علم کویر، کلید آشتی با جهانِ امنیت و آرامش
پژمان نوروزی/ در این روزگار هرگاه از علم و تولید علم و اهمیت و جایگاه علم صحبت به میان میآید ذهنها به سوی دانشگاه و تکنولوژیهای مدرن و عناوین و مدارک دانشگاهی و چیزهایی از این دست معطوف میشود. هرچند که شاید این روزها چنین نگاهی بدیهی و طبیعی و با کمی اغراق، درست باشند، اما این کافی و واقعبینانه نیست.
بهتر است گفته شود که اینها مقدّمات یا پیآیندهای علم و علمورزی محسوب میشوند. نگارنده ترجیح میدهد فارغ از تمام تعاریف کلاسیک و مدرنی که از علم در متون تخصصی وجود دارد، علم را ابزاری بداند برای شناخت(همراه و همشانه با ابزارهای دیگر شناخت). همچنین همزمان همین ابزار شناخت، ابزار مداخله در طبیعت هم بهشمار میآید. به بیان سادهتر علم چیزی است که با آن میتوانیم دنیا را بشناسیم و علاوه بر آن در همان دنیایی که شناختهایم مداخله کنیم و به سود خودمان آن را دستخوش تغییر کنیم.
با این نگاه بسیاری از فعالیتهای بشری در حوزهی علمورزی قرار میگیرد و نتایج این علمورزی باعث بقای نوع بشر و چیرگی او شده است.
ما ایرانیان در طول تاریخ همچون باقی تمدّنها و مراکز جمعیتی پیشتاریخی و باستانی هم از همین فرآیند علمورزی استفاده کردهایم و تا امروز توانستهایم در این پهنهی بزرگ و ناسازگار دوام بیاوریم.
واقعیت این است که گسترهی جغرافیایی ایران (چه ایران امروز را در نظر بگیریم، چه ایرانی که در گذشتههای دور میشناسیم) محدودهی زیستپذیر مطلوبی بهشمار نمیآمده است. بخشهای بزرگی از جغرافیای ایران شنزارهای کویری و کمباران با واحههایی پراکنده هستند. بسیاری از نقاط دیگر کوهستانهایی ستبر که محدودیتهای بزرگ زیستی را بر ما روا داشتهاند. کمآبی، خشکسالی، کم بودن زمینهای کشاورزی و… همواره ما ایرانیان را تهدید میکرده است. اما ایرانیان هزاران سال در همین وانفسای جغرافیایی زندگی کرده و اتّفاقاً باشکوه هم زندگی کردهاند. امپراطوریهای بزرگ ساختهایم، سلسلههای پادشاهی قدرتمند و زمامداری کمضعفی را در طول تاریخ در همین گسترهی جغرافیایی خشن و نامهربان برپا کردهایم. فرهنگ و ادب و علم را به قلّههای رفیعی رساندهایم، به تناوب و تواتر زیاد… اینهمه درخشندگی در چنین جغرافیایی سخت است و بسیاری از جوامع دیگر با شرایط یکسان هرگز نتوانستهاند چنین کنند. راز چنین سختجانی در این گسترهی سخت و خشن و به ظاهر نامهربان چیست و چه بوده؟
آنچه که به ذهن میرسد، استفادهی هوشمندانه از دانش سرزمینی است. از علمی که ما ایرانیان به آن مسلّح شده بودیم و با کمک گرفتن از آن توانستهایم برای مسائلمان پاسخ پیدا کنیم. کارکردی که بخشهای بزرگی از علم به آن پایبند بوده است. در طول تاریخ علم با همهی تنوّعی که داشته و دارد چنین نقشی را به خود گرفته و همواره کمکرسان ما بوده است. گاهی همراه با فناوری شده و گاه پیشزمینهی آن و در مواردی بسیار هم پیآیند فناوری بوده و از پسِ آن آمده است. اما همواره نقش بیبدیلی در زیست سادهتر، ایمنتر و آیندهنگرانهی نوع بشر داشته است.
به بیانی دقیقتر مسئلهی اصلی و بنیادی در دل کویر برای زیستن آدمیان (اینجا ایرانیان کویرنشین) آب بوده است. هرکجای این پهنهی کویری که آب بوده مردم جمع شده اند. احشام را پرورانده و گیاهان را رشد دادهاند و اجتماع ساختهاند؛ از یزد باشکوه گرفته تا اصفهان رؤیایی. از کرمان قدرتمند تا بیرجند و فردوس و زابل. اما کویر است و حسابگریهایش. آب در این دشتهای خشک به آسانی بر سطح جاری نمیشده و دیدنش کار هرکسی نبوده است. مغنّیها و آبیابان، دشتبانان و منجّمان آب را مییافتهاند و جابهجا و حراست میکردند. برای همین بوده که دشتبانان چنین مورد اعتماد میشدند و مغنّیها چنان مورد احترام.
