پرنده‌ نگرها سر به آسمان دارند

زهرا انوشه/آرش حبیبی‌آزاد از پیشکسوتان پرنده‌ نگری ایران است که نه رشتۀ تحصیلی و نه حتّی شغلش ظاهراً ارتباطی با محیط‌زیست ندارد. امّا نهال عشق به طبیعت و پرنده‌ها را به لطف آموزه‌های پدر، از کودکی در وجود پرورانده و امروز یکی از استادان پرنده‌نگری ایران به شمار می‌آید که بسیاری از جوانان نامدار و فعال در این عرصه دانسته‌های خود را مدیون ایشان هستند.

 

خاصیت طبیعت و محیط‌زیست این است که در حیطۀ علاقه‌مندی یا انحصار هیچ گروه و تخصص و طبقۀ خاصی نمی‌گنجد. در هر سن و طبقه و از هر جایگاهی، تو هم فرزند زمینی و همان‌قدر که حق داری از مواهب آفرینش لذت ببری، وظیفه داری که مراقب‌شان باشی و زبان ابراز شکوه و زیبایی‌شان شوی. آرش حبیبی‌آزاد از پیشکسوتان پرنده‌ نگری ایران است که نه رشتۀ تحصیلی و نه حتّی شغلش ظاهراً ارتباطی با محیط‌زیست ندارد. امّا نهال عشق به طبیعت و پرنده‌ها را به لطف آموزه‌های پدر، از کودکی در وجود پرورانده و امروز یکی از استادان پرنده‌نگری ایران به شمار می‌آید که بسیاری از جوانان نامدار و فعال در این عرصه دانسته‌های خود را مدیون ایشان هستند. استاد حبیبی‌آزاد دارای مدرک دکتری مدیریت و شاغل در یک شرکت سیمان است. پای صحبت ایشان نشستیم تا بدانیم چطور به طور جدّی سر از وادی پرنده‌ نگری و آموزش این رشته درآورده است.

 

چطور به این وادی کشیده شدید که علاوه بر علاقه‌مندی شخصی، پرنده‌ نگری را آموزش هم بدهید؟

پدر من هم علاقه‌مند به پرندگان بود و هست و حتّی زمانی که هنوز چندان باب نبود کتاب‌های راهنمای فیلد تهیه می‌کرد و مرا با خودش به طبیعت می‌برد، بنابراین اولین مدرّسم پدرم بود.

ایشان تحصیلات مرتبطی داشتند؟

خیر؛ ایشان هم یک فرد علاقه‌مند به پرندگان بود، ولی این علاقه آن‌قدر زیاد بود که کتاب‌های راهنما تهیه می‌کرد و پرندگانی را که می‌دید ثبت می‌کرد و این کار را به من هم یاد داد. من هم کم‌کم علاقه‌مند شدم، چون آدم در دوران کودکی زودتر به این چیزها علاقه‌مند می‌شود. تا اینکه به دلیل شغلم در حوزه‌ی سیمان و سفرهای متعدّدی که به اقتضای این شغل باید به دل طبیعت کرد، همچنین وقتی برای مأموریت‌های کاری به سفرهای خارجی می‌رفتم و آنجا هم خیلی از پرنده‌نگرها را می‌دیدم و اینکه دیدم چطور پرندگان را نگاه و ثبت می‌کنند، با روش‌هایی که در حال حاضر در دنیا مرسوم است نیز بیشتر آشنا و علاقه‌مندی‌ام به این زمینه بیشتر شد. کمی از آنها و همچنین از دوستان ایران یاد گرفتم. بالاخره معدود افرادی بودند که در این زمینه فعالیت می‌کردند و ما همدیگر را پیدا کردیم؛ مثل آقای بختیاری، آقای هاشمی و… بالاخره سعی کردیم این علاقه‌مندی را در بین دوستان گسترش بدهیم. کار من البته کمتر بود و دوستان بیشتر زحمت کشیدند. در واقع از اینجا شروع شد.

در کودکی و در دوران رقم خوردن این خاطرات به کدام مناطق می‌رفتید؟

بیشتر در اطراف تهران، دشت‌های آبیک، دشت‌های ورامین، کوه‌های اطراف تهران و… خب وقتی ما بچه بودیم، این مناطق خیلی غنی از انواع پرندگان و حیات‌وحش بود. حالا شهرها توسعه پیدا کرده‌اند و زیستگاه‌ها تخریب شده‌اند، ولی در آن زمان واقعاً خیلی غنی بود.

