سفرنامۀ کویر لوت ؛ سرزمین افسونگر

 

مرحوم سیّد امیر طالبی‌گل/ سفر و کاوش در کویر لوت از آن دست سفرهایی است که ذوق و شوقی وافر بر می‌انگیزد و رؤیای شیرین دیدن و تماشای نادیده‌ها و شگفتی‌ها انسان را در بر می‌گیرد، البته با چاشنی دلهره و ترس!

وقتی بر کرانۀ دریای لوت قرار می‌گیری، شوق سفر در تو قوّت می‌گیرد و درمی‌یابی که چگونه جهان‌گشایان، تاجران و کاروانیانِ دیروز و ماجراجویان، کاوشگران و محقّقانِ امروز در دام افسون کویر افتاده و بار و بنه‌ی سفر برداشته و به راه زده‌اند. راه که نه، در واقع بی‌راه؛ پهنه‌ای وسیع با افق‌هایی گسترده و باز، پوشیده از سنگریزه و ماسه و نمک و رس و خورشیدی که بی‌وقفه می‌تابد و هیچ‌چیز از آن گریزی ندارد، مگر دل به شب کویر ببندد.

گاه نیز ناگهان باد وحشی و افسارگسیخته به استقبالت می‌آید، با طعمی از ماسه و تَف و گرما!

آری، باد در لوت حکمرانی می‌کند! بدون باد شاید بسیاری از پدیده‌های دیدنی آن به صورت این اشکال و احجام عجیب و غریب در نمی‌آمدند. لوت یک بیابان واقعی و یکی از وحشتناک‌ترین نقاط روی کره‌ی زمین به‌ویژه در تابستان است!

با وسعتی نزدیک به ۸۰ هزار کیلومتر مربع که بیشتر آن فاقد پوشش گیاهی است و ماسه‌های روان قسمت بزرگی از شرق و جنوب لوت را پوشانده و در قسمت غربی آن نیز کلوت‌ها قرار دارند. این عوارض زمین‌شناختی، تپّه‌هایی بسیار طولانی و پیوسته و فرسوده از باد و باران و به هسته‌ای از رس فشرده هستند که به اشکال بسیار بدیع و زیبا در سطح دشت دیده می‌شوند.

جهت اصلی آنها شمال غربی _ جنوب شرقی است و ذرّات حاصل از این فرسایش عظیم، در قسمت شرقی و جنوبی بر روی هم انباشته شده که با نام ریگ لوت خوانده می‌شود.

بلندترین کلوت‌ها حدود ۶۰ متر از سطح زمین ارتفاع دارند. در این منطقه ممکن است چندین سال پیاپی باران نبارد. با این وجود، یکی از شورترین رودخانه‌های ایران در آن جریان دارد. آب حاصل از بارندگی در ارتفاعات حاشیه‌ی لوت و زه‌آب دشت‌های مجاور در مسیری طولانی و پیچ در پیچ راه خود را به نقطه‌ای در شمال کلوت‌ها پیموده و در کویر فرو می‌رود.

 

فرار از طوفان

رؤیایی در سر داشتیم، اما بدون تجربه و دانش لازم. هدف، ورود به مرکز ریگ‌زار عظیم لوت بود آن هم از سمت شمال. آخرین نشانه‌ی زندگی محلّی است به نام مزار چاه‌روئی که دامدران در زمانی خاص شترها را برای چرا به این منطقه می‌آورند و البته خود مزار که مورد احترام ساکنان نواحی اطراف است.

تا حدّ امکان با خودروی ۴WD و موتور تریل حرکت می‌کردیم و پس از برپایی کمپ اصلی دردامنه‌ی  کوه‌های کم‌ارتفاع و سنگی که از بین اوّلین تپّه‌های ماسه‌ای بیرون زده، راهی به درون ماسه‌زار انتخاب کردیم. شب آخرین تمهیدات و هماهنگی‌ها انجام گرفت و سحرگاه، تیمی متشکّل از ۵ نفر در حالی که بیشتر وزن کوله‌های سنگین‌مان را آب تشکیل می‌داد، به سرعت به سمت جنوب حرکت کردیم.

