ها را می‌بینم، هم اگر مشکلی داشته باشند کار را انجام می‌دهم و آن زمان هم با سازمان در مورد پایش آنها که چقدر تلفات بوده و به چه صورت است همکاری داشته‌ام که مثلاً اگر لاشه‌ای باشد برای نمونه‌گیری برایشان ببرم و …

روش‌های درمانی و تجهیزات درمان و تیمار پرندگان در سال‌های اخیر در ایران و جهان چقدر پیشرفت داشته است؟

امکانات تقریباً در ایران حدود ۱۰-۱۵ سال است که تغییر خاصی نداشته، بجز در مواردی که در مورد تعیین مسیرهای مهاجرت با آژانس‌های بین‌المللی همکاری داشته‌ایم. ولی در دنیا به شکل دیگری است. مثلاً به پرندگانی که تیمار و رهاسازی می‌شوند برای رصد گردش اکولوژیک آنها فرستنده نصب می‌کنند، مسیرهای مهاجرت‌شان را دنبال می‌کنند و از امکانات خیلی پیشرفته‌ی پزشکی استفاده می‌کنند.

نکته یا توصیه‌ی شما در زمینه‌ی تخصص خودتان به خوانندگان این گفت‌وگو چیست؟

من خیلی‌ها را می بینم که علاقه دارند و دوست دارند به پرنده‌ها کمک بکنند. معمولاً هم مدّت کوتاهی از مشاوره‌های دامپزشکی استفاده می‎کنند، ولی بعد از آن به نظر شخص خاصی اهمیت نمی‌دهند و به صورت خودسرانه شروع به درمان و تیمار می‌کنند. نکته‌ی مهم این است که ما همیشه باید در حال یادگیری مطالب جدید باشیم و از کسانی که تجربه‌ی بیشتری در کار دارند اطلاعات، راهنمایی و مشورت بگیریم. خیلی جاها من درمان‌هایی را شاهد هستم که خیلی غیراصولی و اشتباه است. چه در میان افرادی که علاقه‌مند به نجات پرندگان هستند و چه در بین همکاران، موارد عملکرد اشتباه بسیار بیشتر از مواردی است که کار به صورت اصولی انجام بشود. ساده‌ترین راه، مطالعه است.

این روزها دسترسی به اطلاعات سخت نیست و روش‌های گوناگونی اعم از بانداژ کردن تا انواع مواجهه با موارد آسیب‌دیدگی را می‌توان در متون و مقالات و کتاب‌های مختلف پیدا کرد. منظور من این است که اگر علاقه داریم کاری را انجام بدهیم، قبلش پیش‌زمینه‌ی لازم آن را هم داشته باشیم. اگر هم به موردی برخوردیم که اطلاعاتی درمورد آن پیدا نکردیم -چون بالاخره همه چیز که نوشته نشده و یک‌سری از دانسته‌ها حین کار و با کسب تجربه به دست می‌آید- این‌ها را از فردی که تجربه‌ی بیشتری دارد جویا شویم.

از احساسی که به شغل خود و محیط کارتان دارید هم برایمان بگویید.

هر روز با این امید به کلینیک می‌روم که موردی نیاورند که نشود برایش کاری انجام داد و از این‌که درمانی انجام بدهم، توصیه‌ای بکنم، جان یک حیوان را نجات بدهم یا کیفیت زندگی‌اش را بالاتر ببرم خیلی خوشحال می‌شوم. مثلاً در حال حاضر یک دلیجه‌ی کوچک دست من است که هر دو پایش کج بوده و من با خودم به خانه آورده‌ام. حتّی نمی‌توانست روی دو پایش بایستد. یک پایش را عمل کرده‌ام و صاف شده و حالا دیگر می‌تواند بایستد. قرار است پای دیگرش را هم عمل کنیم که سالم بشود تا برویم برای فاز بعدی که چطور برای رهاسازی آماده‌اش کنیم.

این حسّ خیلی خوبی به من می‌دهد. همین که این پرنده دوباره می‌تواند راه برود و دیگر خودش را روی زمین نمی‌کشد، ارزشش برای من از هر چیزی بیشتر است. یا مثلاً زمانی که پرنده بعد از طی یک دوره درمان رهاسازی می‌شود، لحظه‌ای که به پرواز درمی‌آید هم حس بسیار خوبی به انسان دست می‌دهد و خستگی از تن بیرون می‌رود. ولی همیشه هم این‌طور نیست. گاهی هم وقت و انرژی می‌گذاریم، خیلی هم تلاش می‌کنیم و نهایتاً تلاش‌مان نتیجه نمی‌دهد، که آنجا هم واقعاً ناراحت‌کننده و تأسف‌آور است. ولی خب همه‌چیز همیشه خوب نیست و همیشه هم بد نیست. مواردی بوده‌اند که واقعاً من فکر می‌کردم هیچ موقع رها نمی‌شوند، ولی آن پرنده رها شد و رفت و خیلی احساس خوبی داشتم. اخیراً هم دو تا جغد کوچک بودند که حال‌شان خوب شد و رها شدند. همه‌ی این‌ها لذّت‌ها و احساسات خوبی هستند که من از شغلم دریافت می‌کنم.

 

  1. Gerry Dorrestein

فصلنامۀ صنوبر، سال چهارم، شمارۀ ۱۱، ص ۴۵ تا ۵۳.

 

پیام بگذارید