پدر شما تجهیزات ویژه‌ای برای پرنده‌نگری داشتند؟

بله، آن زمان دوربین‌های دوچشمی به خصوص دوربین‌های آلمانی و روسی در ایران زیاد بود، ولی تجهیزات عکاسی هنوز تا این حد توسعه پیدا نکرده بود. دوربین‌های دوچشمی خیلی خوبی در آن زمان وجود داشت که شاید حالا دیگر نتوان به آن راحتی پیدا کرد. ولی در آن دوران به علّت اینکه کارهای نظامی زیاد انجام می‌شد دوربین‌های دوچشمی خوبی در ایران بود که ما هم داشتیم.

چگونه به حوزه‌ی آموزش پرنده‌ نگری وارد شدید و آیا پرنده‌نگری به جز موضوع تجهیزات مورد نیاز و روش کار با آنها، نکته‌‌ی ویژه‌ و آموختنی‌ای دارد که بدون آموزش نتوان انجام داد؟

بله. ببینید، پرنده‌نگری از شاخه‌های سرگرمی و اکوتوریسم یا بوم‌گردی است. در واقع یکی از سرگرمی‌هاست و مثل هر سرگرمی دیگری از قبیل دوچرخه‌سواری یا کوهنوردی احتیاج به آموزش دارد و فرد باید حداقل اصول اولیه را بداند که چطور می‌تواند پرنده‌ها را ببیند، چطور و در کدام زیستگاه‌ها می‌تواند پیدایشان کند یا حتّی بتواند حداقل در سطح خانواده آنها را شناسایی کند که البته در این زمینه مهارت کم‌کم به دست می‌آید، اما در ابتدا حتماً به مقداری آموزش نیاز دارد.

می‌توانید به نکات لازم برای پرنده‌ نگری اشاره‌ای کلّی کنید؟

اولین چیزی که پرنده‌نگر باید یاد بگیرد محافظت از زیستگاه است؛ یعنی فعالیت او باعث آسیب دیدن زیستگاه نشود. دومین چیزی که باید یاد بگیرد مشاهده و آدرس دادن پرنده به دیگر افراد گروه است. مثلاً پرنده‌های خاصی در تاج درخت‌ها می‌نشینند و شما هیچ‌وقت نباید روی زمین دنبال چنین پرنده‌هایی بگردید. بعضی‌ها بالعکس هیچ‌وقت روی درخت نمی‌نشینند، برای همین اینکه هر پرنده را کجا باید پیدا کرد نیاز به آموزش دارد. بخش بعدی این است که فرد بداند چطور مشاهداتش را ثبت کند که این هم نیاز به آموزش دارد، اینها هم البته تماماً با تغییر تکنولوژی در حال تغییر است. مثلاً آنچه که ما ۲۰ سال پیش با یک دفترچه‌ی یادداشت و دوربین دوچشمی انجام می‌دادیم حالا برای ثبت جای خودش را به موبایل و اپلیکیشن داده و برای عکاسی و مشاهده هم جای خودش را به دوربین‌های سوپرزوم، که با آن هم می‌توانید از دور پرنده را ببینید و از آن عکس بگیرید؛ یعنی ابزار هم در طول زمان تعییر می‌کند که خود این مسئله طبعاً احتیاج به آموزش دارد.

آیا پرنده‌ نگری می‌تواند مزاحمتی برای پرنده‌ها و زیستگاه‌شان ایجاد کند؟

قطعاً، پرنده‌ نگری هم مثل تمام شاخه‌های دیگر فعالیت‌هایی که مستلزم ورود به طبیعت هستند می‌تواند مخاطرات زیادی برای حیوانات ایجاد کند؛ از جمله تخریب زیستگاه‌شان. مثلاً زمانی که ما گروه‌هایی برای این کار تشکیل داده بودیم، اگر کسی عکسی از لانه یا تخم یا جوجه‌ی پرنده گرفته بود، تنبیه می‌شد چون پیدا کردن لانه‌ی پرنده می‌تواند برای پرنده خیلی خطرناک باشد و حتّی موجب ترک جوجه‌ها از طرف مادر شود. یا مثلاً بعضی از دوستان برای جلب پرنده صدای ضبط‌شده‌اش را پخش می‌کنند، این می‌تواند باعث به هم خوردن قلمروها شود. هر حضوری در طبیعت به وسیله‌ی کسانی که آموزش ندیده باشند می‌تواند باعث تخریب و بر هم خوردن زیستگاه شود.