خورشید به نیمه‌ی آسمان رسیده بود که در دوردست رنگ افق تیره شده و وزش باد شدّت یافت.

وقتی متوجّهش می‌شوی  که دیگر راه گریزی نیست. در چشم برهم‌زدنی ما را نیز در برگرفت و فهمیدیم در طوفان شن گرفتار شده‌ایم. زمین و زمان به هم می ریزد، چشم، چشم را نمی‌بیند و همه‌چیز در هاله ای از تاریکی و غبار فرو می‌رود، گویی خورشید گرفته است. چه باید کرد‌؟

پناهی وجود ندارد و در میان ماسه‌زار گیر افتاده‌ایم. دور هم جمع می‌شویم تا نفس تازه کرده و چاره‌ای بیاندیشیم.

در اندک زمانی  ماسه همه‌چیز را می‌پوشاند و اگر بمانیم، بی‌گمان ما را در خود مدفون خواهد کرد. ظاهراً جز بازگشت و گریز از مهلکه، آن هم فقط به کمک GPS راه دیگری وجود ندارد. ساعتی در همان وضعیت می‌مانیم تا اندکی از سرعت باد کاسته شود. لحظه‌ای که خورشید از پس گرد و غبار سرک می‌کشد از حالت اسفناک بچه‌های تیم عکسی به یادگار می‌گیرم و بعد حرکت می‌کنیم.

هوای تیره و غبارآلود با تاریکی شب در هم آمیخته و ما ساعت‌هاست دیوانه‌وار حرکت می‌کنیم. از کسی صدایی برنمی‌خیزد، اگر GPS اشتباه کند چه؟ از فکر کردن به آن اجتناب کرده وادامه می‌دهیم.

به مختصات اصلی کمپ نزدیک شده‌ایم اما چیزی دیده نمی‌شود. در این ظلمات، ناگهان کورسویی به چشم می‌خورَد. افراد مستقر در کمپ نیز خطر را درک کرده و در مکانی که دید بهتری از اطراف دارد، با زحمت زیاد آتشی افروخته‌اند. دوباره برق امید را در چشم‌ها می‌توان دید. نیمه‌شب طوفان فروکش کرده و ما غرق در رؤیا و محو تماشای شعله‌های رقصان آتشیم و با مرور اتفاقات این روز پُرماجرا، نقشه‌ی دیگری برای دستیابی به قلب بزرگترین ماسه‌زار ایران در ذهن می‌پرورانیم.

 

قلب لوت، هرم‌های ماسه‌ای

پس از اجرای چندین برنامه‌ی تحقیقاتی در نقاط مختلف کویر بزرگِ نمک و مناطق شمالی لوت، دوباره وسوسه به سراغ‌مان می‌آید. با بررسی نقشه‌های متعدّد و استفاده از سامانه‌یGoogle earth  مسیری را در مرکز بیابان لوت طراحی می‌کنیم که مسافت زیادی ما را از بین دریای ماسه و منطقه‌ی غیرقابل عبور کلوت‌ها به سمت جنوب هدایت کرده و در واقع راهی است که لوت مرکزی را به لوت زنگی‎احمد متصل می‌کند. در قسمت انتهائی این مسیر، دسترسی به هرم‌های ماسه‌ای غول‌آسا امکان‌پذیر است.

بعد از برنامه‌ریزی دقیق و محاسبه‌ی همه‌ی شرایط، تیمی متشکل از ۶ نفر با دو خودروی ۴WD آماده‌ی سفری دوباره هستیم. از زمان اجرای برنامه‌، امنیت منطقه نیز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و نیروی انتظامی  فقط حرکت همراه با خودروهای این نیرو را امن می‌داند و سعی می‌کند ما را از رفتن منصرف کند.