قناتها به عنوان بخش مهمی از دانش سرزمینی ایرانیان نسل به نسل منتقل میشدند. حفر قنات دانشی از جنس هیدروژولوی و زمینشناسی و فناوری حفّاری بوده و ریز به ریز حفر و نگهداری قنات علم و دانش را در برمیگرفته است.
از سوی دیگر آب که میآمد و اجتماع که شکل میگرفت نیاز سرپناه ایجاد میشد و در اینجا پای معماری به زندگی کویرنشینان باز میشد. برای زندگی در آن شرایط به پاسخهایی بیپیرایه و ساده، ولی محکم و باشکوه از جنس معماری و شهرسازی نیاز بود. دشتهایی هموار که با خشت و گل و بعدتر آجر و کاشی شکسته میشدند. میلها بالا میرفتند و نشانه میشدند که از فرسنگها دورتر دیده شوند و بعد خانههایی که دما را کنترل کنند. تابستانهای داغ کویر را خنک کنند و شبهای زمستانی استخوانسوز را تحمّلپذیر کنند. ساباطها سایه بر سر شهر میکشیدند و گنبدها دربرابر تندبادها دوام میآوردند.
و بعدتر کشاورزی و روشهای آبیاری متنوّع و زمانسنجی با ستارهها و نشانههای آسمان پدید آمد.
اینها همه و همه علومی هستند که در کویر زندگی را میسّر میساختند و بقای آن را تضمین میکردند. اما این علوم و فنون در هرکجای دیگر دنیا هم همین بوده است؟ آیا میتوان شباهتی میان این دانشها و علوم و فنون با همتایانشان در دنیایی آسانتر و مهربانتر یافت؟ آیا مثلاً در جلگههای حاصلخیز حاشیهی دریای کاسپین، علوم و فنون تفاوتهایی هویتی دارند؟ به نظر نگارنده حتّی در یک نگاه سریع هم چنین تفاوتی مشهود است چه رسد به آنکه نگاه ریزبینانه داشته باشیم.
آنچه که علوم و فنون در دنیای خشک کویر را از سایر همتایانش در جغرافیایی آرامتر جدا میکند «سرعت» است. سرعتی که تا حدّ ممکن کم میشود تا تأثیرگذاری و پایاییاش افزون شود. دو الی سه دهه به درازا میکشیده تا یک رشته قنات نه چندان بلند تأسیس و راهاندازی کامل شود و بعد تا دهها و گاه صدها سال مورد استفاده قرار میگرفته و پیاپی پایش و مرمت میشده است. سرعت حفر یک رشته قنات آنچنان کم بوده که دو-سه نسل مغنّی بر آن کار میکردند، بیآنکه هر کدام به تنهایی سرتا ته این «پروژه»ای را که در آن نقش اساسی داشته ببیند. چنین دانش و فنونی آدمیزاد را به کُرنش در برابر طبیعت وامیدارد. باعث میشود صلحی دائمی با دنیای سخت را تجربه کند. کویرنشینان کمتر با دنیای پیرامونشان سر ناسازگاری دارند. آنها با کمک علم زندگی را معنیدار و بقامند کردهاند. علمی که به آنها یاد داده کمتر تخریب کنند و بیشتر بسازند، و وقتی ساختند مراقبت کنند و از گزند آب و باد وباران و طوفان دورش کنند.
این «صلح» و «آهستگی» نکتههای کلیدی در شناخت علوم و فنون کویری است. علوم کویری به «مشاهده» وابستگیِ تام و تمام دارند و کمتر با توابع ذهنی درگیر میشوند. کویرنشینان ناگزیرند که طبیعت را بشناسند و «درک» کنند تا تغییراتش را در روزمرگیشان لحاظ کنند. وقتی کویرنشینِ یزدی به خنک کردن محیط زندگیاش فکر میکند بادگیر میسازد و آن را جهتمند میکند. همین مردم در سیستان برای خنک کردن محیطزیستشان به ساختن «خارخانه» رو میآورند. آنها میدانند که در خارخانه بایستی رطوبت را سدّ راه گرد و خاک کرد و آنرا از باد ستاند و هوایی خنک، سالمتر و مطبوعتر ساخت.
علم و فناوری در کویر با «آهستگی» عجین میشود. به عبارت صحیحتر، این دو در دنیایی طبیعی و معمول با آهستگی عجیناند و در کویر بیشتر. در کویر نظم و نظام طبیعت با پیوستگی بیشتری نمود پیدا میکند. طول شب و روز، نمودار تغییرات دمایی، تغییرات آبوهوایی، زاویهی تابش خورشید و تغییر فصول، همه و همه نظامی دارند که کمتر با تغییرات ناگهانی همراه میشود. وقتی بادهای ۱۲۰روزه میوزند همه آمادهاش هستند و غافلگیر نمیشوند. وقتی فصل تغییر میکند ناگهان مردم از خواب بیدار نمیشوند و ببینند که برف آمده یا باران… همهچیز آرام و پیشبینیشده است. علم، این ابزار کشف جهان و پیش بینیاش در کویر همینگونه نمود مییابد و مردم کویرنشین به خوبی از آن آگاه و با آن آشنا هستند و از آن استفاده میکنند.