پس می‌توان گفت که این رشته هم باید برای خودش اصول اخلاقی داشته باشد.

بله، که ما هم آیین‌نامه‌ی آن را ترجمه کرده و بندهایی را نیز خودمان به آن افزوده‌ایم. دوستان تیم‌های دیگر هم کمک کردند که در سال ۹۴ یا ۹۵ منشوری نوشته شد و منتشر کردیم.

در مورد تجربیات‌تان در حوزه‌ی پرنده‌ نگری، حتّی زمانی که در خارج از کشور با ابعاد این موضوع بیشتر آشنا شدید، برایمان صحبت کنید.

خب، دایره‌ی ترس پرندگان در ایران خیلی وسیع است و پرنده‌ها زود از آدم می‌ترسند و فرار می‌کنند، ولی وقتی شما جای دیگری می‌روید، حتّی در آفریقا و اروپا، پرنده‌ها خیلی راحت به انسان نزدیک می‌شوند و از دست انسان غذا می‌خورند. در حالی که مثلاً تعداد پرنده‌ نگرهای انگلستان از تعداد هواداران فوتبال بیشتر است، با اینکه لیگ انگلستان یکی از لیگ‌های پرطرفدار جهان است. شما هرجا که پا می‌گذارید می‌بینید دوستداران پرنده‌ها جمع شده‌اند یا اگر پرنده‌ی نادری آمده باشد، ناگهان جمعیت کثیری را می‌بینید که آمده‌اند از یک سینه‌سرخ خیلی معمولی عکس بگیرند. طبیعتاً چنین صحنه‌هایی را در ایران به خصوص در گذشته خیلی کم می‌دیدید.

چرا چنین است؟ تفاوت فرهنگی دلیل آن است؟

به هر حال شما بهتر از من می‌دانید که ایران یکی از کشتارگاه‌های پرندگان مهاجر است. مثلاً فجایعی که در فریدون‌کنار رخ می‌دهد؛ تعداد تفنگ‌‌هایی که در ایران مجوز دارند زیاد است و حتی تعداد تفنگ‌های بی‌مجوز چهار برابر مجوزدارهاست. در واقع در اکثر موارد هیچ‌کس غیر از شکار، هیچ راه و فکر دیگری برای بهره‌برداری پایدار از این ماجرا به ذهنش نمی‌رسد. در حالی که مثلاً غازها در اروپا بومی نیستند، از امریکا آمده‌اند، ولی می‌بینیم اینها را به استخرهایشان معرّفی کرده‌اند. یعنی اگر به آلمان یا نقاط دیگر اروپا بروید مشاهده می‌کنید که این غازها در استخرها هستند. و اینها کم‌کم شروع به مهاجرت کرده‌اند. یعنی مسیر مهاجرت را در اروپا پیدا کرده و می‌روند و می‌آیند. در حالی که ما در کشورمان پرنده‌ی رو به انقراضی مثل عروس غاز یا اردک مرمری را راحت شکار می‌کنیم و در بازارهایمان می‌فروشیم. بالاخره ما هم باید یک روزی تصمیم بگیریم که از این منابعی که داریم استفاده‌ی پایدار بکنیم. همان‌طور که دیگران می‌کنند. مثلاً کشور کویت که من دوستان پرنده‌ نگر خیلی زیادی آنجا دارم، کشور خیلی کوچکی است و در کل فقط یک سایت پرنده‌ نگری دارد. ولی هفته‌ای نیست که یک هواپیمای پُر از پرنده‌نگر از اروپا برای دیدن همین یک سایت به این کشور نیاید. واقعیت این است که این یک سایت هم سایت فاضلاب است! و فاضلاب شهر کویت آنجا می‌ریزد. مسلماً آمدن این تعداد پرنده‌نگر خارجی باعث توسعه‌ی جوامع محلّی می‌شود، اینها پول خرج می‌کنند… ولی ما به رغم داشتن این همه منابع غنی هیچ بهره‌ای از این بابت نمی‎بریم.