اما هیجان و خطر جزء همیشگیِ سفر بیابان است و از قدیم شرح رنج‌ها و مرارت‌های مسافران و یا حمله و شبیخون به کاروانیان در سفرنامه‌ها وکتاب‌ها آمده است. به‌هرحال گریزی از آن نیست و بار دیگر عازم این پهنه‌ی وسیع و عریان و اغواگر می‌شویم.

تنها نوشته‌ها و عکس‌های قدیمی از کتاب «شهداد وجغرافیای تاریخی لوت از احمد مستوفی» وکتاب کویرهای ایران از دکتر «دانیل ب. کلینسلی»، اطلاعات مفیدی از این قسمت از لوت را در اختیار ما قرار می‌دهد. همینطور از عکس‌های ماهواره‌ای و همراهیِ بلدی محلّی از روستای چاه‌داشی که در طول سفر مشخص شد راجع به منطقه‌ی مورد نظر ما اطلاعاتش ناقص بوده و کارآیی ندارد نیز کمک گرفتیم.

دو خودروی قدیمی پس از تعمیر و وارسی کامل، آماده‌ی سفر شد و ما با انبوهی از وسایل و ادوات دوباره آماده‌ی حرکتیم. عمده‌ی بار را مثل همیشه آب تشکیل می‌دهد و بنزین برای خودروها‌. پس از دو روز حرکت در دشت‌هایی وسیع پوشیده از خاک بسیار نرم و عاری از پوشش گیاهی و بدون دیدن جنبنده‌ای جز خودمان و یک جفت غراب که احتمالاً در حال مهاجرت هستند، به مشخصات تعیین‌شده می‌رسیم.

در حاشیه‌ی ریگ‎زار عظیم لوت، راهی برای ورود به آن می‌یابیم و شب نیز در کنار این کوه‌های ماسه‌ای اتراق می‌کنیم.

در هوای گرگ و میش و سرد سحرگاه، دل از کیسه‌خواب گرم کنده و برای دیدن طلوع خورشید به فراز یکی از این هرم‌ها صعود می‌کنیم. ماسه‌های طلائی‌رنگ و سایه‌های بلند این هرم‌های غول‌آسا مناظری تکرارنشدنی را پیش چشم‌مان قرارداده است. بنابر اعلام زمین‌شناسان و جغرافی‌دانان، هرم‌های بلند لوت بلندترین در نوع خود بوده و در هیچ کجای دنیا تپّه‌های ماسه‌ای با ارتفاع بیش از ۴۰۰ متر اندازه‌گیری نشده‌اند.

نکته‌ی جالب توجّه این است که مرز بین دشت و ماسه کاملاً مشخص است و به یکباره منطقه‌ی پوشیده از ماسه شروع شده و تپّه‌ها ارتفاع می‌گیرند. هیچ گزارش مستند و مکتوبی از درون این پهنه‌ی عظیم ۲۰هزارکیلومتر مربعی وجود ندارد. البته پس از بازگشت ما تعدادی عکس هوایی بسیار زیبا از «جرج اشتاینمتز»، عکاس سرشناس مجلّه‌ی نشنال‌ژئوگرافی مشاهده کردیم که البته با پرواز با پاراگلایدر در قسمت لوت زنگی‌احمد تهیه شده بود. همچنین گزارش سفری از تیم کویرنوردی کشیت که پس از چندبار تلاش از قسمت جنوبی ریگ لوت پیاده عبور کرده بودند.

پس از هرم‌های ماسه‌ای، مسیر جست‌وجوی ما به سمت غرب متمایل می‌شود. در واقع به دنبال رسیدن به یکی از گودترین نقطه‌های فلات داخلی ایران هستیم. محدوده و مختصات این نقطه با استفاده از سنجش ماهواره‌ای به‌دست آمده است.