امروزه اما پای صنعتی شدن و زندگی شتابناک به کویر و روزمرگی کویرنشینان هم باز شده است. شاید فکر کنیم گریزی از آن نیست. نتیجهی این سبک زندگی تازه، تغییر ساختار همراهی با طبیعت و ایجاد تغییرات سریع است. چیزی که کویر توانش را ندارد. کویر تاب و توان تغییرات سریع و پی در پی را ندارد. نکته این است که انگار این تغییرات سریع محتوم است و محکومیم به تن دادن به آن… نگارنده به عمد از واژهی انگار استفاده میکند. زیرا باور چندانی به آن ندارد. یعنی معتقد است الزامی به پذیرفتن و اجرای این سرعت و شتابناکی نداریم. اما به هرحال میپذیرد که دچارش شدهایم. پس به جای انکارش به دنبال راهی برای کم کردن آسیبها و گریز از نتایجش بوده است.
من سالهای زیادی از زندگیام را معلّم بودهام، تا همین امروز… اما شاید نه با تعریف استاندارد معلّمی. با تعریفی کم و بیش آوانگارد! از تدریس کلاسیک در مدارس و دانشگاه تا امروز که موزه طراحی میکنم و در آن آموزش میدهم. برای همین شاید طبیعی است که از «آموزش» به عنوان تنها راه نجات یاد کنم. لازم است کویرنشینان امروز و مسافران کویر، سکون و آرامش و در عین حال قدرت و صلابت آن را بشناسند. آن علمی که در کویر زایا بوده و حلّال مشکلات و پاسخگوی مسائل کویرنشینان را بشناسند. لازم است همه (و بهویژه کویرنشینان امروز) بیاموزند که آب در کویر چیزی نیست که به آسانی به دست بیاید و به لولههای آبرسانی و شیرهای خانهها راه بیابد.
ما به موزههایی فعّال و تعاملی نیاز داریم تا فرآیند ساخته شدن چند نسلیِ قنات بازنمایی، دیده و لمس شود. قدم زدن در یک قنات تاریخی حتماً خوب و تماشایی است. اما فقط یک ویترین است از نوستالژی قنات، بیآنکه چیزی از فناوری و داستان قنات و کارکردش برای این روزگار را بیان کند. ما نیاز داریم زیستن در زیر بادگیر و آسودن در خارخانهها را تجربه کنیم، نه آنکه نمایی از آن را در باد خنک اسپلیتها داخل ساختمانهای مکعبی این روزگار تماشا کنیم. اینها آموخته و تجربه نمیشوند و حتّی حسی برنمیانگیزند.
ما به تجربهسازی و تجربه کردن علم به مثابهی بخشی از فرهنگ نیاز داریم. لازم است وقتی از زمانسنجی با ستارگان در کویر حرف میزنیم، آسمان کویر را ببینیم. آن ستارههای درخشانی که نامشان به آسمان شب کویر پیوند خورده را ببینیم، نه اینکه با ایجاد آلودگی نوری شدید حاصل از صنایع، تزئینات شهری و… اثری از آن ستارهها در آسمان نباشد و آسمانِ شب شهرهای کویری همچون کلانشهرهای دیگر عاری از فروغ ستارهها باشد و باز از زمانسنجی با ستارگان بگوییم. انگار که طنزی گفته باشیم برای گذران وقت.
میدانم که در دستهبندیهای مرسوم علم و فلسفهی علم، چیزی با نام «علم کویری» وجود ندارد. اما مخصوصاً اینجا چنین شاخهای را نامگذاری کردم تا به اهمیت آن اشاره کنم. به آنچه که علم برای زیستن در کویر به ما ایرانیان (و سایر کویرنشینان جهان) ارزانی کرده بود و قرنهای بسیار مارا از مهاجرت به غیرکویر بینیاز کرده بود.
کویر و کویرنشینی جایی برای گریختن نیست، اگر زبانش را فهم کنیم و این فهم کویر کار بزرگ علم بوده است. علمی که با تماشا آغاز شده، صبور و تجربهگرا بوده و در نهایت به شناخت منجر شده است. علم در کویر از خانه تا آب و آبادانی و زیست و زمینشناسی و شناخت اقلیم را در هم تنیده و معماری و قنات و شهرسازی و کشاورزی و دامداری را آفریده و درنهایت صلحی پدید آورده بین انسان با خودش، انسان با انسان و انسان با طبیعت…
منتشرشده در فصلنامۀ صنوبر، سال پنجم، شمارۀ پانزدهم، ص ۲۶ تا ۳۰.