 

تنوع پرندگان کشور ما نسبت به سایر کشورها به گونه‌ای هست که برای پرنده‌ نگرهای دیگر نقاط جهان جاذبه داشته باشد؟

قطعاً. در ایران ما چهار دسته از پرندگان را می‌توانیم ببینیم: پرندگان اروپا که تقریباً تعداد زیادی از آنها در شمال و شمال غرب ایران دیده می‌شوند. پرندگان شرق ایران، پرندگان ناحیه‌ی کویری، پرندگانی که در خوزستان هستند و عموماً به گونه‌های موجود در آفریقا نزدیک‌اند. پرندگان سیستان و بلوچستان از حوزه‌های شرق آسیا و مشابه پرندگان هند هستند. پس ایران با بیش از ۵۵۰ پرنده‌ی بومی از نظر تنوع پرندگان نسبت به مساحتش شاید در دنیا بی‌نظیر باشد. شاید تعداد کمی از پرنده‌های ما کمتر مورد علاقه‌ی پرنده‌نگرهای کشورهای دیگر باشند، ولی مثلاً دیدن همین دارکوب و چرخ‎‌ریسکی که در پارک شهر تهران می‌بینیم آرزوی خیلی از پرنده‌نگرها در کشورهای عربی است. یکی از آنها به من می‌گفت که دلش می‌خواهد روزی به ایران بیاید و دارکوب را ببیند و از من می‌پرسید: «فکر می‌کنی اگر من به ایران بیایم چقدر طول می‌کشد که بتوانم دارکوب را ببینم؟» گفتم: «۲۰ دقیقه!» گفت: «یعنی چه؟!» گفتم: «وقتی در فرودگاه پیاده بشوی، قاعدتاً همان اطراف اگر یک نگاهی بیندازی می‌توانی این پرنده را ببینی.» اینها چیزهایی است که برای بسیاری از مردم دنیا حسرت است و ما داریم‌شان، امّا هیچ‌وقت خیلی به آنها علاقه‌مند نمی‌شویم. سعی می‌کنیم زیستگاه‌شان را تخریب کنیم، درختی را که در آن لانه دارند ببُریم، شکارشان کنیم، تاکسیدرمی‌شان کنیم و چنین کارهایی… که هر کسی علاقه‌مند بشود، بی‌شک این روش‌های نادرست و ناراحت‌کننده را با بهره‌برداری پایدار جایگزین می‌کند. چقدر خوب است که مردم ما یا مردم سایر کشورها بتوانند بیایند و این پرنده‌ها را از نزدیک ببینند.

از کسانی که از نزدیک شاهد کانون‌های استراحت پرندگان مهاجر در شمال ایران و خوزستان هستند خبرهای خوبی نمی‌رسد، مثلاً اینکه گوشت پرندگان مهاجر مدّت‌هاست نسبتاً پای ثابت سفره‌ی مردم بومی این مناطق شده و به این راحتی‌ها قابل حذف نیست. شما چه راهکاری برای این مشکل پیشنهاد می‌کنید؟

طبیعی است که فعالیت‌های سازمان‌های مردم‌نهاد در مورد آشنایی مردم بومی و آموزش می‌تواند کمک کند. مثلاً در سطح کارخانجات سیمان که محلّ کار من است سعی کرده‌ایم در جوامع محلّی به عنوان مسئولیت اجتماعی‌مان بروشورهای آموزشی پخش کنیم و امثال چنین فعالیت‌هایی. ولی یادمان نرود که نقش ما فرهنگ‌سازی است و حفاظت از اینها بر عهده‌ی حاکمیت است؛ یعنی سازمان حفاظت از محیط‌زیست باید حرکتی از خودش نشان بدهد. مثلاً در مناطق حفاظت‌شده‌ی خوزستان، توسط محمیه‌ها که همان دامگاه‌هایی هستند که در فریدون‌کنار هم وجود دارند، قتل‌های دسته‌جمعی پرندگان دقیقاً در دل منطقه‌ی حفاظت‌شده اتفاق می‌افتد و رسیدگی نمی‌شود.

هر چقدر هم فرهنگ‌سازی کنیم، این وظیفه‌ی حاکمیت است که جلوی متخلّفان را بگیرد. اگر کسی جرمی مرتکب می‌شود، فرهنگ‌سازی می‌تواند مؤثر باشد، ولی این نقش پلیس است که جلوی آن جرم مشهود را بگیرد. مثلاً فریدون‌کنار جزو مناطق حفاظت‌شده و در کنوانسیون رامسر ثبت شده است. چرا باید آنجا کشتار انجام شود؟ یا مثلاً منطقه‌ی خجیر و سرخه‌حصار تهران جزو قدیمی‌ترین پارک‌های حفاظت‌شده‌ی جهان است. چون در زمان قدیم شکارگاه شاهان بوده حفاظت می‌شده، ما چرا باید اجازه بدهیم به آنها دست‌درازی بشود و در آنها ساخت‌وساز شود؟ اینها وظیفه‌ی حاکمیت است. همه‌ی دوستانی که در سازمان‌های مردم‌نهاد هستند، وظیفه‌ی فرهنگ‌سازیشان را انجام می‌دهند ولی نمی‌توانند جلوگیری کنند.