در عبور از شرق به سمت غرب لوت دوباره دشت‌های بی‌انتها شروع شده که اکثر آنها به پرتگاه‌های  عمیق و مطبّقی ختم می‌شود. این ساختار زمین در طول مسیر بارها تکرار می‌شود. با پایین رفتن از هر کدام از این شیب‌های تند، این فکر در ذهن قوّت می‌گیرد که آیا امکان بازگشت و بالا آمدن نیز وجود دارد؟

نمی‌دانم! اما شاید گرفتار افسون کویریم که اینچنین بی‌مهابا در این برهوت بی‌پایان  پیش می‌رویم. کم‌کم چشم‌انداز مقابل تغییر می‌کند و اوّلین کلوت‌ها در افق پدیدار می‌شوند. پس از طی مسافتی بین کلوت‌ها درون یک چاله‌ی بسیار وسیع، شرایط سخت‌تر شده و بافت زمین برای عبور خودرو مناسب نیست. در این محل در فضای خالی بین کلوت‌ها هرم‌های ماسه‌ای عظیمی تشکیل شده و به نظر می‌رسد نقطه‌ی پایان این سفر باشد.

تیم نیز پس از چندروز حرکت و شرایط موجود و زمان، امکان پیش‌روی و پیاده‌روی به سمت مختصات موردنظر را ندارد و به‌ناچار از محلّ فرو رفتن خودروها در ماسه جلوتر نمی‌رویم، اما هنوز با ارتفاع ۱۳۰متری نقطه‌ی عمیق فاصله‌ی زیادی داریم.

پس از تلاش زیاد و خلاصی خودروها با یافتن معبری موفق شدیم از چاله‌ی بزرگ خارج شده و راه بازگشت در پیش بگیریم. اما خاک رسی که تمام زمین را پوشانده، باعث از کار افتادن یک خودرو شد که مجبور شدیم شبانه در مسیری ۱۰۰ کیلومتری و ناهموار آن‌را به صورت بُکسل جابه‌جا کنیم.

تا نیمه‌شب به کمک ستاره‌ی قطبی و GPS که آن‌هم درست کار نمی‌کرد حرکت کرده و صبحگاهان  محلّ اتراق شبانه را یک مسیل خشک و قدیمی در کنار کوه سیمرغ یافتیم.

بخش عمده‌ی اهداف این سفر محقّق شد. به قسمتی از هرم‌های ماسه‌ای غول‌آسا دست یافتیم؛ به بخش بسیار بکر و دوردست در جنوب لوت سفر کردیم و به مرز تلاقی کلوت‌ها و هرم‌های ماسه‌ای پراکنده رسیدیم که نقطه‌ی انتهای سفر بود.

این سفر از نیمه‌ی زمستان صورت گرفت. زمستانی سخت که تمام شرق ایران را برف سپید پوشش کرده بود و در شهر بیرجند که مبدأ سفر ما بود برودت هوا ۲۵0c– ثبت شده بود. در کویر نیز شب‌ها بسیار سرد بود اما در قسمت‌های انتهای  مسیر و عمق لوت، در نیمروز، دمای هوا به مرز جوش آمدن خودروها نزدیک شد! بنابر محاسبات محقّقانی مثل «استراتیل زاور» در دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی در حاشیه‌ی شرقی لوت و دکتر پرویز کردوانی و دیگران، لوت جزو قطب‌های گرمایی کره‌ی زمین محسوب شده و احتمالاً گرم‌ترین نقطه‌ی آن است.  دمای هوا در تابستان به ۶۵0c نیز می‌رسد و دمای خاک نیز از هوا بسیار بیشتر است و به علّت همین دمای بالا و نبود رطوبت، ظاهراً منطقه‌ی وسیعی عاری از حیات بوده و یا حیات بسیار ضعیفی دارد.

به سفرها و جست‌وجو در بیابان‌ها و کویرهای ایران ادامه دادیم. امّا به هرجا پا گذاشتیم دوباره لوت افسانه‌ای  ما را به خود خواند.