در این تخلّفات گردش مالی خیلی زیادی وجود دارد و جلوی این کار را حاکمیت باید بگیرد. البته این را هم نباید فراموش کرد که قدرت اجرایی سازمان محیط‌زیست به بودجه و اعتباراتی است که به آن اختصاص می‌یابد و وقتی که بودجه‌ی آن از خیلی سازمان‌های دیگر که حتّی نتایج قابل‌ ملاحظه‌ای هم ندارند کمتر است، نمی‌شود انتظاری از محیط‌بان و کسانی که آنجا هستند داشته باشیم. مثلاً چرا نباید برای این منابع مهمی که در کشور داریم بودجه‌ی حفاظتی تخصیص بدهیم، تعداد محیط‌بانان را افزایش دهیم یا به آنها اختیارات وسیع‌تری بدهیم؟

استاد، من اهل آبادان هستم و ساکن منطقه‌ی سرسبزی در این شهر بودم که به ویژه در فصل‌های پاییز و زمستان که هوای آن مناطق نسبتاً بهاری و پوشش گیاهی بسیار به لحاظ حجم و تنوّع تقویت می‌شد می‌توانستیم گونه‌های پرندگان زیادی را در اطراف محلّ زندگی خودمان ببینیم؛ گونه‌هایی مثل سینه‌سرخ، شبگرد مصری، چکاوک، سسک، کلاغ ابلق، شانه‌به‌سر، بلبل خرما، طوطی ملنگو، گونه‌هایی از پرندگان شکاری، جغد انبار، سبزه‌قبا و ماهی‌خورک و حتّی در فصل‌های مهاجرت گاه اگرت و سلیم هم در اطراف مناطق مسکونی ما قابل مشاهده بود. ولی در فصل‌های گرم سال یا زمان ورود ریزگردها به منطقه، از تنوّع و شمار این پرنده‌ها به وضوح کاسته می‌شد…

کاملاً همین‌طور است، همین اتفاق در آن سوی اروندرود، در بصره‌ی عراق هم رخ می‌دهد. من به اقتضای کارم خیلی به بصره و العماره و… سفر می‌کردم. مثلاً در دشت‌های وسیعی از آن مناطق پرندگانی مثل باقرقره‌ی شکم‌سفید بسیار زیاد بودند. ولی آنجا هم به علّت پایین بودن حفاظت و آلودگی هوا گونه‌هایی نظیر این گونه یا سسک بصره در معرض خطرند و شرایط پیچیده‌ای دارند. گونه‌هایی که باید محافظت شوند. حالا بعضی از گونه‌ها را مردم حفاظت می‌کنند، مثلاً من در خوزستان دیدم که جغد انبار را خیلی دوست دارند چون معتقدند این پرنده مار را می‌خورد. یا به جایی در این استان سفر کرده بودم، میزبان‌هایم شب مرا بردند به محلّی تا ببینم که این پرنده می‌آید. گفتند: «ببین می‌توانی آن را شناسایی کنی؟» که من از رنگش فهمیدم جغد انبار است. خب چرا ما که می‌توانیم از یک حیوان، از زیستگاهش، مراقبت کنیم و اجازه بدهیم که سال‌ها جوجه‌آوری کند این کار را نکنیم؟

آیا پرنده‌ های اندمیک هم به اندازه‌ی پرنده‌ های مهاجر بین پرنده‌نگرها طرفدار دارند؟

بله حتماً همین‌طور است. پرنده‌ های مهاجر چون بیشتر در معرض آسیب هستند در طول مسیر مهاجرت توجّه بیشتری جلب می‌کنند. ولی پرندگان اندمیک نیز جزو علایق خاص پرنده‌نگرها هستند. مثلاً من دوستانی در اندونزی دارم که خیلی هم به دلیل اینکه مسلمان هستند و فرهنگ نزدیکی به ما دارند به کشورمان علاقه‌مندند. آنها خیلی دوست دارند بیایند به عنوان مثال زاغ بور ما را ببینند. من به آنها گفتم که ما زاغ بور داریم، شما چه پرنده‌ های اندمیکی دارید؟ و فهرستی که به من نشان دادند شامل مرغان بهشتی بود که پرنده‌هایی بسیار زیبا و اندمیک آنجا هستند. ۱۰ هزار گونه پرنده در جهان هست که هیچ‌کس تا به حال همه‌ی آنها را نتوانسته ببیند ولی افراد زیادی هم هستند که تعداد زیادی از پرندگان را دیده‌اند و اینها همه هم مهاجر نیستند.

به خاطر دارم که یک نفر از اروپا آمده بود که زاغ بور را ببیند، سفر طولانی‌ای به پارک ملّی توران کرد و به محض اینکه زاغ بور را دید گفت: «برگردیم!» گفتم: «اینجا پارک ملّی و ذخیره‌گاه است و این همه گونه‌های جالب دیگر را هم می‌توانی ببینی!» گفت: «نه من هدفم این بود که فقط همین را ببینم و باید بروم دنبال یک پرنده‎ی دیگر.» یعنی تمام هدفش از سفر به ایران و کلّ برنامه‌اش این بود که همین زاغ بور را ببیند و برگردد. این همه وقت و هزینه صرف می‌کنند. مثلاً همین دوستان کویتی ما روزی هزار دلار از هر توریست پرنده‌نگر می‌گیرند. خب ببینید این چه درآمدی می‌تواند باشد و شکار هم نیست، تخریب هم نیست، همه چیز هم سر جایش  است و جوامع محلّی می‌توانند استفاده کنند. در حالی که ما ترجیح می‌دهیم بکشیم و بخوریم این پرنده‌ها را.

در طول سال‌ها پرنده‌ نگری، علاقه‌ی ویژه‌ای هم به گونه‌ی خاصی پیدا کرده‌اید؟

بله، من باز هم به علّت علایق پدرم خیلی به آواز پرنده‌ها علاقه‌مندم. دختر من هم که علاقه داشت و همراه من می‌آمد، یک بار که از طرف مدرسه آنها را برده بودند جایی برای پرنده‌نگری، به محض اینکه از ماشین پیاده شده بود همه از هم پرسیده بودند که امروز چه پرنده‌هایی را ممکن است ببینیم؟ دخترم فهرستی را نام برده و گفته بود اینها را. گفته بودند: «تو که هنوز شروع نکرده‌ای!» گفته بود من صدایشان را دارم می‌شنوم. من هم خیلی به پرندگان آوازخوان علاقه دارم و چون این پرندگان بیشتر در مازندران و شمال کشور و در جنگل‌ها هستند بیشتر حوالی جنگل را دوست دارم؛ یعنی سعی می‌کنم هیچ‌وقت صدایشان را از دست ندهم. به خصوص به آواز بلبل و سهره‌ها خیلی علاقه‌مندم.

از تجربه‌ها و اتفاق‌های خاص این سال‌های پرنده‌ نگری چه خاطره‌ی شاخصی به یاد می‌آورید؟

واقعاً بیشترین لذّتی که از پرنده‌نگری می‌برم دیدن جوانانی است که این روزها می‌بینم از ما خیلی جلوتر رفته‌اند و بیشتر فعالیت می‌کنند. افرادی مثل بهراد فرخنده یا ایمان ابراهیمی که مؤسسه‌ی آوای بوم را در اصفهان تأسیس کرده و واقعاً دیگر از امثال ما خیلی جلوتر رفته و علاوه بر پرنده‌نگری در حوزه‌های تیمار و حفاظت هم کار می‌کند. من از دیدن اینها لذّت می‌برم و احساس می‌کنم که بالاخره شاید ما هم یک جایی مفید واقع شده باشیم. همین که این جوانان با ما آشنا شدند باعث شده ما هم تقویت شویم.

در مبحث آموزش از چه زمانی به صورت جدّی وارد شدید و به چه روش‌هایی این کار را انجام می‌دهید؟

ما آموزش‌ها را از برگزاری کلاس‌هایی در مؤسسه‌ی طرلان شروع کردیم. این مؤسسه کلاس‌هایی در مورد انواع خاصی مثل  انواع پرندگان شکاری یا شناسایی از روی صدا برگزار می‌کرد که من آموزش را از آنجا شروع کردم، در کنار افرادی مثل آقای هومن جوکار، بابک موسوی و دیگرانی که درس می‌دادند. بعد شروع به ایجاد محتوا و بارگذاری در اینترنت کردم. چون بالاخره همه به کلاس‌ها دسترسی نداشتند. اوّل یک وبلاگ درست کردم و سعی کردم محتواها را آنجا بگذارم. بعد یک کانال و یک گروه در تلگرام درست کردیم که سعی کردیم آنجا آموزش مجازی و آنلاین بدهیم و محتواها را برای دانلود در آن قرار بدهیم؛ مثلاً کتاب‌ها را اسکن کردیم و انواع اطلاعاتی که برای افزایش آگاهی و شناخت نسبت به این حوزه لازم است آنجا گذاشتیم. بنابراین کسی که بخواهد الان شروع به پرنده‌نگری کند، تقریباً از نظر اطلاعات مشکلی ندارد و تمام آموختنی‌ها رایگان در دسترسش است.