 

لاسرتای مستوفی

در حین انجام پروژه‌ی عکاسی از حیات‌وحش، به‌ویژه در شرق ایران یکی از خزندگانی که هر چه می‌گشتیم، مطالب کمتری  راجع  به آن می‌یافتیم، «لاسرتای مستوفی» بود. اسمی که در هاله‌ای رمزآلود فرو رفته است! عکسی از آن یافت نشده و حرف و حدیث حول و حوش آن زیاد است. «فراهم»، دانشجوی دکترای خزنده‌شناسی در دانشگاه آلمان است و جستجوی خزنده گمشده‌ی دشت لوت ما را در مسیری مشترک قرار می‌دهد. دکتر بلوچ در بیش از سه دهه‌ی پیش خزنده‌ی مزبور را در منطقه‌ی «ده‌سلم» در شمال ریگ لوت یافته است و از آن زمان دیگر نمونه و یا عکسی از این گونه به‌دست نیامده است. به‌طوریکه  حتّی تعدادی  از خزنده‌شناسان از وجود این گونه لاسرتا در این زیستگاه با اقلیم و شرایط جوّی خاص ابراز تردید کرده‌اند.

به هر صورت برای جست‌وجوی لاسرتای مستوفی دوباره راهی شدیم، اما این بار از راه نرسیده گرما به سراغ‌مان آمد. جست‌وجو در زیستگاه‌های مختلف منطقه اعم از رود شور نزدیک ده‌سلم تا کوه‌های  پراکنده و سنگلاخی حاشیه‌ی لوت و یا نخلستان‌های وسیع ده‌سلم و دشت پوشیده از اشنان و رمس، هیچ‌کدام موفقیت‌آمیز نبودند. فقط نوعی مارمولک تیره‌رنگ (مشابه نوعی گلو) در زیر قلّه‌ی یکی از ارتفاعات منطقه مشاهده شد که به محض دیدن ما به زیر سنگ بسیار بزرگی خزید و تلاش برای یافتنش بی‌نتیجه ماند.

ما حتّی با تعدادی از ساکنان محل که در زمان جمع‌آوری نمونه‌های مختلف جانوری با اکیپ های علمی اعزامی از دانشگاه تهران و … در زمان کشف گونه‌ی مزبور همکاری داشته و اکنون سنّی از آنها گذشته بود صحبت کردیم، اما گذشت زمان غبار بیابان را بر حافظه‌ی آنها نشانده بود و این تلاش ثمری نداشت و  نمونه‌ای از لاسرتای مستوفی یافت نشد.

فراهم می‌گوید که این گونه یکی از خزنده‌های  مورد علاقه و حلقه‌ی گمشده‌ای است که پروفسور «بوهمه»، خزنده‌شناس معروف آلمان وی را برای یافتن آن راهی این سفر کرده است. اما باز هم کویر افسانه‌ای، رازش را برای ما افشا نکرد. در بازگشت به سمت شهر نهبندان در منطقه‌ای به نام «تگ‌سهلو»، کمی از حس کنجکاویمان فروکش کرد و در محدوده‌ی کوچکی، چند نمونه خزنده از جمله آگامای چابک، آگامای سروزغی، گکوی بلوچی، سوسمار دم‌دراز بیابانی، نوعی لاکپشت زمینی و شب هنگام نیز گکوی دم‌پَخ کایزرلینک خود را به دوربین ما نشان دادند.

گرمای بیش از اندازه‌ی اواخر تابستان همه را کلافه کرده و به‌نظر می‌رسد در زمانی دیگر باید به منطقه بازگشته و جست‌وجو را ادامه دهیم. به سفر در کوره‌راه‌های کویری پایان داده و در جاده‌ی اصلی زاهدان-بیرجند در حرکتیم و هر لحظه، خودرو ما را از کویر و افسونش دور می‌کند. اما همچنان رؤیای بازگشت دوباره و سفرهای ماجراجویانه در گوشه‌ی ذهن‌مان جا خوش کرده است.

 فصلنامۀ صنوبر، سال پنجم، شمارۀ پانزدهم، ص ۵ تا ۱۰.

پیام بگذارید