از مطالبی که به ‌خصوص در سایت‌ها و وبلاگ گذاشته‌اید چه بازخوردهایی گرفته‌اید؟

یکی از بزرگ‌ترین گروهای سنّی که جذب این رشته می‌شوند جوانان هستند و چه چیزی کم‌هزینه‌تر و سالم‌تر از پرنده‌نگری؟ خیلی از جوانان به واسطه‌ی این محتواهای منتشرشده در فضای مجازی علاقه‌مند و وارد این حیطه شدند. آنهایی که مثلاً عکاس بودند ولی پرنده‌ها را نمی‌شناختند جذب این فعالیت شدند. در دانشگاه‌ها هم گروه‌های بسیاری برای فعالیت‌های فوق برنامه تشکیل شده بود که دعوت می‌کردند و می‌رفتیم آنجا آموزش می‌دادیم. بسیاری از محیط‌بانان عزیزی را که شاید هیچ‌وقت به طور تخصصی پرندگان را نمی‌شناسند آموزش دادیم چون علاقه‌مندی اغلب آنها بیشتر به پستانداران شاخص است ولی لازم است که پرندگان را هم خوب بشناسند. برای آنها دوره‌های آموزشی گذاشتیم. به هر حال آموزش‌های ما بیشتر در این حوزه‌هاست.

کار شما ممکن است نوعی تفریح به شمار بیاید، ولی می‌توان گفت به طور مستقیم کارکرد فرهنگ‌سازی هم دارد؛ یعنی هرچه افراد بیشتر به این حوزه علاقه‌مند و با پرنده‌ها و زندگی‌شان آشنا شوند،‌ کمتر به سمت آسیب رساندن یا شکار این گونه‌ها می‌روند. در واقع تمایل به محافظت از محیط‌زیست را شما به این وسیله به طور غیرمستقیم دارید افزایش می‎دهید. به این سبب، آیا تا به حال کسانی که منافعی در این ماجرا ندارند خواسته‌اند در کار شما مداخله و سنگ‌اندازی کنند؟

پیش می‌آید ولی نه به صورت خیلی متداول. بیشتر بازخوردهایی که ما دریافت می‌کنیم مثبت است. پرنده‌نگری گونه‌ای از فعالیت است که اگر شما به نظر من یک ‌میلیون پرنده را هم ببینید، ارزش این را ندارد که یک پرنده‌ی خسته یا زخمی در مسیر مهاجرت را تیمار کنید تا بتواند به راهش ادامه بدهد. هدف ما حفاظت است. مثلاً در کنار همین گروهی که در فضای مجازی تشکیل دادیم، یک گروه حفاظت هم بود که ما سعی کرده بودیم از تمام دامپزشکان حیات‌وحش ایران دعوت کنیم تا در این گروه از تمام مناطق ایران عضو باشند. هر کسی حتّی اگر پرنده‌نگر نبود و ما را می‌شناخت، هر پرنده‌ی زخمی‌ای که پیدا کرده بود به ما مراجعه می‌کرد و ما هم به اولین دامپزشکی که در دسترس بود وصلش می‌کردیم.

طبیعی است که عده‌ای هم از این کار خوش‌شان نیاید، ولی واقعاً تعداد امثال اینها کم بود. خیلی از شکارچی‌ها هستند که تفنگ را کنار گذاشته و پرنده‌نگر شده‌اند. من کتمان نمی‌کنم که سال‌ها پیش با اینکه خودم شکار نمی‌کردم، مجبور بودم با شکارچی‌ها به پرنده‌نگری بروم. چون آن زمان اصلاً پرنده‌نگری وجود نداشت و نمی‌شد هم تنها رفت. بدین ترتیب بود که آنها هم وقتی کار من را می‌دیدند علاقه‌مند می‌شدند. یعنی به نظر من تأثیر مثبتش خیلی بیشتر بود. ما بارها مهمان دامگاه‌دارها هم بوده‌ایم، می‌رفتیم برای دیدن درنای سیبری و پرندگان دیگر در خوزستان. منتها خب آنها با اینکه می‌دانستند باید از این پرندگان محافظت کنند به هر حال راهی نداشتند.

پروسه‌ی پرنده‌نگری ممکن است چه خطراتی برای پرنده‌ نگر داشته باشد؟

البته برای پرنده‌نگرانی که در پارک‌ها و محیط‌های شهری فعالیت می‌کنند (چون ما داخل شهر هم بالای ۱۵۰ گونه می‌توانیم ببینیم) به ندرت خطری وجود دارد. ولی قطعاً خطراتی متوجه پرنده‌نگر هم هست. مثلاً خود من یک بار از کوه پرت شدم. ضربه‌های شدیدی دیدم و بیش از یک سال زمین‌گیر بودم. البته در همان زمان شروع کردم به تولید محتوای آموزشی، به طوری که یکی از دوستان به شوخی می‌گفت: «شاید اگر دوباره پایت بشکند محتوای بیشتری تولید کنی.» به هر حال پرنده‌نگرها چون بیشتر سرشان رو به آسمان است خیلی به زیر پایشان نگاه نمی‌کنند. البته یکی دیگر از تهدیدها برای پرنده‌ نگرها سگ‌های ولگرد هستند که خیلی وحشتناک است و بارها به دوستان حمله کرده‌اند. بحث شکارچیان هم در میان است. به دلایل مختلف بارها پیش آمده که به پرنده‌نگرها شلیک کرده‌اند و عمدتاً هم اشتباهی بوده است، چون دوستان با لباس استتار به طبیعت می‌روند و این باعث خطای دید شکارچیان می‌شود.

در سال‌های اخیر ورود انواع حیات‌وحش اگزوتیک، مثلاً طوطی‌سانان بومی استرالیا و آمازون یا سایر حیواناتی که پیشترها نگهداری از آنها به صورت حیوان خانگی موضوع متعارفی نبود، زیاد به چشم می‌خورد. شما به عنوان یک پرنده‌نگر که حاضر است خطر کند و وقت و هزینه صرف کند تا پرنده‌ها را در محیط زندگی خودشان ببیند چه نظری در این باره دارید؟

قاچاق حیات‌وحش در تمام دنیا مشکل بزرگی است و خیلی هم بد است که ما اصلاً کارنامه‌ی موفقی در جلوگیری از آن نداریم. مثلاً شما در تهران ممکن است حتّی بتوانید شیر هم بخرید. ولی آنچه مایه‌ی تعجب من است توصیه‌ای است که پزشکان و روانپزشکان می‌کنند به ویژه به خانواده‌هایی که فرزندانی دارای مشکل دارند یا به افراد افسرده: اینکه سعی کنید یک حیوان و به خصوص پرنده در خانه نگه دارید. خب پرنده‌ای که قرار باشد در قفس نگه داشته شود، شخص را افسرده‌تر می‌کند. می‌توانند بروند پرنده را در محیط طبیعی ببینند و لازم هم نیست سفرهای خیلی پیچیده‌ای بکنند، من باور نمی‌کنم که در داخل هیچ شهری در ایران نشود حداقل ۱۵۰ تا ۱۶۰ گونه پرنده را دید.

کاش پزشکان به جای توصیه به نگهداری پرندگان و حیوانات خانگی توصیه کنند که مردم بروند به طبیعت و آنها را در محلّ زندگی خودشان ببینند. شاید نیاز است که در آن بخش هم به جامعه‌ی پزشکی در این خصوص آشنایی‌هایی داده شود. دیدن پرنده در قفس اصلاً راه مناسبی نیست و هر کسی را آزار می‌دهد. از طرفی هر پرنده‌ای که نگه می‌دارید وقتی بمیرد ضربه‌ی روحی بزرگ‌تری به انسان وارد می‌شود. مادر من سال‌ها پیش یک مرغ مینای زخمی را مداوا کرده بود و چون قدرت بازگشت به طبیعت را نداشت آن را نگه داشته بود. سال‌ها بعد که آن پرنده مرد مادرم جای آن یک گلدان گذاشت و این نشان می‌دهد مرگ آنها چه تأثیری ممکن است بر انسان بگذارد.

 

منتشرشده در فصلنامه صنوبر، سال چهارم، شماره یازدهم، ص ۶۳ تا ۷۲.

پیام بگذارید